سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقوق بشر ؛ شمشیرداموکلس

حقوق بشر ؛ شمشیرداموکلس

   قسمت اول                             

                                 1/11/1364

در تاریخ اصلی است که می گوید :.تاریخ یک استمرار است که در فرآیند زمان شکل می گیرد و در این استمرار اگر وقایع تکرار نمی شوند،سنت ها تکرار پذ یرند.چنین است آنچه که امروز ما در رویداید های

زمان حاضر می بینیم و نمونه اش را در داشته های تاریخی خود تجربه کرده ایم.

منشور سازمان ملل و توجه خاص آن به حقوق ملل! یا به عبارت بهتر حقوق بشر ما را به یاد زنجیر عدالت

انوشیروان می اندازد که به ظاهر نمود عدالت نظام دست ساخت انوشیروان بود و در حقیقت وسیله ی

توجیه نظام ستمگر انوشیروان وظاهری زیبا برای پوشش بی عدالتی هایی که بر مردم سیلی خورده از

ستم وی بود .

تاریخ همواره شاهد مسخ ارزش ها بوده است .نهادی اجتماعی که می توانست مفید به حال مردم باشد حفظ

شده و محتوای آنتوسط آنانی که در اندیشه استثمار ،استعمار و استحمار مردم بودند دگرگون شده است.

منشور سازمان ملل از این نمونه ااست.مفاد آن زیبا و همه پسند است .در همه ی کتاب های درسی از کشورهای توسعه یافته تا توسعه نیافته تدریس می شود ،اما جوهره ی آن چماقی است که بر سر ملل بپاخاسته

و عصیان گر علیه استکبار مدام کوفته می شود.

آفریقای مظلوم ،آمریکای جنوبی ، ملت فلسطین و... جمهوری اسلامی ایران نمونه های عینی این حقیقتند .

این در حالی است که کشور نامیبیا به رغم سال ها کسب استقلال همچنان زیر پای چکمه پوشان رژیم آپار تاید

شاهد چپاول منابع غنی خود توسط امپریالیست ها است.ملت رانده شده فلسطین در جستجوی مأوایی در گوشه و کنار جهان فریاد عدالت خواهی سر می دهند، و مجاهدین مسلمان افغانی برای نهضت رهایی بخش خود روزانه ده ها شهید تقدیم آرمانشان می کنند .ملت به پا خواسته نیکاراگوا هر روز شاهد اقدام های تروریستی

امپریالیسم آمریکا (شیطان بزرگ) هستند و سازمان ملل متحد با آن همه کبکبه و دبدبه ی خود از هر گونه

اقدامی در جهت احراز حقوق این مردم تحت ستم ناتوان است و تنها وسیله ای برای بازی شطرنج دو ابر قدرت غرب و شرق است .

سال 1985 سازمان ملل را چهل ساله کرد.اما این سازمان در برپایی جشن چهل سالگی خود چه دستاورد

انسانی را توانست به رخ مردم جهان بکشد.هیچ! اینک سازمان ملل با کوله باری از تجربه های دیرین خود هنوز چماقی است که به وسیله ی امپریالیست ها بر سر ملت های بپا خواسته فرود می آید و ملل جهان از این سازمان عقیم هیچ حرکتی جز مسخ ارزش های والای انسانی انتظار ندارند.

مقاله ی زیر نقدی است بر قطعنامه حقوق بشر سازمان ملل علیه ایران و نیز اثبات این مدعا که محتوای این نهاد

به ظاهر مردمی توسط امپریالیسم جهانی مسخ شده است و اینکه ملل به پا خواسته جهان همواره باید چماق

سازمان ملل و حقوق بشر را از یاد نبرد .

چرا مدافعان واقعی حقوق بشر محکوم به نقض آن می شوند ؟

مدت زیادی نمی گذرد که آژانس های خبری و به عبارت دیگر خبر گزاری های به اصطلاح مستقل و در عین حال وابسته به امپریالیسم، خبری را منتشر و پخش نمودند که موجب تأسف تأثر آزادی خواهان و اندیشمندان بشر دوست گردید .آن خبر متقربه و قابل پیش بینی ، ولی در عین حال تأسف انگیز صدور قطعنامه ای از سوی سازمان ملل مبنی بر اتهام نقض حقوق بشر توسط ایران بود، و بدین ترتیب سازمان کذایی برای چندمین بار ماهیت پلید و ضد مردمی خویش را به مردم در بند و ستم کشیده نشان داده و دشمنی<\/h1> <\/h1>

دیرینه خویش را نسبت به انقلاب اسلامی ایران ابراز داشت و با وقاحت و بی شرمی تمام ایران را ناقض حقوق بشر و استکبار جهانی و قدرتهای بزرگ را حامیان حقوق بشر معرفی کرده است .اینک ضروری به نظر می رسد برای رو شن شدن اذهان و افکار همگان ، برخی از مسایل مربوط به سازمان ملل و کمیسیون<\/h1> <\/h1>

حقوق بشر ،مقدمه و مواد سی گانه آن و عملکرد این کمیسیون را مورد بررسی و تحلیل و تفسیر قرار دهیم.<\/h1> <\/h1>

کمیسیون حقوق بشر کلیه تصمیمات خویش را بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر که شامل یک مقدمه و دارای 30ماده می باشد اتخاذ می کند .این اعلامیه که در سال 1948به اتفاق کلیه آراء به تصویب مجمع سازمان ملل رسیده است ،متضمن و دارای نظریه و اندیشه های فلاسفه بزرگ و شهیر گذشته و اعلامیه استقلال آمریکا و نیز مقدمه قانون اساسی کشور فرانسه می باشد. این اعلامیه خاطر نشان می سازد که همه افراد بشر بدون استثناء در برابر قانون مساوی خواهند بود و حق حاکمیت از آن مردم بوده و حقوق افراد در<\/h1> <\/h1>

زمینه های آزادی حاکمیت و امنیت غیر قابل تغییر است .به همین منظور مقدمه اعلامیه مذکور از تمام کشور های عضو آن سازمان در خواست کرده است تا متن کامل این اعلامیه را به زبان های آن کشور ها ترجمه نمایند و در مدارس کتب درسی آمیخته و ضمیمه گردد و همگان از این اعلامیه آگاهی یابند.<\/h1> <\/h1>

مجمع عمومی ، این اعلامیه جهانی را آرمان مشترکی برای همه مردم و کلیه ملل اعلام می کند تا جمیع افراد،<\/h1> <\/h1>

مواد مندرج در این اعلامیه مد نظر داشته و محافظت نمایند ، که بوسیله تعلیم و تربیت ، احترام این حقوق و آزادی ها توسعه یابد و به تدریج تدابیر ملی و بین المللی شناسایی و اجرای جهانی آنها چه در میان خود ملل عضو، و چه در میان مردم کشور هایی که در قلمرو آنها می باشند تأمین گردد(1).<\/h1> <\/h1>

اینک می پردازیم به بررسی عبارات فوق که در مقدمه ی اعلامیه حقوق بشر آمده است، که در واقع گروهی از حقوق دانان ، آنرا نگاشته و منتشر کرده اند – به نظر می زسد که این جملات و مفاهیم از درون و اعماق<\/h1> <\/h1>

فطرت های بیدار و احساسات بشر دوستانه ناشی شده باشد، وشاید اینها خواستار آرامش و آسایش عموم مردم<\/h1> <\/h1>

بوده و هرج ومرج ستمگری و سلطه جویی و نیز ایجاد عوامل اختناق را خلاف آرمان انسان می پنداشتند- که<\/h1> <\/h1>

عبارت فوق حاکی این مضمون است ، ولی اکنون برای مقدمه و اعلامیه مذکور جز آن که در اذهان و افکار گنجانیده شود و یا در مدارس و مراکز آموزشی مورد تدریس قرار گیرد ، نمی توان ارزش عملی قائل شد.چرا که محتوای این اعلامیه این واقعیت را تصریح کرده است. برای مثال اکنون تمام مؤسسات سازمان ملل و قوای اجرا یی آن در کشور ها بزرگ و سلطه گر یعنی کشور های امپریالیست قرار دارد .علاوه بر این خط مشی این سازمان نیز از سوی آنان (امپریالیست ها) تعیین و مشخص می شود و مواضعی که این سازمان عریض و طویل جهانی اتخاذ می نماید الگو و روش کار آن را ابر قدرت های جهانی و حامیان و مداحان آنان<\/h1> <\/h1>

ترسیم می کنند ، آیا این اعمال و ده ها جنایت دیگر با مقدمه مذکور منافات ندارند؟ آیا این وارونه جلوه دادن حقوق بشر نیست و آیا اعمال خود سرانه و چپاول گرانه آمریکا و فرانسه حیثیت و آبروی جهانی اعلامیه استقلال آمریکا و قانون اساسی سال 1970 فرانسه را تهدید و لکه دار نمی کند؟ باید با صراحت یاد آور شویم که سردمداران ورهبران نظام ستمگر آمریکا و فرانسه تمام موضوعات مندرجه درمقدمه این اعلامیه را به باد فراموشی سپرده و هرگز حقوق بشر برای آنان معنی و مفهومی ندارد. زیرا که آنان به منافع خویش<\/h1> <\/h1>

می اندیشند، بنابراین هیچگونه رابطه ای بین آنان و انسان تحت ظلم متصور نیست و خداوند بزرگ در کتاب عظیم خویش ضمن دعوت مستضعفین به مبارزه علیه شیاطین و مستکبرین عدم ارتباط شیاطین و عداوت همیشگی آنان با انسان ها را خاطر نشان فرموده است.<\/h1> <\/h1>

در بخش پایانی این مقدمه کلیه کشور های عضو و غیر عضو موظف به عمل و اجرای این مفاهیم شده اند ، تا بدین وسیله احترام و ارزشی برای آن اعلامیه و مقدمه آن بدست آید .<\/h1> <\/h1>

مفهوم عبارت فوق مبنی بر اینکه کلیه کشور ها موظف به عمل و اجرای اعلامیه مذکور هستند، استثنائی را می توان برداشت نمود ، که همان حق ( وتو ) و مخالفت با قطعنامه مصوبه از سوی شورای امنیت می باشد.<\/h1> <\/h1>

کشورهائی که دارای این حق هستند عبارتند از :انگلستان- آمریکا- شوروی – چین – فرانسه – در همین رابطه می توان گفت ماده ی 27 منشور ملل حاکمیت جهان را به قدرت های بزرگ و سلطه گر محول کرده است. بنابراین هیچ گونه آرزو و امیدی برای اجرای قسط و عدالت و نیز مساوات نمی توان داشت . کلیه انسان های بیدار که از اندیشه آزاد برخوردارند، مطمئن و معتقدند که برای یکبار هم این مفاهیم و عبارات به مرحله اجرا در نیامده است . اگر نمونه ای از عملی شدن آن را بتوان یافت باید یقین داشت که در جهت منافع خود و یا برای سر پوش گذاردن بر جنایات شان بوده است . بنابراین تعلیمات و آموزش ها و قوانین تدوین شده از سوی قدرت های بزرگ نه تنها بستر آسایش و رفاه عمومی برای مردم مستضعف نمی گستراند،بلکه دامی برای به بند کشیدن ملل ضعیف است. دلیل این سخن روشن است، زیرا در پیکر آموزش یافته گان و فارغ التحصیلان غرب که حاکمیت مردم را پذیرفته اند ، آثار تعهد را نمی توان یافت؛ حتی می توان گفت:<\/h1> <\/h1>

آموزگاران و اساتید آن مراکز در هنگام آموزش این متن ،منافع خویش را مد نظر دارند .به عنوان نمونه می توان از یونسکو که یکی از شعب مخصوص سازمان ملل متحد است نام برد .این سازمان درسال 1946تاسیس شد، تا از توسعه فرهنگی کشور ها حمایت نموده و عدالت و قانون را که مورد تأیید منشور ملل متحد است به مرحله ی اجرا بگذارد. (2)<\/h1> <\/h1>

این موسسه هنگامی که تلاش خود را در سال های اخیر به رهبری یک مسلمان آغاز نمود و بر اساس تعهد درونی خویش از افکار و اندیشه های انسانی بهره جست واز الهام ها و رهنمودهای شیطانی شرق وغرب سرباز زدند ،مورد نفرت و انزجار آنان قرار گرفت .حتی رهبران بلند پایه ی آمریکا اعلام کردند.اگر این سازمان خط مشی خویش را تغییر ندهد، ما کمکهای اقتصادی مان را به آن موسسه فرهنگی قطع خواهیم نمود ، بنابراین می توان نتیجه گرفت که اینها در جهت منافع خویش تلاش کرده و آشوب بپا می کنند .انسان های تشنه عدالت و آزادی و خواهان قوانین عادلانه باید به سراغ نظام الهی روی آورند و ایران را می توان به عنوان مصداق این امر که در این جهت گام بر می دارد نام برد.دربخشی از اصل یازدهم و یکصد و پنجاه<\/h1> <\/h1>

و چهارم قانون اساسی آمده است :همه ی مسلمانان ، یک امت اند .دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش پی گیر به عمل آورد تا وحدت سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد ، جمهوری اسلامی ایران با خودداری از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت های دیگر ، از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین ، در هر نقطه از جهان حمایت می کند (3).<\/h1> <\/h1>

هم اینک گامهایمان را فراتر نهاده ،و از مقدمه پر فیض این اعلامیه گذشته و به بررسی اصول مهم آن می پردازیم، تا شاید بتوانیم چهره ی کریه استکبار و استعمار جهانی به سر کرد گی آمریکا را برای همگان واضح و روشن سازیم.<\/h1> <\/h1>

پاورقی ها

(1)    ـ مأخذ : فرهنگ سیاسی نمونه ، اثر دکتر محمد مهدی پور کریم<\/h1> <\/h1>

(2)   ـ همان مأخذ ـ<\/h1> <\/h1>

(3) ـ قانون اساسی اصل « یازده » و اصل « صد و پنجاه و چهار »<\/h1> <\/h1>

(4)   ـ روزنامه اطلاعات شماره 17759<\/h1> <\/h1>

(5) ـ روزنامه اطلاعات شماره 17751<\/h1> <\/h1>

سید محمد حسین دریاباری

چاپ شده در روزنامه اطلاعات مورخ شنبه اول بهمن 1364

 


حقوق بشر ؛ شمشیرداموکلس

حقوق بشر ؛ شمشیرداموکلس

اشاره                           1/11/1364قسمت دوم

در ماده سه اعلامیه حقوق بشر آمده است: هر کس حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد- اصولا این گونه تصور می شود که این ماده در ارتباط با گروه خاصی است. شاید سرد مداران کاخ سفید و کرملین نگاهشان به این ماده نیفتاده و یا برای آنان این ماده ترجمه نشده و یا در اماکن آموزشی ،آن را فرا نگرفته اند و معتقدند که باید آزادی و آسایش انسانها سلب وروز روشن آنان به شب تار تبدیل گردد.

یا اینکه سرد مداران کفر جهانی و مجریان حقوق بشر آزادی افراد را مورد سوء استفاده قرار داده اند .و از هر کسی که غلام حلقه به گوش آنان باشد و بی درنگ فرامین آنان را همچون مبارک ، حسین اردنی و مارکوس به مرحله اجرا در آورند ، حمایت می شود .

بجاست که اشاره ای به عملکرد جنایت پیشه گان نام برده کنیم و ارمغانی که آنان از جانب مجریان حقوق بشر برای مردم شان آورده اند را بازگو نماییم. طبق نوشته ی مقاله ای که اخیراً در یکی از نشریات (کالیفر نیا ) آمریکا به چاپ رسیده است ، مارکوس و همسر وی و چند تن از وابستگان به آنها میلیون ها دلار املاک در ایالت متحده آمریکا خریداری کرده اند . این نشان دهنده این واقعیت است که مارکوس سرنوشتی جز سرنوشت شاه ایران پیش رو ندارد ئ آینده ی خود را پیش بینی می کند .مارکوس که در سال 1965 به ریاست جمهوری فیلیپین رسید، امروز با خود کامگی حکومت میکند و تنها نوآوری هایی که وی از غرب و حامیان حقوق بشر به ارمغان آورده است ، شیوه جدید سرکوب مردم و پایمال کردن حقوق آنها بوده است(4).

ماده 5 (پنج) این اعلامیه فقط و فقط تدوین گردیده !! و تنها برای جلب افکار عمومی مردم و دلگرم نمودن آنان استفاده می شود و در واقع عکس این ماده بهترین حربه برای سر کوب مخالفان آنان محسوب می شود . متن ماده فوق الذکر چنین است : هیچکس را نمی توان شکنجه یا مجازات کرد یا با او رفتاری کرد که ظالمانه یا بر خلاف انسانیت و شئون شرف انسانی باشد.

جای تعجب و شگفت است کسانی خود را مدافع و مجری حقوق مردم می دانند ، که دست و پای آنها آغشته به خون هزاران زن و مرد و کودک و خردسال است و همچنان اندیشه ی مسموم خویش را برای کشتار و خونریزی و ترسیم نقشه های جنایات بیشتر بکار می گیرند و با ساختن پایگاه های گوناگون در اقصی نقاط جهان جنگ وآشوب به پا کرده تا بدین وسیله اختناق و خفقان را در گیتی برای رسیدن به منافع بیشتر، حاکم نمایند ، بنابراین می توان گفت ، بنابه اعتقاد مجریان حقوق بشر در کاخ سفید و کرملین ، به خاک و خون کشیدن مردم افغانستان و با توپ و تانک حمله نمودن به اردوگاه های فلسطینی ها، شکنجه و مجازات ظالمانه محسوب نمی شود .

در ماده 14 ، تبصره یک این اعلامیه آمده است، هر کسی حق دارد در برابر تعقیب ، شکنجه و آزار پناه گاهی جستجو کند . قدرت های بزرگ برای سر پوش گذاردن بر جنایات خویش حکم اعدام را لغو نموده و مرگ تدریجی که همان شکنجه است را پذیرفته اند، تا بدین سبب رئوف و مهربان و مجری حقوق بشر محسوب شوند. اکنون که کاخ نشینان کرملین از مبارزات سر سختانه دلیران مسلمان افغانی به تنگ آمده اند ، نه راه خروج برای ارتش سرخ میسر است، نه ماندن زیرا در هر دو صورت شکست برای ارتش مضمحل سرخ، محسوب می شود – حال ناگزیر به خانه ها و مزارع و مردم بی گناه هجوم می برد . تلفات فراوان شوروی موجب گردید تا مقامات این کشور به تکاپو و جستجو بپردازند و راه حلی برای خروج بیابند .

« راجیو گاندی » می گوید ، شوروی مایل است افغانستان را ترک کند و خبر گزاری فرانسه از (توکیو) گزارش می دهد ،گاندی در توکیو گفت ، شوروی مایل است نیروهای خود را از افغانستان خارج کند و کنفرانس (ژنو) ممکن است زمینه ی مساعدی برای حل مسأله افغانستان بوجود بیاورد – وی اظهار عقیده نمود، شوروی و آمریکا هر دو خواهان حل مسأله ی افغانستان هستند(5).

چرا شوروی به هنگام تجاوز به خاک افغانستان فکری برای بازگشت خویش نکرد ؟ به نظر می رسد ،شوروی و آمریکا در هر کشوری که مداخله کردند از ماده (21) تبصره (3) الهام گرفته اند ، زیرا در بخشی از آن آمده است ،اساس و منشاء قدرت ، حکومت ارادی مردم است ، این اراده باید از طریق برگزاری انتخاباتی ابراز شود . انتخابات باید عمومی و با رعایت مساوات باشد. این دو ابر قدرت در تلاش اند که برای عده ای آزادانه (!) انتخابات عمومی برپا کنند ! تا به نفع آنان گام برداشته و به راحتی بقیه مردم را سرکوب کرده و حقوق بشر را اجرا نمایند. آیا ریگان از اوضاع داخلی آمریکا باخبر نیست ، که چه جنایتی به سیاه پوستان زجر کشیده تحمیل می شود ؟ آیا وی از آفریقای جنوبی اطلاعی ندارد ؟ آیا نفی «آپارتاید» و تبعیض نژادی را در اعلامیه ای که وی خویش را مجری آن می داند مطالعه نکرده است ؟ پر واضح است که مساوات و عدالت در قاموس آنان مفاهیم خویش را از دست داده است. هنگامی که دشمنان انقلاب اسلامی ایران دریافتند که این کشور به هیچ یک از دو بلوک گرایش ندارد ، توطئه ای وسیع علیه رهبران برجسته این انقلاب را آغاز کردند . تا بدین وسیله از حرکت سیل آسای انقلاب اسلامی جلوگیری کرده و آن را از مسیرش منحرف کنند . صدور قطعنامه از سوی سازمان ملل مبنی بر نقض حقوق بشر در ایران آن هم به درخواست فراریان ایرانی و سیاستمداران ورشکسته نه تنها برای سازمان ملل و مجریان حقوق بشر نتیجه بخش نیست ، بلکه سندی است که می تواند اعتبار آن سازمان و مجریان حیوان صفت حقوق بشر را اثبات نماید .

ریشه های این توطئه در حالی انعقاد یافت که کاروان راهیان کربلا از استان های گوناگون کشور رهسپار جبهه های نبرد بوده و بانگ تکبیرشان ، ندای سرنگونی کاخ های ستمگرانه آنان را در آینده نزدیک نوید می دهد . نکته ای که باید در این جا خاطر نشان ساخت ، این است که سازمان ملل ارزش و توان اجرائی لازم را ندارد !! چرا جنایت ریگان آمریکایی در السالوادور، آفریقای جنوبی ، فلسطین اشغالی ، لبنان و چندین کشور محروم دیگر و همچنین اشغال افغانستان بدست جنایت پیشگان شرق را محکوم نمی کند ؟ ولی به درخواست چند انسان فراری و منحرف که جز قتل و جنایت چیزی از خود در اوراق تاریخ بر جای نگذاشته اند ، قطعنامه صدور نموده و حکومت ایران را متهم به نقض حقوق بشر می نماید . آیا سازمان ملل و شورای امنیت و دیگر سازمان های وابسته به آن جنایات این فراریان از وطن را فراموش کرده اند ؟! اطفال معصوم چرا در آغوش مادرانشان در اتوبوس ها به خاکستر تبدیل می شدند ؟ چرا حافظان حقوق بشر برای یکبار جنگ صدام علیه ایران را محکوم نمی نمایند ؟

همانطور که قبلا"یاداور شدیم ، طبق ماده (27) منشور ملل متحد قدرت های بزرگ مجازند عبارت اعلامیه را که سخن از حقوق و آزادی در آن یافت می شود را بلعیده و هم اموال و ذخائر محرومان را ، اکنون ملل مستضعف جهان سوم باید به این مساله واقف باشند که متوسل شدن به مبانی حقوق بشر حنایی است بی رنگ و هرگز ثمر بخش نخواهد بود.

پاورقی ها

(1)    ـ مأخذ : فرهنگ سیاسی نمونه ، اثر دکتر محمد مهدی پور کریم

(2)   ـ همان مأخذ ـ

(3) ـ قانون اساسی اصل « یازده » و اصل « صد و پنجاه و چهار »

(4)   ـ روزنامه اطلاعات شماره 17759

(5) ـ روزنامه اطلاعات شماره 17751

سید محمد حسین دریاباری

چاپ شده در روزنامه اطلاعات مورخ شنبه اول بهمن 1364


فشرده شرح احوال سفیران ایران و آمریکا

فشرده شرح احوال سفیران ایران و آمریکا

از آغاز تا پیروزی انقلاب اسلامی

جرج آلن                                                                                               قسمت پنجم

« جرج آلن» پس از آنکه ماموریت کوتاه والاس موری خاتمه یافت « جرج آلن» به عنوان سفیر آمریکا در تهران انتخاب گردید . او در سال 1946 میلادی به سمت فوق برگزیده شده ماموریت او نیز تقریبا کوتاه بوده است . جرج آلن دو سال سفیر آمریکا در ایران بوده و همتای ایرانی وی در واشینگتن حسین علاء بوده است.

جان وایلی

« جان وایلی» در سال 1948 میلادی 1329 شمسی به سمت وزیر کشورش در ایران منصوب گردید . ماموریت او تا سال 1950 میلادی به طول انجامید. همتای ایرانی « جان وایلی » در واشینگتن آقایان حسین علاء و نصرالله انتظام بوده اند .

هنری گریدی

« هنری گریدی» در 7 تیر سال 1329 شمسی 1950 میلادی از سوی وزارت خارجه کشورش به عنوان سفیر و نماینده ی سیاسی آمریکا در تهران منصوب گردید . وی تنها یک سال در تهران به عنوان سفیر انجام وظیفه نمود. 30 شهریور 1330 « هنری گریدی» سفیر آمریکا در ایران استعفا داده است ، این استعفا بلافاصله مورد قبول رئیس جمهور کشورش قرار گرفت و « هندرسون» سفیر نیرومند و نیرنگ باز به جای وی به تهران آمد . هنری گریدی در 24 اردیبهشت ، همزمان با ملی شدن صنعت نفت ملی مقاله ای ملی شدن نفت ایران را شکستی برای کشورهای غربی خواند سفیر یکساله آمریکا در ایران 25 فروردین 1330 گفت : دولت آمریکا امیدوار است که مساله ی نفت با رضایت مردم ایران و به نفع دنیای آزاد که ایران نیز جزئی از آنست حل شود. اما اینکه چرا وی قبل از اتمام ماموریت استعفا داده و مقامات آمریکا هم با عجله استعفای او پذیرفتند اطلاعاتی انتشار نیافته است. هنگامی که گریدی در تهران اقامت داشت همتای ایرانی او د رواشینگتن انتظام بوده است.

لوی هندرسون

« لوی هندرسون» در سال 1330 شمسی و 1951 میلادی به عنوان سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران انتخاب گردید. ماموریت او ظاهرا چهار سال به طول انجامید بدین معنی که نامبرده در سال 1334 شمسی 1955 میلادی ماموریتش خاتمه یافته و تهران را ترک کرد: هنگامی که هندرسون تهران انجام وظیفه می نمود همتای ایرانی وی در واشینگتن آقایان نصرالله انتظام و اللهیار صالح بودند . هنگنمی که هندرسون در تهران بود دکتر محمد مصدق زمام امور ایران را در دست داشت . آقای مصدق با سفیر آمریکا ملاقات و گفتگو کرد . در این ملاقات درخواست خود را مبنی بر خروج مستشاران آن کشور از ایران به وی ارائه داد. کودتای 28 مرداد 1332 بوقوع پیوست هندرسون هنگام ماموریتش در ایران 12 مرداد 1332 به واشینگتن سفر کرد و در 27 مرداد همان سال باز گشت و با دکتر مصدق ملاقات نمود. مورخان و آگاهان سیاسی هندرسون را از سفرای نیرومند آمریکا در ایران به حساب می آورند . بنا به نوشته مطبوعات هندرسون ملاقاتهای مکرر و زیادی با دست اندرکاران حکومت ایران داشته است .این دیدار و گفتگوها گویای نفوذ وی در سیاست ایران و تاثیر گذاری بر آن به شمار می رود . او در 4 خرداد پس از بازگشت از پاکستان و ملاقات با وزیر خارجه آمریکا با دکتر مصدق دیدار کرد. سفیر آمریکا در 15 فروردین 32 با مصدق و در 22 فروردین 32 با حسین علاء وزیر دربار ملاقات کرد. او در 11 مرداد 33 با دکتر علی امینی وزیر دارایی ملاقات کرد. آقای هندرسون در 15 آذر 1340 یک قطعه نشان همایون از دست اردشیر زاهدی سفیر ایران در آمریکا به نمایندگی از سوی شاه دریافت کرد. گفتنی است این نشان به کسی داده شد که در گذشته یعنی هنگام کودتای 28 مرداد علیه مصدق در تهران ، سفیر آمریکا بوده است . او در اول اسفند 1331 در تهران پیشنهاد جدیدی به نام ( طرح علیه مشترک دولتین آمریکا و انگلیس) تسلیم نخست وزیر کرد . در این پیشنهاد اصل ملی شدن صنعت نفت به رسمیت شناخته شده بود و اداره ی صنعت نفت تحت دولت ایران قرار گرفت. ولی مداخله ی کارشناسان خارجی ، فروش و تعیین قیمت نفت بر خلاف اصل نه ماده ای بوده است . یکی از اموری که سبب رفتن وی از تهران بشمار میرود پیشنهاد قبول معاونت وزارت خارجه آمریکا از سوی آن وزارتخانه بوده است.

سلدن چی پین

«سلدن چی پین» در سال 1955 وارد تهران گردید . او هفتمین سفیر آمریکا در ایران بوده است . زیرا دولت آمریکا در سال 1944 وزیر مختاری را ارتقاء داده و به سفیری تبدیل نمود. از آن تاریخ ماموران وزارت خارجه آمریکا با سمت سفیری وارد تهران می شدند ."چی پین" پس از ورود به تهران به دلیل تقابلی که بین سیاست آمریکا و انگلیس وجود داشت ، ویلیام "رانتری" وزیر مختار و مستشار سفارت را تغییر و " جرج لویس جونز " معاون سفارت آمریکا در قاهره را به جای وی منصوب نمود . همین سفیر تغییرات افزونتری در رده های پایین تر سفارت به خاطر موضوع فوق به وجود آورد . سلدن چی پین حدود سه سال در این پست باقی ماند . هنگامی که او در تهران برای دولت ایالات متحده خدمت می کرد همتای او در واشینگتن دکتر علی امینی بود که هم برای دولت ایران و هم برای نخست وزیری خود انجام وظیفه می کرد.

ادوارد ویلز

«ادوارد ویلز » در سال 1958 به سمت سفیر آمریکا در ایران انتخاب گردید . ماموریت او تا سال 1961 ادامه داشت . همتای ایرانی او در واشینگتن علیقلی اردلان و اردشیر زاهدی بودند.

جولیوس هولمز

«جولیوس هولمز» در 27 خرداد 1340 وارد تهران شد . وی مدت چهار سال در تهران اقامت داشت . برخی از خبرها حاکیست که او در 12 فروردین 1334 به عنوان سفیر آمریکا در ایران از سوی وزارت خارجه آن کشور منصوب گردید . اما حکم مزبور به این دلیل که پزشکان استراحت را برای وی الزامی دانسته اند لغوشد . «جولیوس هولمز » 62 سال داشت که به عنوان سفیر آمریکا در ایران انتخاب گردید . او از اعضای موفق کادر سیاسی وزارت خارجه آمریکا به شمار می رفت .هولمز مدتی در بخارست پایتخت رومانی هم به عنوان سفیر کشورش اعزام گردید . وی چهار سال برای دولت مطبوعش در رومانی انجام وظیفه نموده است . هنگامی که « هولمز » سفیر آمریکا در ایران بوده است کادر سفارت این کشور از دیپلمات های مخرب و آشنا به امور ایران تشکیل شده بود . جولیوس هولمز به دلیل عملکرد مطلوبش توانست از وزارت خارجه ی کشورش عنوان مقدم السفرایی را نیز دریافت نماید .

آرمین هنری می یر

« آرمین هنری می یر » در سال 1965 میلادی به عنوان سفیر آمریکا در تهران منصوب گردید . وی تا سال 1971 در این پست باقی ماند . هنگامی که او سفیر آمریکا در ایران بوده است نقض حقوق بشر از سوی شاه به اوج خود رسید . مبارزان و انقلابیون مسلمان بدترین شرایط را در زندانها داشته اند . اما دیپلماتها و سفیران مدعی حقوق بشر کمترین اعتراض را از سوی دولت مطبوع خویش ابراز ننموده اند . همتایان ایرانی او در واشینگتن آقایان خسرو خسروانی ، هوشنگ انصاری و امیر اصلان افشار بوده اند .

دکتر مک آرتور دوم

«مک آرتور » 16 مهر 1350 به عنوان سفیر جدید آمریکا در ایران منصوب گردید . او قبل از انکه عازم تهران شود سفیر آمریکا در اتریش بوده است . این انتصاب نشان می دهد که دولت آمریکا توجه خاصی نسبت توسعه ی روابط بین ایران و آمریکا داشته است . او فقط مدت یکسال در تهران باقی مانده است . همتای ایرانی او در واشینگتن امیر اصلان افشار بوده است .

جوزف سیمپسون فارلند

« جوزف سیمپسون فارلند » در 22 اردیبهشت 1351 به عنوان سفیر آمریکا در تهران انتخاب گردید . او مدتی مامور ویژه سازمان (اف –بی – آی ) بوده است . او همچنین به عنوان افسر رابط نیروی دریای ، نیروهای نظامی دولت امریکا در کره خدمت کرد مظافا بر این نامبرده مدتی عهده دار سفارت در جمهوری دو مینیکن و پاناما بوده است فارلند در سال 1969 در پاکستان برای دولت امریکا انجام وظیفه می کرد . وی در مدت اقامت خود در تهران در اول اذر 1351 با رئیس بانک صادرات و واردات امریکا با شاه دیدار و ملاقات کردند . همتای ایرانی او در واشنگتن هنگام ماموریتش در تهران امیر اصلان بوده است .

ریچارد هلمز

« ریچارد هلمز » در سال 1973 میلادی 1352 شمسی وارد تهران گردید . وی طی دیداری با شاه استوار نامه خود را به او تقدیم داشت . ریچارد هلمز جانشین « جوزف سیمپسون فارلند » سفیری است که بیش از هفت ماه در این سمت باقی نمانده است .« ریچارد نیکسون » رئیس جمهور وقت امریکا « هلمز » را که رئیس سازمان اطلاعاتی امریکا (سیا) بوده است را به سفیری در تهران برگزید . هلمز از سال 1966 رئیس سازمان یاد شده بود ولی در حقیقت همکاری خود را با این سازمان از سال 1947 آغاز کرد. وی در سال 1935 و پس از پایان تحصیلات به سمت خبر نگار « یونایتد پرس » در اروپا انتخاب گردید . او مدتی با روزنامه ی « ایند یا پولیس تایمز » همکاری کرد تا سرانجام در سال 1947 به سازمان مذکور پیوست . ریچارد هلمز بدنبال پایان یافتن ماموریتش در 5 دی 1355 تهران را ترک کرد و جای خود را به ویلیام هیلی سولیوان داد . هنگامی که هلمز سرگرم انجام ماموریت در تهران بوده همتای ایرانی او در واشنگتن اردشیر زاهدی بوده است . 

ویلیام هیلی سولیوان

« ویلیام هیلی سولیوان » در خرداد 1356 شمسی 1977 میلادی وارد تهران گردید و به عنوان سفیر آمریکا فعالیت خودش را آغاز کرد . 24 خرداد بود که وی استوار نامه خود را تسلیم شاه کرد . ویلیام هیلی سولیوان پس از یک هفته ، در اتاق بازرگانی ایران سخنرانی نمود . وی در سخنرانی خود گفت : آمریکا علاقمند است ایران را مستقل و از لحاظ اقتصادی نیرومند و در درون مرزهای خود امن ببیند . سولیوان آخرین سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران بوده است . شهرت سولیوان به خاطر ماموریت دو ساله و جنجالی اش در ایران می باشد . ویلیام هیلی سولیوان در جنگ جهانی دوم وارد خدمت ، در نیروی دریای آمریکا شد و با درجه افسری در یک رزمنا و آمریکایی در جنگهای خاور دور شرکت کرد . پس از پایان جنگ جهانی دوم سولیوان وارد وزارت امور خارجه آمریکا گردید . او در جریان جنگ کره به عنوان مشاور سیاسی ژنرال مک ارتور در دفتر او خدمت می کرد . سولیوان سپس از ماموریت های مختلف در خاور دور به سمت سفیر امریکا در لا ئو س و سپس فیلیپین منسوب شد . او در جریان این ماموریت ها از مشاوران نزدیک کیسینجر وزیر خارجه پیشین آمریکا در مذاکرات صلح ویتنام بود . همانطور که گفته شد آخرین ماموریت سیاسی سولیوان احراز پست سفارت امریکا در ایران بود که این ماموریت مصادف با انقلاب اسلامی ملت ایران گردید و به استعفای جنجالی وی از خدمت سی و چند ساله اش در وزارت امور خارجه امریکا منجر گردید . سولیوان کتابی را تحت عنوان « ماموریت در ایران » منتشر کرده که به فارسی نیز ترجمه شده است .

بروس لینگس

پس از انکه ما موریت اخرین سفیر امریکا یعنی ویلیام سولیوان خاتمه یافت . جای او را کار داری از آن کشور گرفت . 28 خرداد 1358 وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد . آقای « ناس » کار دار سفارت امریکا در تهران به کشور فرا خوانده شد و به جای او « بروس لینگس » به عنوان کار دار موقت تعیین و به تهران اعزام شده است . بنا براین « ناس» بین « سولیوان» و « بروس لینگس» حائل بوده است.

اما چون او کاردار موقت بوده نامش در کتابها کمتر به چشم می خورد . در همین حال آمریکا اظهار امیدواری نمود تا سوءتفاهم در روابط ایران و آمریکا از بین رفته و سفیر جدید آمریکا آقای " والتر کاتلر" به تهران محل ماموریت خود عزیمت کند . این مطلب در اگوست، خرداد 1358 عنوان گردید . 16 خرداد 1358 دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه ایران اعلام داشت. دولت ایران از پذیرش " والتر کاتلر" سفیر پیشنهادی آمریکا در ایران خود داری نمود. او افزود: اگر آمریکا می خواهد روابط و مناسباتش با جمهوری اسلامی بهبود یابد سفیری بفرستد که دارای سوابقی مناسب باشد. زیرا " کاتلر" دارای سوابق مداخله جویانه در امور زئیر بوده است. در 19 فروردین 1359 روابط و مناسبات ایران وآمریکا از سوی دولت واشینگتن قطع شده است. این امر با استقبال گرم امام خمینی (ره) روبرو گردید.

"والسلام"

منابع

-         مجله خواندنی ها.

-         تاریخ روابط خارجی ایران ، تالیف عبدالرضا هوشنگ مهدوی.

-         روز شمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تالیف باقر عاقلی دو جلد، ناشر نشر گفتار.

-         تاریخ سیاست خارجی ایران.

-         رجال وزارت خارجه در عهد ناصری و مظفری ، از نوشته های میرزا مهدی خان ممتحن الدوله ، میرزا هاشم خان ، ناشر شرکت انتشارات اساطیر در دو جلد.

-         فرهنگ علوم سیاسی ، علی آقا بخشی، ناشر نشر تندر چاپ 1363.

-         تاریخ معاصر ایران تالیف دکتر سید جلال الدین مدنی ناشر دفتر انتشارات اسلامی .

-         ماموریت در ایران: تالیف ویلیام سولیوان ، مترجم محمود مشرقی، ناشر انتشارات هفته.

چاپ شده درفصلنامه یاد ویؤه   تحولات روابط ایران و آمریکا

ویژه نامه یاد ، نشریه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی

سال سیزدهم ، شماره های 51 و 52 .پاییز و زمستان 1377 .

                                   سید محمد حسین دریاباری

 


فشرده شرح احوال سفیران ایران و آمریکا

فشرده شرح احوال سفیران ایران و آمریکا

از آغاز تا پیروزی انقلاب اسلامی

   قسمت چهارم                            

سفیران آمریکا درایران                                                                       

س،ج،بنجامین S.G.W.BENGAMIN))

آقای « س.ج.بنجامین »نخستین نماینده ی سیاسی ایالت متحده آمریکا در ایران بود .او کاردار ،سرکنسول و بنیانگذار سفارت آمریکا در ایران به شمار میرود .آقای بنجامین در سال 1261 شمسی مطابق با 1883 میلادی به تهران آمده و سفارت کشورش را در ایران تاسیس کرد .نخستین نماینده آمریکا در ایران 21 سال در کشور ما اقامت داشته و ماموریت سیاسی برای کشور خویش انجام داده است .گفتنی است در این دوره دولت آمریکا روابط و مناسبات بسیار گرم با ایران نداشته است عمده ترین نماینده ی سیاسی کشورش در ایران حمایت از میسیونرها و مبلغان مذهبی آمریکایی در ایران بوده است .در این دوره انگلستان و روسیه چون نقش فعال داشتند آمریکا منافع دیگری در ایران نداشت .برای آقای بنجامین اتفاقی در ایران افتاده که در مطبوعات به چاپ رسیده و نقل آن برای خوانندگان خالی از فایده نیست .بنجامین اولین سفیر آمریکا از دست نگهبانان حرمخانه شاه در ایران کتک خورد اگر یکی از زنان حرم متوجه نشده بود سفیر و دخترش کشته شده بودند. در گذشته های دور سفرایی که تعیین می شدند و به کشورهای جهان عزیمت می نمودند اکثر آنها از آداب و رسوم اهالی آن کشور با خبر نبودند و همین باعث می گردید که ناگهان روابط و مناسبات دو کشور دوست به هم خورده و سفرای یکدیگر احضار شوند از جمله اتفاقی که در این زمینه رخ داد ،در زمان سلطنت ناصر الدین شاه قاجار بود .در آن زمان بنجامین به اتفاق همسر و فرزندان خود از آمریکا به تهران آمدند این دیپلمات سعی کرد از روزهای نخست آداب و رسوم ایرانیان را فرا گیرد چون بیم داشت که یک دفعه بر اثر بی مبالاتی روابط دو کشور ایران و آمریکا به هم . بر حسب تصادف همین طور هم شد و روزی که بنجامین و دخترش با درشکه به محل ییلاقی سفارت در شمیران می رفتند به قهوه خانه ای در بین راه می رسند که چند درشکه دیگر در آنجا ایستاده بودند هنگامی که درشکه سفیر به آنجا رسید ناگهان عده ای نظامی از زیر درختان بیرون می ریزند و به درشکه چی و جلودار و سفیر و دخترش حمله ور می گردند جلو دار هر چه فریاد می زند این درشکه سفیر آمریکا است ،گوش نظامیان به این حرف بدهکار نیست و آنها مشغول زدن می شوند .بنجامین متوجه می شود که سربازان از سربازان گارد سلطنتی هستندو حرمخانه شاه در این جا توقف دارد .در چنین مواقع آداب و رسوم چنین است که سفراء هم به چنین محوطه ای داخل نشوند .سفیر آمریکا بلا فاصله دستور داد درشکه چی درشکه را بر گرداند ولی با این حال سربازان دست از کتک کاری بر نداشتند .از قضا یکی از زنان حرم سرا متوجه قضیه می شود و مستخدم مخصوص را برای خلاصی   و پایان دادن ماجرا می فرستد.او هنگامی می رسد که جلودار و درشکه چی زرنگ ،جان سفیر و دخترش را از دست سربازان رهانیده بود ماجرا در این جا خاتمه نیافت .روز بعد یاد داشتنی از طرف سفیر به وزارت امور خارجه ارسال گردید .در این یاد داشت آمده است که اگر چنانچه عذر خواهی نشود پرچم سفارت آمریکا پایین کشیده می شود و سفیر دستور تعطیلی سفارت خانه را خواهد داد . صبح روز سوم «صنیع الدوله» یکی از وزرای برجسته به محل سفارت می رود و تاثر خاطر شاهانه را به سفیر ابلاغ می کند .بعد از آن جوابی در جواب سفارت می رسد که متن آن تماما" ا............. بوده و منشی سفارت و درشکه چی و جلودار احضار می نمایند و در پیش چشمان آنان مسببین واقعه را شلاق می زنند . از این ماجرا به بعد ناصر الدین شاه محبت خاصی نسبت به سفیر آمریکا پیدا کرد و حتی دستور داد ماهیانه مبلغ صد تومان به مدرسه دخترانه آمریکایی در تهران کمک شود .بدین نحو از حادثه ای که بنا بود روابط دو کشور به هم بخورد جلوگیری شده است .

هربرت باون (HERBERT W. BOEIN )

« هربرت باون » دومین نماینده سیاسی ایالات متحده آمریکا در ایران است نامبرده سمت وزیر مختاری را بر عهده داشت .ماموریت او از سال 1901 میلادی براب با 1280 شمسی آغاز شد و کمتر از یک سال به طول انجامید .اما این که چرا ماموریت او کوتاه و محدود بوده است بر وزارت امور خارجه آن کشور دقیقا" مسی چیزی نمی داند .مطبوعات آن هنگام در این باره چیزی منتشر نساختند .همتای ایرانی او در این هنگام اسحاق خان مفخم الدوله بوده است.

لئوید گریسکوم (LIOYD C. GRISCOM)

«گریسکوم » سومین دیپلمات و نماینده ی سیاسی آمریکا در ایران می باشد .او نیز مانند اسلاف خود سمت وزیر مختاری را برعهده داشت .لئوید گریسکوم در سال 1901 میلادی 1280 شمسی وارد ایران شده نامبرده هنوز ماموریتش آغاز نشده بود که زنگ پایانش نواخته شد .در سال 1902 بود که شخصی دیگر به جای او آمده گریسکوم کمتر از شش ماه در این مقام انجام وظیفه نمود .آیا این که وی قدرت و توانش محدود بوده یا برای امری مهمتر به آمریکا فرا خوانده شد چیزی که بتواند پاسخ سوالات باشد انتشار نیافت .همتای ایرانی او در آن اسحاق خان مفخم الدوله بوده است .

ریچموند پیرسون

«پیرسون » چهارمین نماینده ی سیاسی آمریکا بوده که برای آمدن به ایران ماموریت گرفت .او نیز سمت وزیر مختاری داشت .پیرسون در سال 1902 به این سمت منصوب گردید .و در سال 1907از مقامش بر کنار گردید .نامبرده حدود پنج سال به عنوان وزیر مختار آمریکا در ایران اقامت داشت . مطالب دیگری که گویای ویژگی شخصی او باشد در دست نیست .همتای ایرانی او در هنگام وزیر مختاریش در ایران مرتضی خان ممتاز الملک بوده است.

جان جاکسن

پنجمین نماینده سیاسی ایالات متحده آمریکا در ایران «جان جاکسن » بوده است .وی از سال 1907 به وزیر مختاری آمریکا در کشورمان منصوب گردید .هنگامی که جان جاکسن این مقام را از وزارت امور خارجه کشورش دریافت کرد همتای ایرانی وی در آمریکا ،مرتضی خان ممتاز الملک بوده است .جاکسن قریب به دو سال در ایران مقام فوق الذکر را به عهده داشت .

چارلز راسل

« چارلز راسل » سمت وزیر مختاری آمریکا را بر عهده داشت . او ششمین نماینده ی سیاسی پس از برقراری مناسبات دیپلماتیک با ایران است . ماموریت راسل از سال 1909 آغاز و در سال 1914 خاتمه یافت.

وی قریب به شش سال در سمت خود باقی ماند . اما اینکه او در مدت شش سال چه اندازه موفقیت به دست آورد ، معلوم نیست ؟ و یا اینکه علت تغییر او به چه دلیل بوده است ؟ در کتابها و مطبوعات چیزی به دست نیامده است . آنچه که مسلم است شرائط سیاسی داخلی آمریکا موجب تغییر او شده است . ولی باید اذعان داشت او فردی موفق و کارآمد بود که وزارت امور خارجه این کشور به مدت شش سال او را در ایران نگاه داشته است.

جان کالدول         

« جان کالدول » مانند اسلاف خویش سمت وزیر مختاری کشورش را در ایران بر عهده داشت. او در سال 1914 میلادی به مقام فوق دست یازید و تا سال 1921 در سمت وزیر مختاری باقی ماند . بعبارت دیگر کالدول حدود هفت سال پست مزبور را در اختیار داشت . جان کالدول هفتیمین نماینده ی سیاسی آمریکا در ایران می باشد . گفتنی است همتای ایرانی او در آمریکا عبدوالعلی خان صدری صدیق السلطنه بوده است .

جوزف سول کورنفلد

« جزف سول کورنفلد» مانند نمایندگان سیاسی سابق سمت وزیر مختاری را در ایران دارا بوده است . نامبرده از سال 1300 شمسی 1921 میلادی جهت انجام وظیفه برای دولت مطبوع خویش به تهران آمد . ماموریت وی تا سال 1925 به طول انجامید . ایشان حدود پنج سال در این سمت باقی مانده است.

هوفمان فیلیپ

« هوفمان فیلیپ» در سال 1925 میلادی از طرف وزارت امور خارجه ی آمریکا به عنوان وزیر مختار به تهران آمده است. ماموریت وی در کشورمان تا سال1929 میلادی به طول انجامید . هنگامی که فیلیپ سرگرم انجام وظیفه در ایران بود . همتای ایرانی وی در واشینگتن باقر کاظمی بوده است کاظمی سمت کارداری بر عهده داشته است . درباره ی خصوصیات فردی فیلیپ در کتابها و مطبوعات چیزی به دست نیامده است.

چارلز هارت

« چارلز هارت» هم مانند اسلاف خود سمت وزیر مختاری را دارا بوده است . نامبرده در سال 1929 میلادی عازم تهران گردید . ماموریت هارت در سال 1933 خاتمه یافت. همتای ایرانی وی هنگام وزیر مختاری آقایان داوود مفتاح ، یدالله عضدی و غفار جلال علاء بوده اند در مورد خصوصیات و ویژگی شخصی او مطلبی به دست نیامده است. گفتنی است وی دهمین نماینده ی سیاسی ایالات متحده ی آمریکا محسوب می گردد.

ویلیام هورنی بروک

آقای « بروک» از سوی وزارت امور خارجه ی آمریکا به سمت وزیر مختار در ایران منصوب گردید . ماموریت او از سال 1933 آغاز گردید و در سال 1940 خاتمه یافت . « ویلیام هورنی بروک»حدود هفت سال در این پست برای دولت مطبوع خویش انجام وظیفه کرده است. هنگامی که او در تهران اقامت داشت ، همتای ایرانی وی در واشینگتن آقایان غفار جلال علاء ، دکتر علی اکبر دفتری و محمد شایسته بودند. گفتنی است در این مقطع از تاریخ و سال و نیم روابط و مناسبات سیاسی ایران و آمریکا به خاطر آنچه که « تخلف از مقررات رانندگی» توسط غفار جلال علاء نامیده شده ، قطع بوده است.

لویز دریفوس

« لویز دریفوس» آخرین نماینده ی سیاسی ایالات متحده ی آمریکا است که با سمت وزیرمختاری به تهران اعزام گردید . وزیر خارجه ی این کشور « لویز دریفوس» را در سال 1940 به مقام وزیر مختاری در کشورمان منصوب کرد. ماموریت او تا سال 1944 ادامه داشت . پس از وی سمت وزیر مختاری به درجه ی سفیری ارتقاء یافت . هنگامی که دریفوس در تهران مامور بود همتای ایرانی او در واشینگتن محمد شایسته بوده است که در زمان نامبرده وزیر مختاری به درجه ی سفیری ارتقاء یافت.

لیلاند موریس

«لیلاند موریس » در سال 1944 میلادی از سوی وزارت خارجه کشورش به عنوان نخستین سفیر آمریکا به تهران اعزام شده است.

قبل از او همه ی نمایندگان سیاسی این کشور سمت وزیر مختاری داشته اند . وی تنها یک سال در تهران باقی ماند ه است سپس جای خود را به « والاس موری » داده است. هنگام ماموریت موریس در تهران ، همتای ایرانی او در آمریکا محمد شایسته بوده است که در سال 1322 لباس سفیری را بر تن کرده است . آگاهان و ناظران سیاسی عقیده دارند برخی از اوقات تغییر و تعویض نمایندگان سیاسی آمریکا در تهران ارتباط تنگاتنگ با شرائط سیاسی داخلی آن کشور داشته است. بدین معنی که اگر قدرت را در دموکرات به دست گرفتند احساس می نمایند که ملزم می باشند نیروهایی برگزینند که با ساختار فکری و آرم دموکرات که مشی آرام مانند حمار است سازگار باشد. اما اگر گردونه قدرت به دست جمهوریخواه افتاد نیروهایی را می گمارند که خط و مشی آنان که شیوه ی باز شکاری است هماهنگ و منطبق باشد البته این نکته شایان ذکر است که این اندیشه اختصاص به امور ایران ندارد بلکه آمریکاییان برای همه ی نقاط جهان همین طور می اندیشند .

والاس موری

« والاس موری» چهاردمین نماینده ی سیاسی آمریکا در ایران بوده است. او در 1324 شمسی 1945 میلادی به مقام سفیری منصوب شد. مدت ماموریت او هم مانند بعضی از همکارانش در ایران از نظر زمانی محدود کوتاه بوده است. همتای ایرانی او در واشینگتن آقای حسین علاء بوده است .

چاپ شده درفصلنامه یاد ویؤه   تحولات روابط ایران و آمریکا

ویژه نامه یاد ، نشریه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی

سال سیزدهم ، شماره های 51 و 52 .پاییز و زمستان 1377 .

                                   سید محمد حسین دریاباری

 


فشرده شرح احوال سفیران ایران و آمریکا

فشرده شرح احوال سفیران ایران و آمریکا

از آغاز تا پیروزی انقلاب اسلامی

قسمت سوم

علی اکبر دفتری                                                                  

دکتر علی اکبر دفتری در دی ماه 1317 پس از آنکه روابط و مناسبات سیاسی ایران و آمریکا مجددا برقرار گردید به عنوان کاردار موقت انجام وظیفه می نمود.قبل گزینش دفتری به عنوان کاردار موقت ،« روابط ایران و آمریکا » به خاطر آنچه که « تخلف ز مقررات رانندگی » توسط غفار جلال علاء نامیده شده بود قطع بوده است . آقای دفتری تا آذر 1318 یعنی قریب به یک سال کاردار موقت بوده است درباره ی ویژگی شخصی و زندگی خصوصی او اطلاعات چندانی در دست نیست .

محمد شایسته

محمد شایسته یازدهمین نماینده ی سیاسی ایران در ایالات متحده آمریکا بشمار می رود . آقای شایسته از رجال سیاسی رژیم پهلوی محسوب می گردد یکی از ماموریت های مهم او این بود که از جانب دولت ایران ماموریت یافت ، در جریان « جنگ جهانی دوم و اشغال ایران » با مقامات آمریکایی ملاقات نماید تا بتواند یاری آنها را برای جلوگیری از ادامه ی اشغال و پایان دادن آن جلب کند . شایسته در آذر ماه 1318 به سمت وزیر مختار ایران در واشینگتن منصوب گردید او تا سال 1322 در همین مقام یعنی وزیر مختاری انجام وظیفه کرد . هنگامی که او وزیر مختار بود این مقام در تاریخ 1322 به سفارت ارتقا یافت . نامبرده تا شهریور 1324 سفیر ایران در آمریکا بوده است . پس از خاتمه یافتن ماموریت محمد شایسته حسین علاء جایگزین او گردید. گفتنی است حسین علاء با به دست گرفتن پست سفیری در شهریور 1324 بار دوم است که به نمایندگی سیاسی ایران د رواشینگتن منصوب گردید ماموریت دور دوم او چهار سال و نیم به طول انجامید . او در واقع مانند شایسته هم مقام سفارت و هم وزیر مختاری را بر عهده گرفت . هنگامی که شایسته سفیر دولت ایران در آمریکا بود همتای آمریکایی او در ایران « لویز دیفوس» بوده است .

سید نصرالله انتظام

آقای انتظام از رجال سیاسی برجسته به حساب می آید ، وی هم در مقام وزارت و هم در مقام سفارت انجام وظیفه کرده است . نامبرده در سال 1339 سفیر ایران در فرانسه بوده است . آقای انتظام به مدت یک دوره ی رئیس مجمع عمومی سازمان ملل متحده بوده است . وی در وزارتخانه های مختلف راه یافته و به عنوان وزیر انجام وظیفه نمود . ایشان در کابینه ی علی سهیلی در سال 1321 وزارت راه و ترابری را بر عهده داشت مضافا بر این در کابینه ی مرتضی قلی خان بیات هم حضور داشت . و در سال 1323 وزیر امور خارجه و در سال 1341 به عنوان وزیر مشاور به شمار می رفت . ایشان مانند حسین علاء و اردشیر زاهدی دوبار به عنوان سفیر ایران در آمریکا منصوب گردید . انتظام در دوره ی اول سفارت خود در آمریکا که تا شهریور 1331 تداوم یافت علاوه بر مقام سفیری نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد را نیز بر عهده داشت. همانطور که اشاره گردید در این مدت به ریاست مجمع عمومی سازمان ملل متحد برگزیده شد. در وهله ی دوم سمت سفیری نامبرده ، از مهر 1332 آغاز و تا دی 1334 بطول انجامید . در بین دو تاریخ فوق فاصله ی زمانی وجود دارد در این مدت یک ساله که فاصله ی دو ماموریت می باشد . اللهیار صالح سمت مزبور به دست گرفت.

اللهیار صالح

بعد از کناره گیری سید نصرالله انتظام از سفارت ایران در آمریکا در شهریور 1331 اللهیار صالح به سمت سفیر ایران در واشینگتن منصوب گردید . سمت سفیری برای اللهیار صالح میمون نبوده و تنها یک سال این در پست باقی مانده است زیرا بعد از کودتای 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر محمد مصدق حاضر به همکاری با حکومت کودتا نشد. همانطور که در شرح حال انتظام گذشت انتظام مجددا به سمت سفیرایران در آمریکا تعیین گردید . اللهیار فرزند «حسین» « مبصر الممالک» بوده است . او در 12 فروردین سال 1275 شمسی در فین کاشان به دنیا آمد و در سال 1360 در گذشت . اللهیار صالح از رجال سیاسی ، نمایندگان مجلس شورای ملی و اعضای جبهه ی ملی و نیز از دولتمردان بشمار می رود . درباره ی او می نویسند وی علاوه بر اینکه فارغ التحصیل کالج آمریکایی در تهران بوده مدارج علمی قدیمیه را نیز دارا بوده است .

او در دوره های پانزدهم ، شانزدهم و بیستم از کاشان به مجلس شورای ملی راه یافته است نامبرده مشاغل و مناصب زیادی داشته است که مهمترین آنها به قرار زیر است . اللهیار پست وزارت دارایی و دادگستری را در کابینه ی احمد قوام و محمد ساعد بر عهده داشت و در کابینه ی ابراهیم حکیمی وی وزیر کشور و مشاور در آن محسوب می شد . او همچنین در کابینه ی علی سهیلی وزیر دارایی بوده است مضافا بر آنچه گفته شد . او عضو هیات مذاکره کننده یا نماینده ی انگلیسی و یکی از اعضای هیات اعزامی به سازمان ملل به همراهی دکتر محمد مصدق بوده است . او همچنین یکی از اعضای هیات ایران در دیوان لاهه واقع در هلند بوده است . هنگامی که رضاخان حکومت را در اختیار داشت وی معاون علی اکبر داور وزیر بهداری بود. اللهیار از چهره های فرهنگی هم به شمار می رود بدین جهت با مجله ی آینده همکاری نزدیک داشت . صالح یکی از آن پنج نفری بود که لایحه ی ملی شدن صنعت نفت را در آذرسال 1329 به مجلس ارائه داد و در استیضاح دولت رزم آرا در مهر ماه سال 1329 شرکت جست یکی از حوادث مهم زندگی صالح این است که او معاون وزیر دارایی امیر حسوری بود . هنگامی که وزیر نامبرده ارقام بودجه را برای رضا خان توضیح می داد در همین حال رضا خان پرسید معاونت کجا رفته است ؟ وزیر پاسخ داد نیامده همین امر باعث برکناری صالح از معاونت گردید . او زمین ملکی پدرش را در اختیار داشت و مبادرت به کشاورزی نمود و تا پایان بدینسان زیست تا اینکه پیام پایان زندگی بگوش او رسید و جان به جان آفرین تسلیم کرد . اللهیار صالح در زمان دولت مصدق یعنی از شهریور 1331 تا مهر 1332 سفیر ایران در آمریکا بوده است . قبل و بعد از ماموریت وی آقای انتظام این سمت را بر عهده داشته است . در این وقت همتای آمریکایی او سلدن چی بین بوده است .

دکتر علی امینی

« علی امینی » فرزند حاج « میرزا محسن امین الدوله» می باشد که در سال 1292 شمسی متولد گردید . او از نخست وزیران و رجال سیاسی برجسته عصر خود است . امینی تحصیلات خویش را در تهران و پاریس به پایان برد . و دکترای اقتصاد را در پاریس گرفت. علی امینی علاوه بر پست نخست وزیری ، وزیر اقتصاد در کابینه ی منصور و مصدق ، وزیر دارایی در کابینه ی زاهدی و دادگستری در کابینه ی علاء را بر عهده داشت . علی امینی یکی از چهره های سیاسی مورد قبول سیاست های آمریکا بوده است . هرگاه شاه به دنبال چهره هایی بود که بتواند قدرتهای بزرگ دنیا را راضی نگه دارد به سراغ امینی و امثال وی می رفت و آنها را عرضه می نمود . برخی عقیده دارند که مهمترین حادثه زندگی او در طول خدمتش « خاموش کردن اعتصاب فرهنگیان » بود که با انتخاب « محمد درخشش» به وزارت فرهنگ ، این موفقیت را به دست آورد ، دکتر علی امینی که از شاهزادگان قاجار ( نوه دختر مظفرالدین شاه ) و هماهنگ با سیاست های آمریکائیان بود به نخست وزیری دست یازید تا زمینه برخی اقدامات و اصلاحات اجتماعی مورد نظر آمریکا در ایران را فراهم بیاورد . پس از آنکه امینی برای مصلح نشان دادن خود اقدام به بازداشت برخی رجال سیاسی و نظامی به اتهام اختلاس نمود در این مقطع از تاریخ سیاست خارجی آمریکا در ایران بسیار فعال شد و از طریق وامها و کمکهای مالی که آمریکا به ایران داد وابستگی اقتصادی و سیاسی کشور به آمریکا گسترش و تعمیق پیدا کرد . امینی در تیر ماه 1341 از نخست وزیری کناره گرفت و اسدالله علم به جایش آمد امینی هنگام وقوع انقلاب اسلامی نیز خود را نشان داد ولی مقبول کسی نیفتاد و لذا راهش گرفته و به آمریکا رفت. امینی ا ز نظر آمریکاییان چهره موجه و شناخته شده ای بود .هدف شاه از انتخاب امینی به سمت سفیرایران در آمریکا نزیک هر چه بیشتر آمریکا به ایران بوده است. امینی به جای انجام هدف و انگیزه شاه مقدمات نخست وزیری خود را فراهم می ساخت . امینی در یک سخنرانی گفت: منابع و ذخایر مهم معدنی مانند نفت به همه کره ی زمین تعلق دارد نه به کشوری که منابع در آن نهفته شده است . شاه از شنیدن این سخن خشمگین شد و بی درنگ دکتر امینی را به تهران احضار کرد . امینی در سال 1334 پست سفیری ایران در آمریکا را تصاحب کرده و تا فروردین 1337 در اختیار داشت . به نظر می رسد امینی آنچه که از این سفارت می خواست به دست آورده است . او سه سال و سه ماه در این سمت به کار مشغول بوده است .

علیقلی اردلان

« علیقلی اردلان» در سال 1901 میلادی متولد شده است . او از رجال سیاسی و وزراء کابینه ی حسین علاء و اقبال محسوب می شود . او از تحصیلات عالی برخوردار بوده است و دکترای حقوق و علوم سیاسی را داشته است . نامبرده تحصیلات خویش را در تهران گذراند . وی علاوه بر فارسی به زبانهای فرانسوی و آلمانی سخن می گفت . اردلان در کابینه ی حسین علاء وزیر صنایع و معادن و وزیر امور خارجه بوده است . علیقلی در دولت منوچهر اقبال نیز سمت وزارت امور خارجه را به دست گرفت . اما در کابینه ی جمشید آموزگار همواره معاون و دستیار در امور گوناگون بوده است . علیقلی اردلان در سال 1341 شمسی سفیر ایران در شوروی بود وی در رده های مختلف سفارتخانه ، در کشورهای آلمان غربی ، فرانسه و ترکیه برای دولت ایران انجام وظیفه نمود . علیقلی اردلان از فروردین 1337 تا بهمن 1338 سفیر ایران در واشینگتن بوده است . نامبرده برای سفارت آمریکا در تهران جاسوسی می کرد . اسناد و مدارک جاسوسی ، از سفارتخانه آمریکا در تهران به دست آمده و منتشر گردیده است.

حسین قدس نخعی

«حسین قدس نخعی» در سال 1290 شمسی در تهران متولد گردید و در سال 1356 در گذشت.نامبرده از وزراء ، سفراء، و کارمندان عالیمرتبه ی دولت به شمار می رود . محل تحصیل او در دانشگاه لندن بوده است. مهارت و تخصص «قدس نخعی» شعر و نویسندگی بوده است . وی در مدت عمر خود پس از تحصیلات مشاغل و مناصب زیادی به دست آورد که مهمترین آنها به شرح زیر است . در سال 1339 وزیر امور خارجه در کابینه ی شریف امامی و همچنین وزیر امور خارجه در کابینه ی دکتر علی امینی در سال 1340 بوده است . او مدتی مدیر مجله ی ماهان ( ندای قدس) ، رایزن سفارت شاهنشاهی در آمریکا و رایزن سفارت ایران در انگلستان بوده است . قدس نخعی بخشی دیگر از عمر خویش را صرف سفیری ایران در انگلستان و عراق کرده است . نامبرده دو بار پست سفیری ایران در توکیو را پذیرفت . او به اندازه ای به دستگاه پهلوی نزدیک شد که وزارت دربار شاهنشاهی بدو محول گردید . او توانست مدالها ، نشانها و جوائز زیادی به دست آورد که مهمترین آن نشان درجه یک همایون است . وی پس از تحصیلات فعالیت خود را در رشته های سیاسی ، ادبی و روزنامه نگاری آغاز کرده است . بسیاری از رباعیات او. به وسیله ی شعرای برجسته کشورهای گوناگون ترجمه شده است . او آثار قلمی فراوانی بر جای گذاشت که بعضی از آنها عبارتند از: خدا و بشر، اثر گمشده در بهشت ، کوه کبوتران، دختر شاهسون ، موسیقی ایران و خلاصه ی پرورش نفس. « حسین قدس نخعی » در فروردین 1341 به عنوان نماینده ی سیاسی و سفیر ایران در ایالات متحده آمریکا انتخاب گردید . ماموریت وی تا اسفند 1341 یعنی ظرف یک سال تداوم یافت . پیش از او اردشیر زاهدی و بعد از ایشان محمود فروغی این سمت را بر عهده داشتند . اما اینکه چه عواملی سبب گردید که نخعی تنها یک سال در آنجا بماند چیزی منتشر نشده ا ست .

محمود فروغی

یکی از نمایندگان سیاسی و سفیران ایران در آمریکا محمود فروغی بوده است . فروغی در اسفند 1341 به عنوان سفیر ایران در واشینگتن منصوب گردید . ماموریت او تا بهمن سال 1343 ادامه یافت. از خصوصیات فردی و ویژگی شخصی او چیزی در دست نیست زمانی که وی سفیر ایران در آمریکا بود امینی دوران نخست وزیری خود را در تهران سپری کرد نامبرده تقریبا دو سال در این سمت برای دولت ایران انجام وظیفه کرده است ، برخی از مدارک و کتابها نام فروغی را محمد ذکر کرده اند و شماری دیگر محمود فروغی که ظاهرا همین به واقع نزدیکتر است . در شرح احوال محمود فروغی آمده است که ، او از رجال سیاسی بوده و مناصب و مشاغل متنوعی داشته است . مشاغل و مناصب او هم در وزارت امور خارجه بوده است . اما این که تصریح شده باشد نامبرده سفیر ایران در آمریکا بوده است ، چنین صراحت در شرح حال دیده نمی شود . اما محمد فروغی که در وزارت خارجه سمتی داشته باشد دیده نشده است پس بنابراین محمود فروغی سفیر ایران در آمریکا بوده که کم و بیش مقامی در آن وزارتخانه داشته است .

خسرو خسروانی

«خسرو خسروانی» در فروردین 1344 به عنوان سفیر ایران در آمریکا از سوی وزارت امور خارجه ی کشورمان انتخاب گردید. ماموریت وی در فروردین 1346 خاتمه یافت. یعنی ایشان دو سال پست سفیری ایران در آمریکا را بر عهده داشت . پس از او هوشنگ انصاری به این سمت منصوب گردید . ماموریت هر سفیر علی القاعده و بطور معمول چهار سال است. ولی از سال 1332 تا 1346 هفت نفر سمت سفیری ایران در آمریکا را به دست گرفتند . اما اینکه چرا تغییر و تحول در وزارت امور خارجه آنی و لحظه ای بود اطلاعات چندانی در اختیارما نیست ؟ نکته ی دیگری که شایان توجه است این است که در میان نمایندگان سیاسی و دیپلمات های ایران دیده می شود که برخی سمت سفیری و وزیر مختاری را دوبار بر عهده گرفتند . این موضوع یعنی بر عهده گرفتن پست مزبور در چند نوبت توسط یک نفر در میان نمایندگان سیاسی آمریکا در ایران اصلا مشاهده نمی شود . به نظر می رسد حکومت شاه تلاش می کرد تا فرد مطمئن و همسو با سیاست جاری خود و نیز فردی که مورد علاقه باشد را برای اعزام به آمریکا پیدا کند چون گاهی از اوقات این امر میسر و ممکن نمی شد ناگزیر برخی از دیپلمات ها را به دلیل اینکه آنها یک بار آزموده شده و کاردانی آنها اثبات گردید. بار دیگر به سمت سفیری منصوب می شدند. این امر نشان می دهد که وزارت امور خارجه با نوعی قحطی رجال مواجه بوده است.

هوشنگ انصاری 

« هوشنگ انصاری » در سال 1928 میلادی دیده به جهان گشود . او از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی به شمار می رود . نامبرده همواره سفیر، وزیر و از کارشناسان اقتصادی شناخته می شود . انصاری تحصیلاتش را در انگلیس ، آمریکا و ژاپن به پایان رساند. مدرک علمی او فوق لیسانس اقتصادی است . ایشان به زبانها ی انگلیسی ، فرانسوی سخن می گفت.وی مشاغل و مناصب زیادی را بر عهده گرفت اما بیشترین آنها پستهای اقتصادی بوده است . هوشنگ انصاری در کابینه ی هویدا وزیر اطلاعات بوده است . نامبرده در همان کابینه مدتی وزیر اقتصاد و دارایی بوده است . او همین سمت را در کابینه ی جمشید آموزگار هم برای مدتی در اختیار داشت. او مدتی سفیر ایران در پاکستان بود. ایشان توانست تقریبا به اکثر نقاط جهان مسافرت کند. هوشنگ انصاری پس از سقوط رژیم پهلوی به خارج فرار کرد ه است. او از جمله افرادی است که چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با مقامات آمریکا ارتباط تنگاتنگ داشته است. او از تئوریسینها و رجال سیاسی کار آمد رژیم پهلوی محسوب می گردد. ایشان نه تنها سفیر ایران در پاکستان بوده بلکه سفیر ایران در مصر هم بوده است . و در تاریخ 18/11/1349 به حضور « انور سادات» رسیده و استوار نامه ی خود را تسلیم وی کرد. هوشنگ انصاری در اریبهشت 1346 به سمت سفیری ایران در آمریکا منصوب گردید . ماموریت وی در تاریخ مرداد 1348 خاتمه یافت. شایان ذکر است وی در زمان زمامداری ریچارد نیکسون در آمریکا اقامت داشت . بسیاری سیاست هوشنگ انصاری را مستقل و آبرومندانه ارزیابی می نمایند.

امیر اصلان افشار

آقای افشار از سال 1348 به عنوان سفیر ایران در آمریکا انتخاب شده است .ماموریت او تا اسفند 1350 ادامه یافت .پس از افشار سمت سفیری ایران در واشنگتن را اردشیر زاهدی پذیرفت او تا سال 1357 همزمان باپیروزی انقلاب اسلامی در این مقام باقی ماند .ماموریت وی با پیروزی انقلاب اسلامی از اساس باطل گردید .در مورد خصوصیات فردی و اجتماعی افشار اطلاعات چندانی در دست نیست .اما آگاهان و ناظران امور سیاسی عقیده دارند ماموریت افشار در آن هنگام،آن هم در ایالات متحده آمریکا نشان می دهد که او برای شاه و وزیر امور خارجه مهم و ارزشمند بوده است .

اردشیر زاهدی

«اردشیر زاهدی »فرزند«فضل الله» در مهر ماه 1307 شمسی در تهران متولد گردید .او از رجال سیاسی رژیم پهلوی به شمار می رود . وی تحصیلات خویش را در دبیرستان نظام تهران ، دانشگاه کالیفرنیای آمریکا و دبیرستان اسلامیه بیروت به پایان رساند . اردشیر مدتی وزیر امور خارجه در کابینه هویدا در سالهای 1345و 1346 بوده است زاهدی در سال 1341 سفیر ایران در لندن بوده است . او به خاطر به اصطلاح لیاقتی که از خود نشان داده مدال و نشان زیادی به دست آورد که مهمترین ان نشان درجه یک رستاخیز است . نامبرده در 14 مهر 1343 در کاخ سعد آباد با حضور شاه و فرح مراسم نامزدی با دختر منوچهر اقبال برگزار نمود . وی در بیروت با ...... روزولت آشنایی یافت و در کودتای 28 مرداد با نام مستعار (مصطفی ) و (ویسی ) شرکت کرد . سرویس اطلاعاتی امریکا همواره از وی همایت به عمل می اوردند که توانست بعد از پدرش ماندگار باشد . گفتنی است وی با شهناز نامزد شده و در سال 1330 ازدواج کرد . این ازدواج نامیمون در سال 1343 منجر به طلاق گردید . آقای زاهدی در سال 1338 به عنوان نماینده محمد رضا پهلوی برای تماس با دانشجویان ایرانی در اروپا عازم آنجا شد . او کوشید در سالهای 1346 و 1348 پست نخست وزیری را برباید ، اما توفیق چندانی در این راه به دست نیاورد اما برای این کار در میان مقامات انگلیس و امریکا دستان زیادی پیدا کرد . آگاهان عقیده دارند . سالهای وزیری اردشیر زاهدی در وزارت امور خارجه یعنی از بهمن 1345 تا شهریور 1350 یکی از بد نامترین دوران تاریخ وزارت امور خارجه می باشد .اردشیر زاهدی مردی بد دهن و فحاش بود و یکی از هرزه ترین نخبگان سیاسی و دولتمردان رژیم پهلوی به شمار می رفت . او به این اوصاف نه تنها در میان خواص بلکه در سطح جامعه نیز شهرت کافی داشت . اردشیر زاهدی دوبار به عنوان سفیر ایران در آمریکا منصوب گردید . ابتدا از اسفند 1338 و فروردین 1341 و سپس از اسفند 1351 تا بهمن 1357 پر سرو صدا ترین و جنجالی ترین سفیر ایران در امریکا اردشیر زاهدی بوده است . که دو دوره و بیش از 8 سال این سمت را بر عهده داشت . یکی از مقامات وزارت امور خارجه می گوید : در حالی که بسیاری از سفارتخانه های ایران در خارج از لحاظ بودجه در تنگنا بودند و برای تامین مخارج روزمره با مشکلات مواجه می شدند قریب یک چهارم بودجه وزارت خارجه صرف سفارت ایران د امریکا می شد . عده ای معتقدند اردشیر زاهدی توانست نظر موافق رهبران آمریکا از جمله کارتر و برژنسکی مشاور امنیت ملی را به حمایت کامل از شاه در برابر جریانات انقلابی جلب نماید .

جعفر فقیه

«جعفر فقیه » به عنوان کار دار موقت در واشینگتن انجام وظیفه می نمود . او در بهمن 1357 برای سمت مزبور انتخاب گردید و تا اردیبهشت 1358 در ان سمت باقی ماند . در این هنگام ایران در انقلابی پر شکوه بسر می برد و بدنبال آن پیروزی را جشن می گرفت . طبعا روابط و مناسبات سیاسی ایران و امریکا نه تنها مانند سابق گرم نبوده است بلکه روز بروز به سمت تیرگی کامل نزدیک می شد . سرانجام پس از جعفر فقیه علی اصغر آگاه تیرگی کامل روابط ایران و امریکا را تا به امروز امضاء کرده است . در باره ویژگی شخصی نامبرده چیزی منتشر نشده است .

علی اصغر آگاه

«علی اصغر اگاه » در سال 1917 میلادی متولد گردید . آقای آگاه همانطور که از نامش پیدا است . در شمار دانشمندان و محققان بر جسته قرار دارد . ایشان تحصیلات خویش را در تهران ، سویس و امریکا گذراند . مدارک علمی وی لیسانس ، فوق لیسانس ، و دکترای فیزیک می باشد . او به زبانهای انگلیسی و فرانسوی تسلط کامل داشته است . مشاغل و مناصب او بیشتر در چارچوب مراکز علمی و تحقیقاتی بوده است . علی اصغر اگاه مسافرت های زیادی به امریکا و خاور داشته است . او نماینده ایران در کنفرانس های بین المللی مانند «کنفرانس انرژی اتمی در جهت صلح (ژنو) و کنفرانس اتمی دوبی »بوده است . ایشان کاردار موقت ایران در امریکا بوده است . آقای آگاه سمت مزبور را در اردیبهشت 1358 دریافت و در بهمن 1359 به صاحبان آن یعنی وزارت امور خارجه تحویل داد. روابط و مناسبات دیپلماتیک ایران در 19 فروردین 1359 قطع شد . او تا بهمن همان سال در این پست به عنوان حافظ منافع انجام وظیفه می نمود . از این تاریخ به بعد آقایان سید ابراهیم سجادی ، محمد تقی صادقی و علی سبز علیان به عنوان مسوولان موقت از سوی وزارت امور خارجه انتخاب شدند . بهر تقدیر آقای علی اصغر آخرین نماینده ی سیاسی ایران در واشنگتن بوده است .

چاپ شده درفصلنامه یاد ویؤه   تحولات روابط ایران و آمریکا

ویژه نامه یاد ، نشریه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی

سال سیزدهم ، شماره های 51 و 52 .پاییز و زمستان 1377 .

                                   سید محمد حسین دریاباری

 

 


فشرده شرح احوال سفیران ایران و آمریکا

فشرده شرح احوال سفیران ایران و آمریکا

از آغاز تا پیروزی انقلاب اسلامی

. آغاز روابط ایران و امریکا و تنشهای آن                                                         قسمت دوم

تا کنون روشن گردید روابط و مناسبات ایران با کشورهای غیر همجوار خیلی گرم و سازنده نبود . آمریکائیان قبل از آنکه روابط سیاسی با ایران ایجاد کنند به این کشور رفت و آمد می کردند . اما مناسبات سیاسی و دیپلماتیک بین دو کشور در ژوئن سال 1883 میلادی بر قرار شد . ایالات متحده در این تاریخ وزیر مختاری به نام س.ج. بنجامین به تهران فرستاد . وی سفارت کشورش را در ایران تاسیس کرد . دولت ایران هم حاجی حسینقلی خان صدر السلطنه فرزند میرزا اقا خان نوری صدر اعظم را در اکتبر 1888 به واشنگتن فرستاد که بعدها به ( حاجی واشنگتن ) مشهور گردید . در این دوره دولت امریکا فعالیت چندانی در ایران نداشت . مهمترین کار دولت ایالات متحده امریکا در این دوره حمایت از میسیو نرها و مبلغان مذهبی آمریکایی در ایران بوده است . دولت ایران بر پایه تاریخ ارائه شده پنجسال بعد از امریکا سفارت خود را در واشنگتن بنا کرده است . همانطوری که گفته شد نفوذ دولتهای انگلستان و روسیه در ایران مانع هر گونه تصمیم گیری دولت ایران در روابط با دیگر کشورها بوده است . البته این بدان معنی نیست که روابط با دیگر کشورها بهتر از انگلستان و روسیه بوده بلکه سخن در این است که دولت ایران راسا و شخصا قادر به اتخاذ تصمیم در آن هنگام نبوده است . این احتمال را هم نمی توان از نظر دور داشت که اگر دولتهای غیر همجوار نقش دو دولت روسیه و انگلستان را داشتند این مشکل و درد سر را برای دولت وقت ایران فراهم می ساختند . منتهی چیزی که به یاری ایران شتافت شانس بود که نگذاشت دولتهای غیر همجوار هم در ایران با ندازه انگلستان و روسیه منافع داشته باشند . روابط و مناسبات سیاسی ایران با آمریکا همیشه و در همه حال یکسان و یکنواخت نبوده است بلکه شرائط زمانی هر از چند گاه آن را دچار بحران و تنش جدی می ساخت . ایران در سال 1919 میلادی قرار دادی را با دولت انگلیس منعقد ساخت این قرار داد به مذاق دولت امریکا خوش ننمود و بلا فاصله دولت مزبور به منظور تهدید دولت ایران کمک دویست هزار تومانی خود – به ایران را قطع کرد . اما این تنش و بحران در مناسبات تاثیر چندانی بر فضای مناسبات سیاسی نگذارد . در دو مقطع از تاریخ ، بحران بسیار جدی در روابط و مناسبات سیاسی ایران و امریکا پدیدار گردید که تمام مناسبات فرهنگی ، علمی ، اقتصادی ، و نظامی را در بر گرفت و بر روی آنها تاثیر مستقیم گذاشت . در بحران نخست که شرح آن بزودی خواهد آمد برای مدتی مناسبات سیاسی دولت ایران و ایالات متحده امریکا قطع گردید . در بحران دوم که دولت امریکا مسبب بروز ان بود . روابط دیپلماتیک دو کشور قطع شده و کماکان نیز ادامه دارد . اکنون لازم است. به علل و عوامل موثر در قطع روابط سیاسی دو کشور اشاره گردد . و سپس از زوایای مختلف بر روی ان مطالعه و کاوش صورت پذیرد . حادثه ای که موجب قطع روابط سیاسی ایران و امریکا شد بدین قرار است . در نوامبر 1935 میلادی مطابق با اذر ماه 1314 شمسی غفار جلال علاء وزیر مختار ایران در آمریکا به علت تخلف از مقررات رانندگی از سوی یک پاسبان آمریکایی باز داشت گردید ، با انکه وزیر مختار ایران خود را معرفی کرد پلیس امریکا ترتیب اثر نداده و او را دست بند زده و به پاسگاه پلیس منتقل نمود . پلیس اعلام کرد وی به دلیل تخلف از مقررات رانندگی نظیر سرعت غیر مجاز دستگیر شده است ولی پلیس در پاسگاه به محض اینکه از هویت وزیر مختار ایران اطلاع پیدا کرد وی را آزاد نمود. دولت ایران از دولت آمریکا خواست نسبت به این حادثه رسیدگی رسما از دولت ایران عذر خواهی کند . دولت آمریکا تقاضای ایران را پذیرفت و مساله را رسیدگی کرد اما وزیر امور خارجه این کشور اظهاراتی را بیان داشت . نتیجه این که دولت آمریکا از حادثه پدید آمده عذر خواهی ننمود امور یاد شده موجب گردید که رضا شاه در مارس 1936 فروردین 1315 دستور احضار وزیر مختار و قطع روابط سیاسی ایران با امریکا را صادر نماید .دو سال و نیم بعد یعنی اواخر سال 1938 (والاس مری ) به عنوان نماینده فوق العاده آن کشور به تهران آمد و رسما از طرف دولت امریکا عذر خواهی به عمل آورد و بدنبال این اقدام روابط سیاسی ایران و امریکا در ژانویه 1940 دی ماه 1318 مجددا بر قرار گردید . رضا شاه در توجیه عمل خود موضوع را اهانت به وزیر مختار ایران تلقی کرد و نتیجه عادی آن را قطع مناسبات سیاسی دو کشور دانست . هنگامی که مناسبات سیاسی ایران و امریکا قطع شد ترکیه حافظ منافع ایران در آمریکا بوده است . اما بحران دیگری که موجب قطع مناسبات سیاسی ایران و امریکا گردید در ارتباط با شاه مخلوع ایران بود . پناه دادن به شاه و حمایت از او توسط دولت آمریکا ، موجب خشم عمومی و ملی در ایران گردید و هیجانات عمومی خارج از کنترل دولت ایران شد . در نتیجه جمعی از دانشجویان مسلمان سفارت آمریکا در تهران را اشغال و به منظور استرداد شاه مجرم ، اعضای آن را به گروگان گرفتند . در نتیجه از تاریخ 19 فروردین 1359 روابط و مناسبات سیاسی رسمی دو کشور به کلی قطع گردید . این بار نیز قطع روابط دیپلماتیک تاثیر مهمی در شو ون دیگر گذارد . بگونه ای که مقامات آمریکایی ، بر خلاف عرف و موازین بین المللی ، جهت تحت فشار قرار دادن دولت ایران قوانین سختگیرانه ای علیه ایران در زمینه اقتصادی ، وضع نمودند . اکنون حدود 17 سال است که روابط دو کشور به کلی قطع می باشد . در آغاز ایران و آمریکا الجزایر پاکستان و سوئیس را به عنوان حافظان منافع یکدیگر انتخاب کردند .

نگاهی به چند واژه سیاسی

قبل از آنکه به بیو گرافی سفر او نمایندگان سیاسی ایران و امریکا از آغاز برقراری روابط و مناسبات سیاسی تا سال 1359 پرداخته شود ، ضروری است چند اصطلاح که در روابط بین الملل ، سخنرانی سیاستمداران و نیز مقالات سیاسی به کار برده می شود ، شرح داده شوند . در گذشته های دور آداب و رسوم دیپلماتیک به شیوه امروز نبود که هر کشوری در کشور دیگر سفارتخانه ثابت داشته باشد و این سفارتخانه به منزله خاک کشورش تلقی گردد و هر گونه تعرض و تعدی به آن ، تجاوز و تعدی به حاکمیت کشور صاحب سفارتخانه محسوب شود . . در سابق اگر هیاتی به منظور انجام پاره ای از مذاکرات و گفتگو پیرامون مسایل مورد علاقه دو طرف به کشوری عزیمت می کرد هیات مزبور سفیر خوانده می شد که البته آن افراد مانند امروز از مصونیت های سیاسی بر خوردار بودند . و همین طور فرد اعزام شده در راس هیات که وزیر مختار نامیده می شد .

وزیر مختار : این عنوان به مامور دیپلماتیک اطلاق می شود که از نظر درجه پایین تر از سفیر است . اما این مقام که مامور کشوری در کشور دیگر است برای او باقی است . در گذشته کشورهای بزرگ و نیرومند نزد یکدیگر سفیر و نزد کشورهای کوچک و یا کم اهمیت به هر دلیل وزیر مختار می فرستادند . اما امروز وزیر مختار جز عنوان چیز دیگری برای ان باقی نمانده است . و در بعضی از موارد این درجه را به نفر دوم بعد از سفیر در سفارتخانه می دهند که اداره برخی از رشته های مهم فعالیت سفارت را بر عهده دارد . در حال حاضر عنوان وزیر مختار عملا منسوخ شده است .

روابط دیپلماتیک : و آن عبارت است از روابطی که بین دو کشور پس از انکه یکدیگر را به رسمیت شناختند با توافق بر قرار گردد . بر قراری روابط دیپلماتیک با اعزام نماینده از سوی دو کشور ایجاد می شود . مناسبات و روابط دیپلماتیک شامل کلیه ارتباطات سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی است که بین دو یا چند کشور از طریق نمایندگان دیپلماتیک کشورها صورت می پذیرد .

ماموریت دیپلماتیک : یعنی تمام کارهایی که نمایندگی دولت فرستاده نزد دولت پذیرنده انجام می دهد . امروزه این ماموریت در حد بسیار گسترده توسعه یافته است که بیان آن در این مختصر نمی گنجد. واژه ماموریت همه ی اشخاصی را که در محل معینی مامور انجام و اجرای وظایفی هستند در بر می گیرد. اما اعضای ماموریت دیپلماتیک بعد از سفیر یا وزیر مختار بترتیب عبارت است از : وزیر مختار ، رایزن ، دبیر اول ، دبیر دوم ، دبیر سوم و وابسته . همانطور که گفته شد سفیر بالاترین درجه و مقام ماموریت دیپلماتیک است. ذکر کلمه «کبیر» بدنبال سفیر نادرست و بی معنی است. با این اوصاف امروزه در زبان فارسی متداول شده است. در اصطلاح خارجی لغتی را که معنی کبیر داشته باشد در دنبال سفیر استعمال نمی کنند. رتبه همه سفرا یکی و هر سفیری کبیر است.

 سفیر فوق العاده : سفیری که برای کار معین و یا برای مدت محدودی نزد دولت دیگر سفارت دارد سفیر فوق العاده نامیده می شود. سفیر فوق العاده نماینده دولت محسوب می شود ، نه نماینده رئیس دولت به همین دلیل سفیر مزبور حق درخواست مستقیم ملاقات از رئیس دولت. محل ماموریت را ندارد. ممکن است خوانندگان در خلال این گفتار به واژه «اکردیته» برخورد کنند. واژه «اکردیته» یعنی معتبر یا کسی که واجد اعتبار است. نماینده سیاسی یک کشور اگر علاوه بر محل ماموریت خاص خود ، در کشورهای دیگر هم مامور باشد ، در کشورهای اخیر «اکردیته» نامیده می شود. ممکن است یک فرد معینی را در چند کشور به عنوان رئیس یا عضو ماموریت تعیین نمایند. این امر غالبا به خاطر مسایل مالی ، عدم روابط در حد کافی و کمبود اشخاص صلاحیتدار برای سمت سفارت است. دوران پهلوی پنجاه و سه سال بطول انجامید. در این مدت حدود 270 نفر به مقام سفارت یا وزیر دست یافتند. در دوران رضاشاه شمار سفارتخانه های ایران در کشورهای خارجی کم و محدود بوده است. ولی در انتخاب نمایندگان سیاسی دقت زیادی بعمل می آمد. اکثر نمایندگان سیاسی در آن هنگام عنوان وزیر مختاری را دارا بودند. نماینده سیاسی ایران در آمریکا هنگام به قدرت رسیدن رضاشاه باقر کاظمی بود که شرح حال او در جای خود خواهد آمد. مجموع نمایندگان سیاسی ایران در ایالات متحده آمریکا از سال 1265 شمسی تا 1361 شمسی 30 نفرند که اسامی و بیوگرافی آنها خواهد آمد. البته روابط ایران و آمریکا در 19 فروردین 1359 قطع شده است. افرادی که کادر موقت و حافظ منافع بودند نیز در این لیست قرار دارند. مجموع نمایندگان سیاسی آمریکا در ایران به 27 نفر می رسد که اسامی و شرح حال آنها نیز بزودی از نظر خواهد گذشت. گفتنی است ابتدا به درج خلاصه زندگینامه نمایندگان سیاسی ایران برحسب توالی زمانی و بر پایه ی تاریخ انتصاب آنان در آمریکا و سپس به بیوگرافی نمایندگان سیاسی آمریکا در ایران با رعایت ترتیب و توالی تاریخی اقدام می کنیم.  

سفیران ایران در آمریکا

حسینقلی خان صدر السلطنه ( حاج واشنگتن )

«حسینقلی خان » به معتمد الوزراءلقب داده شد و در نوشتارها از او حسینقلی خان معتمد الوزراء یاد می کنند . ولی وی را بسیاری به حاج واشنگتن هم می شناسند . نامبرده فرزند « میرزا آقا خان نوری » است که در سال 1265 قمری متولد شد و در سال 1316 قمری در گذشت . او از مقامات بر جسته و عالیرتبه دولت بشمار می رفت . مهارتها و تخصص های وی زبان انگلیسی و فرانسوی بوده است . « حسینقلی خان » مناصب و مشاغل زیادی بر عهده گرفته است . معتمد الوزراء در سال 1886 میلادی سر کنسول ایران در هندوستان بوده و در سال 1892 وزارت فوائد عامه را بر عهده گرفت . وی مدتی نایب اول و معاون وزارت خارجه و کارمند وزارت دارایی بوده است . حاجی واشینگتن در دوران زندگی خود به خاطر لیاقتی که ازخود بروز داد ، نشان و مدالهای زیادی به دست آورد . از جمله می توان ، نشان درجه دوم خارجه ، نشان و حمایت سرتیپی اول و خلاصه نشان درجه اول خارجه را نامبرد . «حسینقلی خان » در زندگی شخصی ممسک و دست بسته بود و به قول معروف فردی خسیس شهرت یافت با اینکه او شخصی و سرمایه دار بوده است . اولین وزیر مختار ایران در ایالات متحده آمریکا خطش زیبا و نیکو بوده است . وی گاهی از اوقات شعر هم می گفت ولی اشعارش مهمل ، بی معنی و سبک بوده است . «حسینقلی » در سال 1295 به زیارت مکه رفته است . سرپرستی وی را پس از آنکه خانواده ای خود را از دست داد ، « سعید خان موتمن الملک » به عهده داشت . او در میان مردم به حاجی واشنگتن معروف شده است البته دقیقا معلوم نیست که چرا و به چه دلیل او به شهرت مزبور شناخته می شود ؟ ولی احتمال می رود که به خاطر نا مه هایی باشد که برای صدر اعظم وقت ارسال کرده و در آن از مردم آمریکا و مسوولان آنان ستایش فراوان بعمل اورده است .

حاج حسینقلی خان معتمد الوزراء نخستین وزیر مختار ایران در ایالات متحده آمریکا می باشد . سفارت ایران در واشینگتن در سال 1265 شمسی ، 1888 میلادی توسط او تاسیس گردید . نامبرده حدود 13 سال در این سمت باقی مانده و برای دولت ایران انجام وظیفه کرد .

اسحاق خان مفخم الدوله

«اسحاق خان » در 26 جمادی الاولی 1276 بدنیا آمده است . او تحصیلات علوم سیاسی و زبانهای خارجی را در مدرسه نظامی تبریز آموخت . مفخم الدو له به زبانهای فارسی ، ترکی ، فرانسوی ، انگلیسی ، روسی و آلمانی تکلم می کرد . او در سال 1300 وارد وزارت خارجه گردید . او نشان و مدالهای زیادی به خاطر لیاقت و کارایی که از خود بروز داد دریافت نمود که مهمترین انها نشان سرهنگی و سرتیپی بوده است . « اسحاق خان » پست و مناصب زیادی را بر عهده گرفت . نامبرده سر کنسول و نماینده سیاسی ایران در مصر بوده است . وی در سال 1890 میلادی در معیت مظفر الدین شاه به اروپا مسافرت کرد او پس از بازگشت از اروپا زندگی نو خویش را با فردی محرب و کهنه شروع کرده و با دختر بیوه « میرزا نصرالله خان » مشیر الدوله وزیر امور خارجه ازدواج نمود . نماینده سیاسی ایران در قاهره پس از ازدواج به سمت وزیر مختاری در اتریش منسوب گردید . اسحاق خان مفخم الوله از سال 1278 شمسی تا سال 1282 شمسی وزیر مختار و نماینده سیاسی ایران در ایالات متحده آمریکا بوده است . او تقریبا بیش از چهار سال این سمت را در اختیار داشت اما این که وی در چه تاریخی در گذشت دقیقا روشن و معلوم نیست ؟

میرزا مرتضی خان ممتاز الملک

«مرتضی خان ممتاز الملک»در ربیع الاول 1281 در تهران چشم به جهان گشود .او تحصیلات خویش را ابتدا در تهران و سپس پاریس به پایان رساند . «مرتضی خان » علاوه بر فارسی به زبان های ترکی ، فرانسوی ، انگلیسی سخن می گفت . نامبرده پیشخدمت ویژه دربار و مترجم مخصوص شاه بوده است . وی نشانهای مختلف سرتیپی و علمی را دریافت داشت .یکی از مشاغل و مناسب او این است که غلام حرمخانه شاه به شمار می رفت . و مترجم وزارت امور خارجه در سال 1299 بوده است . او همچنین مترجم کتب علمی و قوانین دارالترجمه همایونی در سال 1305 بوده است «مرتضی خان » لقب ممتاز الملکی را در سال 1314 به خود اختصاص داده است ممتازالملک چهارمین نماینده سیاسی ایران در امریکا بوده که از سال 1283 ماموریت خویش را آغاز و تا سال 1288 د آمریکا باقی مانده است . نامبرده تقریبا بیش از پنج سال وزیر مختار کشورمان در آمریکا بوده است . موفقیت و عدم موفقیت شفرای ایران در عهد قاجار بستگی به حکومت سلسله قاجار دارد .

میرزا مهدی خان امیر تومان

«مهدی خان امیر تومان»در سال 1286 قمری در شهر همدان دیده به جهان گشود .او از رجال وزارت امور خارجه محسوب می گردد. امیر تومان نشان و مدالهای فراوانی به خاطر انجام وظیفه مناسب و نشان دادن لیاقت ها و شایستگی های درونی خود دریافت نموده است. مهمترین آنها عبارتند از :نشان طلای سلطانی ،نشان و درجه سرهنگی و سر تیپی،نشان دیگر او امیر تومانی است که میرزا مهدی خان به آن شهرت یافته است .آقای امیر تومان چهارمین نماینده ی سیاسی ایران در واشنگتن بشمار می رود .نامبرده از سال 1292 ماموریت خویش را آغاز کرده و تا سال 1297 در آمریکا سرگرم انجام وظیفه برای دولت ایران بوده است.

عبد العلی خان صدری صدیق السلطنه

«عبد العلی خان »در واقع پنجمین وزیر مختار و دیپلمات ایرانی است که به واشنگتن اعزام گردید .آقای صدری از سال 1297 شمسی ماموریت خود را در آمریکا آغاز و سال 1300 شمسی ماموریت او خاتمه یافته و آن سمت در اختیار حسین علاء قرار گرفت .«صدیق السلطنه»سه سال وزیر مختار ایران در آمریکا بوده است .از خصوصیات شخصی و ویژگی های اخلاقی نامبرده اطلاعات چندانی در دست نیست.

حسین علاء

«حسین علاء»از رجال سیاسی و از نخست وزیران بشمار می رود.او لقب معین الوزراء را به خود اختصاص داد .نامبرده فرزند«محمد علیخان»علاء السلطنه می باشد حسین علاء در محرم سال 1264 شمسی در تهران متولد گردید و در سال 1243 درگذشت . معین الوزرا تحصیلاتش را در انگلستان در مدرسه حقوق به پایان رسانیده و مدرک دکترا دریافت کرده است .حسین علاء از تخصص ها ومهارت های زیادی نیز برخوردار بوده است .مهمترین آنها عبارتند از :تسلط بر زبان انگلیسی ،فرانسوی و آلمانی .وی پس از فارغ شدن از تحصیلات مشاغل و مناصب زیادی را بر عهده گرفت .مدتی ریاست بانک و ریاست شورای عالی پیش آهنگی را به عهده داشت .او همچنین مدتی وزیر امور خارجه ،وزیر بازرگانی و نمایندگی مجلس را در تهران پذیرفت. حسین علاء مترجم حضور شاه نیزبوده است .نبوغ و استعداداو موجب گردید که مدال جوایز و نشان های زیادی دریافت کند . حسین علاء در سال 1921 میلادی مسافرتی به آمریکا داشته است .در وقایع نیز سال 1331 وی طرفدار قوام بود .پس از استعفای دکترمحمد مصدق نخست وزیری به او پیشنهاد گردید ، هنگامی که وی به نخست وزیری انتخاب گردید. از سوی نواب صفوی اخطاریه ای مبنی بر عدم صلاحیتش برای مقام نخست وزیری دریافت کرد .در ضمن او از فراماسون نیز به شمار می رفت، پس از آنکه ماموریت عبد العلی خان صدری صدیق السلطنه خاتمه یافت سمت وزیر مختاری ایران در آمریکا به حسین علاء محول گردید .او از سال1301 شمسی عهده دار سمت مذبور گردید شغل و منصب وزیر مختاری تا سال 1303 شمسی در اختیار او بوده است شایان ذکر است که حسین علاء از شهریور 1324 تا اسفند 1328 مجدا"سفیر ایران در آمریکا گردید .در پی اتمام این ماموریت نصر الله انتظام مقام او را به عهده گرفت .حسین علاء در دوره اول مقام وزیر مختار و در دوره ی دوم مقام سفیر ایران در آمریکا را بر عهده داشت.

باقر کاظمی

پس از حسین علاء باقر کاظمی به سمت کاردار ایران در آمریکا منصوب گردید .ماموریت نام برده از سال 1303 شمسی آغاز و تا سال 1305 شمسی به طول انجامید هنگامی که آقای کاظمی در واشنگتن انجام وظیفه می کرد همتای آمریکایی وی در ایران «هوفمان فلیپ» بوده است.

داوود مفتاح

داوود مفتاح هشتمین دیپلمات و نماینده سیاسی ایران در ایالت متحده آمریکابوده است نامبرده از مهر ماه 1305 ماموریت خویش را آغاز و در فروردین 1309 سمت وزیر مختاری رها کرده است .قبل و بعد از مفتاح آقایان کاظمی و عضدی این سمت را دارا بودند . هنگامی که آقایان مفتاح وزیر مختار در واشینگتن بود همتایان وی در این مدت هوفمان فلیپ و چارلز هارت بوده اند . در مورد خصوصیات شخصی مفتاح مطالب چندانی در دست نیست .

یدالله عضدی

«یدالله عضدی » در کابینه های گوناگون خدمت کرده است وی همواره یا سمت وزارت یا معاونت را بر عهده داشت.عضدی در سال 1339 وزیر امور خارجه در دولت محمد علی فروغی بوده است . همچنین در سال 1320 وزیر دارایی در دولت فروغی را در اختیار داشت . ایشان سالهای 1320 و1321 در کابینه ی دولت علی سهیلی و نیز در کابینه ی احمد قوام السلطنه پست وزارت راه و ترابری را بر عهده داشته است . او در واقع نهمین نماینده ی سیاسی ایران در واشینگتن محسوب می شود . نامبرده از تیر ماه 1310 به مقام وزیر مختاری ایران در آمریکا منصوب گردید و تا فروردین 1312 در آن مقام انجام وظیفه نمود او قبل از آن که این ماموریت را به دست آورد داوود مفتاح به جای او انجام وظیفه می نمود . همتای وی در این هنگام درتهران ویلیام هورنی بروک بوده است . درباره ی زندگی شخصی وی اطلاعات چندانی در دست نیست .

غفار جلال علاء

پس از آنکه غفار جلال علاء به عنوان سفیر ایران در آمریکا ماموریت یابد؛ آقای عضدی وزیر مختار ایران در واشینگتن بوده است . غفارجلال علاء از فروردین 1312 تا 29 دی ماه 1314 سفیر ایران در آمریکا بوده است . همتای آمریکایی او در ایران ویلیام هورنی بروک بوده است . غفار جلال علاء به نظر می رسد از نزدیکان حسین علاء باشد . نامبرده در سال 1314 در ایالات متحده آمریکا به جرم تخلف از مقررات راهنمایی و رانندگی دستگیر شد . دولت ایران پس از اطلاع از ماجرا اقدام به قطع روابط و مناسبات سیاسی با آمریکا نمود . او بیش از چهار ساعت در پاسگاه پلیس تحت بازداشت قرار داشت . هنگامی که پلیس بازجویی از او را آغاز کرد . علاء خود را معرفی نموده و مصونیت خود را یادآور گردید پلیس با وزارت امور خارجه تماس گرفت و مراتب را به آن وزارت خانه ابلاغ کرده است . سرانجام غفار جلال علاء از بازداشت رهایی یافت . مشروح حادثه فوق در دیباچه همین گفتار نقل شده است.

دچاپ شده درفصلنامه یاد ویؤه   تحولات روابط ایران و آمریکا

ویژه نامه یاد ، نشریه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی

سال سیزدهم ، شماره های 51 و 52 .پاییز و زمستان 1377 .

                                   سید محمد حسین دریاباری

 

             


فشرده شرح احوال سفیران ایران و آمریکا

فشرده شرح احوال سفیران ایران و آمریکا

 آغاز تا پیروزی انقلاب اسلامی

   قسمت اول

روند پیدایش وزارت امور خارجه در ایرا ن                                                    

   «سفارت و سفرا»، پدیده ای متعلق به روابط خارجی دولتهاست که از طریق نهاد معینی به نام «وزارت امور خارجه»فعال می شود.بنا بر این پیش از پرداختن به ذکر بیوگرافی سفیران ایران و آمریکا،به منظور تبیین و ترسیم فضای روشنی از مناسبات خارجی ایران و آمریکا و دولتهای دیگر –که در آن فضاها مبادله سفیران صورت می گرفته نکته هایی را به عنوان مقدمه یاد می کنیم.

ایران کشوری است که از فرهنگ و تمدن دیرینه برخوردار است .و در بعضی از ادوار تاریخ به عنوان یکی از چند قدرت و امپراطور جهان بشمار میرفت.شواهد و قرائن تاریخی نشان میدهد که زمامداران ایران حتی جنگجو ترین آنها نتوانستند از اقتدار ملی دفاع کرده و برای سر بلندی میهن و تکامل نهادهای گوناگون درون ایران بکوشند.

به یقین ناتوانی آنان ناشی از تصادف نبود بلکه ساختار حکومت در کشور ما به همواره به نحوی بود که مردم در آن سهم و دخالتی نداشتند،در این صورت بدیهی است که حکومت قادر به جذب نخبگان دلسوز نبوده است .نخبگی و نبوغ تنها هنگامی ارزش داشت که در خدمت خاص حاکمان باشد .شاهان کشور ما گاهی با هوش خود روی کار می آمدند و گاهی دیگران برای تامین منافع توده آنها را به قدرت میرساندند.با این که مردم هر کشوری به عنوان نیروی انسانی و سازنده مرز و بوم بشمار میآید اما مردم در ایران نقش چندانی در تعیین سرنوشت خود نداشتند .پیشرفت و ترقی بسیاری از کشورها را باید در آزادی مردم و دخالت مستقیم آنان در امر حکومت جستجو کرد .ولی مردم کشورمان هم واره از این حق مشروع محروم بودند. اگر از لابلای حکومتها در هر دوره ای نابغه ای بر میخواست و از توان سازندگی بهره ای داشت و اندیشه ساختن میهن را در سر می پروراند ،کوته فکران داخلی و دشمنان خارجی ،با شتاب فراوان او را از گردونه حکومت و مدار هستی ساقط می کردند.مورخان اوضاع ایران را به انواع مختلف بررسی کرده اند .در این بررسی ها نحوه دستیابی شاهان به قدرت ،عملکرد آنان تا آن هنگامی که سوار بر اریکه قدرت بودند .میزان توجه حاکمان به مردم و در نتیجه اقبال و توجه مردم به سلاطین مورد توجه و ملاحظه قرار گرفت .این بررسی و کاوش نشان میدهد که ایران دوران جنگهای سخت و خونین ،عصر شکوه ، دوران آرامش نسبی ،دوران پر آشوب ،دوران رقابتهای استعمار گران و بالاخره دوران اشغال نظامی بیگانگان را پشت سر گذارده است .در حال حاضر کشور هایی در جهان به چشم می خورند که یک پنجم ایران سابقه تمدن و فرهنگ ندارند ولی اکنون در زمره کشورهای بسیار مقتدر گیتی محسوب می شوند .شاید یکی از مهمترین و اصلی ترین علل،دور نگاه داشتن مردم از صحنه سیاست و مشارکت ندادن آنها در عرصه های مختلف علمی ،فرهنگی ،اجتماعی و اقتصادی بوده است .ایران کشوری است که اهمیت ژئوپولتیک آن برای غریبان پنهان نبود.همین امر موجب گردید تا کشورهایی مانند انگلیس ،روسیه و سپس آمریکا بر سر منابع و ذخایر سرزمین ما به رقابت استعماری بپردازند .حمایت بیگانگان از حاکمان جدای از مردم ایران نشان می دهد که اگر حکومت سلاطین متکی به مردم و قدرت خروشان آنها بود هر کشوری به آسانی نمی توانست بدون موانع اقدام به کودتا کرده و فردی را از جایش بر داشته و شخص مورد دلخواه خود را بر اریکه قدرت نشاند .بهر تقدیر علل و عوامل بی شماری دست در دست هم گذاردند تا ایران دوهزار و پانصد ساله نتواند اقتدار ملی ،علمی و اقتصادی و اجتماعی درشان خویش را که مقطعی میراث دار علم و معرفت بوده محفوظ نگاه دارد .مجموعه عوامل یاد شده اثرش در دوران سلطنت ناصر الدین شاه قاجار آشکار گردید. ایران در این هنگام از لحاظ سیاسی و اقتصادی بقدری دچار ضعف و انحطاط شد که بدون اجازه دو دولت همسایه نمی توانست با دولت های دیگر روابط صمیمانه و نزدیک بر قرار کند .البته روابط موجود ایران در آن زمان با کشورهای دیگر جنبه تشریفاتی و سمبلیک داشت. با این همه در دوران فتحعلیشاه اتفاقی رخ داد که اثرات مهمی در روابط و مناسبات خارجی ایران داشته است و آن تاسیس و تشکیل وزارت امور خارجه در ایران می باشد .از اوایل قرن نوزدهم که انتصاب نمایندگان سیاسی و سفرای دائمی در دربار ایران مرسوم شد کثرت و زیادی کار مربوط به سیاست خارجی و نمایندگان بی شماری که از طرف دولت های خارجی به ایران اعزام می شدند موجب گردید که فتحعلی شاه در سال 1809 میلادی رضا قلی خان نوائی منشی الممالک را که در واقع وزیر داخله به شمار می رفت مامور مراجعات نمایندگان بیگانه بنماید و به این ترتیب در آغاز، وزارت وزارت امور خارجه به صورت شعبه ای از وزارت داخله تاسیس گردید.فرمان مورخ ذی الحجه 1236 قمری برابر با اکتبر1821 میلادی دستور تاسیس وزارت امور خارجه را به طور مجزا و مستقل صادر نمود و میرزا عبدل الوهاب خان معتمد الدوله نشاط اصفهانی ،دانشمند و شاعر مشهور را به سمت نخستین وزیر خارجه تعین نمود. در این زمان وزارتخانه مزبور از تشکیلات نیرومند و منسجم بر خوردار نبود .از هنگام تاسیس وزارت امور خارجه تا بر قراری مشروطیت در سال 1906 میلادی مجموعا" یازده نفر این مقام را به عهده گرفتند. وزیران امور خارجه در این دوره ها تابع و مجری دستورات صدر اعظم وقت بودند و در حقیقت وزارت امور خارجه به صورت شعبه ای از دفتر صدارت اعظمی به شما می رفت.تا این که در سال 1882 میلادی اولین نظامنامه وزارتخانه مشتمل بر 25 فصل به تصویب ناصر الدین شاه رسید .این ترتیب و روند تا پایان عمر سلسله قاجاریه تداوم داشت .با این همه نمیتوان گفت که ایران تا انقلاب مشروطیت به معنای صحیح کلمه دارای«وزارت امور خارجه» بوده است ،چرا که از تشکیلات وزارتی خبری نبود.در این مقاله هدف اصلی آشنایی با خلاصه بیوگرافی سفیران مبادله شده دو کشور ایران و آمریکا می باشد .با این بیان روشن است که این گفتار در صدد پرداختن و مورد بحث قرار دادن روابط تجاری بازرگانی و فرهنگی نیست.

روابط سیاسی ایران با دولت های غیر همجوار

ایران کشوری است که از جهات مختلف جغرافیایی ،سوق الجیشی و ژئو پولتیک همواره مهم بوده است و از جمله کشورهای قابل توجه جهان به شمار می روداین موضوع را کشورهای غربی و غیره از دوران گذشته درک و بدان رسیده بودند .اسناد و مدارک تاریخی نشان میدهد که ایران در دوران شاه عباس بزرگ با کشورهای اروپایی مراوده و ارتباط داشته است .در کذشته هر هیاتی که به کشور دیگر فرستاده می شد او را سفیر میخواندند در واقع آن هیات مامور انجام کاری بود که امروز آن را با تشکیلات مدرن و برنامه ریزی حساب شده عمل می نماید.منتهی موضوع بحث در اینجا «برقراری روابط دیپلماتیک است که با گشایش سفارت و تعیین وزیر مختار یا سفیر ،معنی و مفهوم پیدا میکند». کشورهای روسیه و انگلستان حضور فعال در صحنه سیاست ایران داشتند و این بدان خاطر بود که سایه آنان در مرزها و سرحدات کشورمان را پوشاند با این اوصاف اسناد و مدارک گواه است که ایران با امپراطوری روسیه ،انگلیس و نیز دولت ترکیه در سال 1851 میلادی برابر 1230 شمسی ،روابط دیپلماتیک را آغاز کرده و آقایان میرزا محمد حسین خان عضد الملک ،میرزا شفیع خان نایب اجودان باشی و حاجی میرزا احمد خان خویی را به عنوان وزیران مختار برای سه کشور یاد شده اعزام کرد .هنگام زمامداری سلسله قاجار ،روسیه و انگلستان به دلیل داشتن قدرت در منطقه از یک سو و ضعف و ناتوانی در درون حکومت قاجاریان از سوی دیگر روابط ایران با دیگر کشورها جدی نبوده و ارتباط اندک هم جنبه تشریفاتی و سمبلیک داشته است .امپراطوری اتریش و مجارستان در سال 1873 میلادی «کنت ویکتور دو سبکی »را به سمت وزیر مختاری به تهران فرستاد نامبرده اقدام به تاسیس سفارت نمود . اما دولت ایران در سال 1883 نریمان قوام السلطنه را که ارمنی بود به سفارت در دربار امپراطور اتریش به دربار وین فرستاد .هنگامی که ناصر الدین شاه دومین سفر خود را به اروپا می گذرانی عده ای از افسران اتریشی برای تعلیم سربازان ایرانی استخدام شدند ولی دولت روسیه که مایل نبود رقیبی در برابر قزاقخانه داشته باشد به طرز عجیبی اقدام به اخلال و کار شکنی کرد که افسران مذبور دلسرد شده و ایران را ترک نمودند .با این که دولت امپراطوری اتریش و مجارستان در آن هنگام از دول مقتدر اروپا محسوب می شد اما چون منافع سیاسی و اقتصادی مهمی در ایران نداشت چندان توجهی به این کشور ننمود .حتی اعزام وزیر مختار ایران ده سال بعد از اعزام وزیر مختار اتریش صورت پذیرفت بدون شک روسهادر   خصوص این موضوع هم دخالت ورزیدند.اما فرانسه،ناپلئون سوم امپراطور فرانسه که مانند عمویش ناپلئون کبیر نقشه های جاه طلبانه ای برای تصرفات فرانسه داشت در ژوئیه 1855 میلادی وزیر مختاری به نام «پروسه بوره»به ایران فرستاد .وی توانست یک عهد نامه تجارتی هم با میرزا آقا خان نوری منعقد کند .ناپلئون همواره نسبت به ایران اظهار دوستی و صمیمیت می کرد و با میانجیگری ناپلئون سوم بود که پیمان صلح پاریس بین ایران و انگلستان منعقد گردید .پس از جنگ 1870 میان آلمان و فرانسه که منجر به سقوط ناپلئون سوم و اعلام جمهوریت در فرانسه گردید باز هم روابط و مناسبات دوستانه بین ایران و فرانسه تداوم یافت .آنچه که دو کشور ایران و فرانسه را به یکدیگر نزدیک می کرد روابط فرهنگی بود زیرا فرانسه قدرت نظامی و سیاسی گذشته را نداشت و منافع خاصی هم در ایران نداشت به همین دلیل نتوانست نقش مهمی در صحنه سیاست ایران بازی کند .اما دولت ایران در سال 1857 میلادی مطابق 1235 شمسی روابط رسمی دیپلماتیک خود را با فرستادن فرخ خان امین الملک غفاری با دولت فرانسه پس از دو سال تاخیر آغاز کرد.

ژاپن ،در ماه مارس 1863 از طرف امپراطور ژاپن سفیری بنام «یوشیدا»به ایران اعزام گردید. سفیر نام برده به حضور ناصر الدین شاه رسید و نامه امپراطور کشورش را که مبنی بر «اظهار تمایل به افتتاح باب تجارت بین دو کشور ژاپن و ایران بود»تقدیم کرد.اما عملا" هیچ اقدامی در این خصوص بعمل نیامده و درباریان ناصر الدین شاه موضوع مزبور را به فراموشی سپردند و بر قراری روابط سیاسی و بازرگانی بین ایران و ژاپن از این تاریخ تا نیم قرن به تعویق افتاد.

سوئیس – روابط و مناسبات ایران و سوئیس هم در حد قابل توجه نبود . در ژوئیه 1873 ( نظر آقا یمین السلطنه ) وزیر مختار ایران در شهر ( ژنو) عهد نامه مودت و تجارت بین ایران و سوئیس با وزیر خارجه فدرال این کشور امضاء کرد ولی تاسیس سفارت تا بعد از جنگ جهانی اول به تاخیر افتاد . ایتالیا – پس از آنکه این کشور وحدت خویش را به دست آورده و رسما اعلام استقلال کرد ، وزیر مختاری از سوی دولت نو بنیاد ایتالیا در سال 1862 میلادی به تهران اعزام شد و در 24 سپتامبر همان سال عهد نامه مودت و تجارت بین دو کشور را میرزا سعید خان ، وزیر امور خارجه امضاء کرد . اما دولت ایران در سال 1275 شمسی نریمان قوام السلطنه را به عنوان وزیر مختار به رم فرستاد . در سال 1886 دو دولت ایران و ایتالیا اقدام به تاسیس سفارتخانه دائمی در پایتخت یکدیگر نمودند . ظاهرا دولت ایران با پانزده سال تاخیر وزیر مختار خود را به ایتالیا فرستاد و ده سال بعد دو دولت سفارت دائمی تاسیس کردند . اما کشورهای اسکاندیناوی در سال 1886 میلادی روابط و مناسبات سیاسی با ایران بر قرار نمودند . میرزا رضا خان ار فع الدوله وزیر مختار ایران در دربار سوئد و نیز در دانمارک وزیر مختار انگلستان شد . تا اینجا معلوم گردید که ایران شکوه و عظمت نسبی را که در زمان سلسله صفویه بویژه شاه عباس بزرگ به دست آورد در دوران سلسله قاجار همه از دست رفت بطوری که نمی توانستند تصمیم بر قراری روابط با کشور غیر همجوار را بدون اجازه روسیه و انگلستان بگیرند

چاپ شده درفصلنامه یاد ویؤه   تحولات روابط ایران و آمریکا

ویژه نامه یاد ، نشریه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی

سال سیزدهم ، شماره های 51 و 52 .پاییز و زمستان 1377 .

                                   سید محمد حسین دریاباری

 

 


گفت و گو با آیت الله سید موسی موسوی نماینده ی مقام معظم رهبری در

قسمت چهارم

گفت و گو با آیت الله سید موسی موسوی نماینده ی مقام معظم رهبری در منطقه ی کردستان به مناسبت سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران

 

سؤال: قبل از آن که شما به منطقه بیایید کسی در منطقه به عنوان نماینده ی امام بوده است؟

جواب: حضرت امام دو مورد افرادی را به عنوان نماینده به منطقه فرستادند. یکی آقای کرمانی بود ،  البته آقای کرمانی مخصوص کردستان نبود بلکه منطقه ی غرب بود و آن هم در یک مقطع محدود . مورد دیگر آقای عبدالمجید معادیخواه بود که از طرف امام یک مقطع کوتاه به منطقه آمد و رفت.

ظاهراً اینان در یک سفر محدود آمدند و گزارشی از منطقه تهیه کردند و خدمت امام تسلیم کردند ، ولی در منطقه نماندند.  بعدها نظر امام این بو دکه یک نماینده در منطقه داشته باشند که بر کل اوضاع نظارت داشته باشد. موقعی که امام هنوز در مدرسه ی علوی بودند ، آن زمانی بود که آیت الله منتظری امام جمعه ی تهران شده بودند. روزی ایشان با امام تلفنی صحبت کردند که من هم بودم ، من اولین بار بود به این شکل با امام تلفنی صحبت کردم ، در این گفت و گو قرار شد به حضور امام برسم ، چون امام فرمود با شما کاری دارم. عصری بود رفتم خدمت امام ، بعد از احوال پرسی و مقداری صحبت، فرمود من از کارهای شما در کرمانشاه اطلاع دارم. در این خصوص نسبت به من بسیار ابراز محبت و لطف فرمودند ، در این ملاقات بود زمینه های آمدنم به منطقه به عنوان نماینده ی امام فراهم شد.

سؤال: شما فرمودید در خصوص تشکیل مرکز بزرگ سه هدف را دنبال می کردید یک مورد بیان شد و مباحث پی در پی عوض  ( الکلام یجرالکلام ) شد در صورت امکان اهداف بعدی مورد نظر را بیان فرمایید؟

جواب: در مورد روحانیت باید عرض کنم گروه های ضد انقلاب به قول خودشان در سال های اول در خصوص روحانیت اشتباه کردند و گفتند آن ها را در نظر نگرفتیم و مهمتر این که متأسفانه برخورد منفی هم با آن ها داشتیم. ما باید جذبشان می کردیم نه دفع ، حدود سال 65 بود که حزب منحله ی دمکرات در کنگره ی مرکزی خویش رسماً تصویب کردند که ما باید  اتحادیه ی علماء کردستان درست کنیم. با این که این ها بنیانشان مذهبی نیست و کاری با دین و مذهب ندارند ،  صرفاً به خاطر این که پتانسیل روحانیت یک پتانسیل قوی است و بتوانند با یک تشکیلاتی آن را مهار کنند  . این کار را کردند .  هدف دیگرما این بود که پیکر روحانیت از این آسیب ها محفوظ بماند. مانه تنها آسیب از طرف دشمن داریم ممکن است آسیبی هم از طرف دوست داشته باشیم. من در کردستان از اول نگران یک چیزی بودم و بعدها هم متوجه شدم نگرانی من کاملاً بجا بود و آن این بود که همه ی نهادها برای خود ید بیضایی دارند و سروسامان گرفتند و هر کدام در مسیر خودشان قدم بر می دارند . در مناطق امن دلیلی وجود ندارد نهادی در نهاد دیگر و کار یکدیگر دخالت کنند جز در موارد امنیتی، اما در مناطق مرزی این طور نیست من نگرانی ام این بود که ممکن است هر دستگاهی به بهانه ای در تشکیلات روحانیت دخالت کند ، من هدفم این بود که اگر روحانیت یک تشکیلات منسجم نداشته باشد دشمن که هیچ ، ممکن است دوست هم برخورد متفاوت با آن بنماید.خود این هم می شود آسیب برای روحانیت در این صورت حریم روحانیت هم شکسته می شود. در این هدف دوم فکر می کنم توفیق خوبی داشتیم.

هدف سوم ؛  این بود که از روحانیت در بر طرف کردن نارسایی های فرهنگی استفاده شود. من از سر صدق و صفا این مطلب را می گویم ،  مردم ، مردم بسیار خوبی هستند. این استان و مردمش توان بسیار خوبی دارند، مردم کرد از دیرینه ترین و بهترین اقوم ایرانی اند ، این قوم و این استان از استعداد بسیار خوبی برخوردارند. چیزی که کم و بیش این استان از آن رنج می برد و آ ن هم آثار حکومت های گذشته است ، مشکل فرهنگی است. برای برطرف کردن این موضوع مناسب ترین و شایسته ترین پایگاه ، پایگاه روحانیت است. بحث فرهنگی دو شاخه دارد. اول این که همین کار فرهنگی که خود روحانیون انجام می دهند و اکنون رایج است، ساماندهی شده است ، مردم هم الان آن را به طور محسوس و ملموس مشاهده می کنند. شاخه ی دوم این که این تشکیلات با بهره گیری از روحانیت وارد عرصه ی فرهنگی منطقه شود، نشده است علت آن هم این است که مرکز بزرگ اسلامی مانند سایر نهادهای انقلابی به لحاظ امکانات مالی مثل سازمان تبلیغات ، دفتر تبلیغات اسلامی ، زیر نظر مقام معظم رهبری در نیامده است . البته الان این اتفاق در شرف وقوع است اگر این اتفاق که هم اکنون در حال وقوع است دو دهه قبل اتفاق می افتاد به یقیین مرکز بزرگ با این همه روحانیت فعال در عرصه های گوناگون فرهنگی موفق تر از هر زمان دیگری  بود .

http://daryabary.blogfa.com/

سؤال _ حاج آقا این آخرین سؤال است که می خواهم مطرح کنم و ان این است که ما سی سال از انقلاب را پشت سر گذاشتیم و در آستانه دهه ی چهارم قرار داریم شما بهتر از همه ی ما کردستان را می شناسید و بیشتر از ما در منطقه بوده اید بدیهی است در منطقه کارهای فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی فراوانی صورت گرفته تحلیگران منصف کارهای انجام شده را علی رغم مشکلات منطقه کم نمی دانند ولی جان سؤال این است که چه کارهایی تاکنون باید صورت می گرفت که  صورت نگرفته است ؟

جواب : سؤال جامعی مطرح شده است طبعا پاسخ بلندی را می طلبد ، سعی می کنم پاسخ گویا و کوتاهی ارایه نمایم ، من با یکی از آقایان که گرایش اخوانی داشت و به نزد من آمد ،  بعنوان نصیحت با او صحبت کردم ، نکاتی را مطرح کردم که می تواند نقل کوتاه آن پاسخ شما باشد . هیچ کس به اندازه ی من در کشور نمی تواند ادعا کند که نسبت به خط مشی نظام در مورد اهل سنت اطلاع کامل دارد ، من در محرمانه ترین نشست های نظام درباره ی شیعه و سنی و جزئی ترین آنها بوده ام ، چیزی برای من غایب نیست ، سازمان تبلیغات می خواست تشکیل شود تنها کسی که دعوت شد از بیرون تهران که نظر بدهد که آیا در مناطق سنی نشین سازمان تبلیغات باشد یا نه ، من بودم بالاخره در کلیه ی تصمیمات امنیتی ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی حضور داشته ام . من یک نکته ای را می خواهم بگویم بعنوان کسی که مطلع است ، کسی که اطلاع دارد وظیفه ی شهادت هم دارد . از مسئولان ارشد نظام ، از امام راحل گرفته تا مقام معظم رهبری ( دام ظله العالی ) و همچنین دولت های چپ و راست ، با اینکه در بعضی از مسایل اختلاف نظر داشتند ولی در برخی از مسایل اتفاق نظر داشتند ، مانند توسعه ی متوازن در سراسر کشور ، من در دولت آقای موسوی ، در دولت آقای هاشمی  در دولت آقای خاتمی و در دولت آقای احمدی نژاد یک نکته را با جرأت می گویم . واقعا عزم نظام این بود که تفاوت بین شیعه و سنی در خدمات عمومی نظام گذارده نشود . مثلا گفته شود اینجا کار فرهنگی بیشتر بکنند و انجا کمتر اینجا عمران بیشتر و  آنجا کمتر ، من یادم هست که خدمت آقای هاشمی رفسنجانی رسیدیم ، یکی از جمع ما بعنوان سخنگوی ما خواست گزارش بدهد و گزارش داد این گزارش ملایم بود آقای هاشمی پس از آن در سخنرانی گفت : من انتظارم این بود که درخواست شما ها برای مناطق سنی نشین بدلیل محرومیت بیشتر باشد . برنامه های نظام و عزم مدیران ارشد آن همواره این بود ه که در برنامه ریزی و توسعه سراسر کشور را یکسان ببینند اما در خصوص مسأله ی  کردستان در رژیم سابق محرومیت مضاعف داشته و جنگ تحمیلی و همچنین فتنه های دهه ی اول آهنگ سا زندگی را کند کرده است ، اما همواره مورد توجه ویژه است . اگر قصوریا تقصیری بوده از مدیران استان بوده است ، مقامات ارشد کشور هر طرح قابل قبول و منطقی که از اینجا رفته پذیرفته اند .  اگر مردم گلایه دارند ، به آنها حق می دهیم اما من نکته ای را به مردم بگویم ، شرایطی در منطقه بوجود امده که ارتباط مردم اینجا با سراسر کشور ارتباط فعالی نیست ، ممکن است برخی تصور کنند مقصر حاکمیت است ؟ یا مقصر مردم اند ؟ یا ذهنیت های غلطی که در کشور است ؟ ممکن است همه ی این ها باشد ، ولی باید این نقیصه به نوعی برطرف شود . بازاریان می گویند ما با کردستان خرید و فروش مستقیم نداریم ، نداشتن ارتباطات مستقیم به زیان کردستان است ، من همواره به نمایندگانی که انتخاب می شوند گفته ام   و می گویم شما دیوار بی اعتمادی این استان را با مردم سراسر کشور کوتاه کنید و از بین ببرید با سخنانتان بین مردم استان و سایر استان ها سوءظن ایجاد نکنید استاندارن و مدیران باید گره ها را برای سرمایه گذاران استان های دیگر باز کنند ، واقعا آبادی کردستان نیاز جدی به سرمایه گذاری بخش خصوصی ، دارد پدیده ی قاچاق در منطقه موجب شد درآمد آسان بدست آید و کار که عامل توسعه و اشتغال است فراموش شود ، مردم یزد آن چنان به کار توجه دارند که اکنون اصفهان را پشت سر گذاشته اند ، ولی آنچه به نظام در خصوص اختصاص بودجه به منطقه مربوط است ، کوتاهی نشده است با توجه به اینکه منطقه سردسیر است و علاوه بر عوامل فوق استان کردستان نسبت به برخی از استان های مشابه خود از توسعه و سازندگی بیشتری برخوردار شده است .

سؤال این دیوار بی اعتمادی به هر دلیل بوجود آمده ، راههای برون رفت از این پدیده چیست ؟ شما در این زمینه چه پیشنهادی دارید .؟

جواب : در این زمینه خیلی کم کار شده است ، باید کردستان را به سراسر کشور بشناسانیم و کشور را به کردستان بشناسانیم و مردم خوب کردستان را به سایر استان ها معرفی کنیم . زمینه ی فعالیت های اقتصادی را در منطقه بوجود بیاوریم ، یکی از کارهایی که دولت می تواند انجام دهد این است که مسابقات ورزشی در زمینه های گوناگون را در استان کردستان بگذارد ، برنامه های ورزشی استان نسبت به گذشته توسعه ی بیشتری پیدا کند تا مراودات از این طریق افزایش یابد ، این راه می تواند روابط صمیمانه بین مردم ایجاد کند و بی اعتمادی موجود را کاهش دهد . صدا  و سیما ، مطبوعات و دیگر رسانه ها در این زمینه ها می توانند نقش اساسی ایفا کنند  ، امیداوریم این روز هر چه زودتر توسط نخبگان ، نویسندگان ، شاعران و دلسوزان جامعه تحقق یابد . باید فرهنگ سازی شود ، گاهی موارد عزیزان کرد می روند بیرون از استان فضای مثبت نمی گیرند علت اصلی آن است که همه ی آنها به دید قضایای گذشته  نگاه می کنند ، من یک چیزی را با رها به دوستان گفته و می گویم و آن این است که مشکل کردستان و حوادثش  هفتاد میلیون نفر مبلغ و رسانه اش شدند ، این حوادث نقل همه ی مجالس شد ، کوچکترین اتفاق در خارج از استان سربریدن بود ، اما اینکه پیشمرگان کرد مسلمان این همه زحمت کشیدند و خود منطقه این همه شهید در جنگ تحمیلی داده و در همین حوادث هم شهید داده یا این همه روحانیون از جوان گرفته تا نود ساله به شهادت رسیده اند هیچ سخنی به میان نمی آید و اینها را در میان مردم بگویند . این موضوع برنامه ریزی می خواهد ، اگر این اتفاقات بیفتد دیوار بی اعتمادی جای خود را به اعتماد و برادری خواهد داد .

تهیه وتنظیم ازسیدمحمدحسین دریاباری

چاپ شده درهفته نامه گویه شماره 191و192و192


گفت و گو با آیت الله سید موسی موسوی نماینده ی مقام معظم رهبری در

قسمت سوم

گفت و گو با آیت الله سید موسی موسوی نماینده ی مقام معظم رهبری در منطقه ی کردستان به مناسبت سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران

 

 

سؤال: اکنون  سه دهه از انقلاب می گذرد وضعیت به کلی دگرگون شده با این تشکیلات اوضاع روحانیون کم وبیش سروسامان پیدا کرده و کارهایی هم صورت پذیرفت ،  در حال حاضر شما احساس می کنید به آن اهدافی که قبلاً بدان فکر  کرده اید رسیده اید؟

http://www.gigaimage.com/images/j5c0shpqx5rg6fa4xw0b.jpg

جواب:ببینیداگر کسی بگوید که به هدف رسیده ام معلوم می شود که نه هدف را شناخته، نه راه را شناخته و نه ظرفیت خودش را ، خداوند در همین فضای محدود دنیا برای انسان فضای کار ایجاد کرده و اهداف بلند پیش پای او گذاشته که 24 ساعته بدود باز هم عقب است. من الان اگر بگویم که به همه ی اهدافم ( که مورد عنایت و توجه بوده ) رسیده ام ادعای مطلوبی نیست، تبعاچنین ادعایی را نمی کنم ، ولی خوب ببینید ما هنگام تشکیل مرکز بزرگ اسلامی حداقل سه هدف در ذهن ما بوده است. اول این که روحانیون کردستان کمتر از ضد انقلابیون آسیب دیدند و کمتر تحت تأثیر فکر و اندیشه ضد انقلاب قرار گرفتند و بلکه رو در روی آن ها هم بودند.علاوه بر این ظرفیت سالم تری هم داشتند و نیازهای جدی هم دارند ، این موضوع از همان اول مشخص و معین بود.

از این گذشته ، متأسفانه سیستم اداره ی روحانیت یک سیستم نابسامانی بود ، گاهی خان ها ، کدخداها به بهانه ی کمک های ناچیزی می خواستند آن ها را نگین خویش قرار دهند. به استقلال روحانیت از این زاویه لطمه وارد شده یا قرارداد با یک ماموستا ببندند فلان مقدار پول به وی بدهند و او هم انجام وظیفه کند تصور می کردند که او عبد و اسیر آن ها ست که هر چه آن ها گفتند او انجام دهد. در مجموع وضع معیشتی روحانیون خیلی بد بود. در زمان شاه هم همین طور بود ولی آن دسته از روحانیون که بارژیم کنار آمدند برای خودشان زندگی دست و پا کردند. به هر تقدیر توده روحانیت وضع مادی خوب نداشتند. هدف اول مرکز بزرگ اسلامی واقعاً حمایت از روحانیون کردستان بود. این که یک تشکیلاتی در این جا باشد به درد آن ها بخورد و به مشکلات آن ها رسیدگی کند. برای من این نکته خیلی جالب بود ، آن زمان که امام در نجف بودند من به هر وسیله ای متوسل شدم تا از امام اجازه بگیرم مقداری از سهم امام را صرف ساختن مسجد کنم موفق نشدم ، امام فرمودند اجازه نمی دهم سهم امام(ع) صرف ساخت مسجد شود. مسجد را مردم کمک کنند و بسازند ، وجوهات و سهم امام(ع) باید و فقط صرف ترویج دین شود.

امام خمینی نظرش این بود که وجوهات صرف طلاب حوزه های علمیه و تبلیغات دینی شود. امام که سهم امام و وجوهات را برای ساختن مسجد اجازه نمی داد و نداد. حدود یک سال و چند ماه سهم امام به من داد تا به طلاب و روحانیون اهل سنت بدهم. من بارها به دوستان روحانی گفته ام الان هم می گویم چه گواه و شاهدی از این بهتر که امام نه تنها برای ایشان شیعه و سنی مطرح نبود همان طور که کمک به طلبه ی شیعه را ترویج می دانست کمک مالی به روحانیت اهل سنت را هم ترویج دین می دانست. در این مدت سهم امام را در اختیار ما قرار داد و ما هم در اختیار روحانیت قرار دادیم ،  این عمق بینش امام راحل را در بحث شیعه و سنی می نمایاند. این موضوع برای خود من هم مهم بود که امام براحتی اجازه بدهد تا وجوهات در اختیار طلاب اهل سنت هم قرار گیرد. بعدها امام فرمودند که دولت کمک کنند و این امر تحقق یافت. ما در واقع هزینه ی تحصیل به روحانیون پرداخت می کنیم نه حقوق ، پس از تحصیل تلاشمان این است که راه باز شود برای آنان در قضاوت.    گرفتن دفاتر، ایجاد شرایط مناسب برای امام جمعه شدن و امام جماعت مساجد و بالاخره رشد و ترقی علمی پیدا کردن برای سایر امور فرهنگی و علمی و دینی، اگر کسی با انصاف وضعیت امروز روحانیت را با وضعیت گذشته مقایسه کند (اگر چه ما این وضعیت را هم مطلوب نمی دانیم) در خواهد یافت که واقعاً در این زمینه کار شده و با مطلوب فاصله ی چندانی نیست. البته الان اطلاع دارید روحانیت قبلاً بیمه ی خدمات درمانی بودند وقتی که بیمه تآمین اجتماعی توسط مقام معظم رهبری برای روحانیون به اجرا در آمد ، همه ی طلاب و روحانیت استان کردستان تحت پوشش این بیمه قرار گرفتند و بدون دغدغه به تحصیل و خدمت مشغول هستند.این هدف اول مرکز بزرگ اسلامی بود.

هدف دوم این که مسأله ی تشکل روحانیت مطرح بود ، این گونه که روحانیت بتواند سدی ایجاد کند تافتنه گران در درون روحانیت رخنه نکنند اگر این تشکل که با خواست و علاقه ی روحانیون شکل گرفت ( و خود بدان علاقمند هستند ) نبود قطعاً دیگران چنین کاری را به نحوی دیگر انجام می دادند که به مصلحت روحانیت کردستان نبود. روحانیون و علمای  کردستان می دانند که اکثریت این قشر با مفتی زاده و تیپ فکر او موافق نبودند حتی زمان شاه هم همین طور بود ،  چون او گرایش روشن فکر مأبانه در مسایل داشت و خیلی چیزهای روحانیون را خرافه می دانست و حتی نسبت به مذهب هم دید خاصی داشت ، من نوارش را گوش دادم که گفت: از جویبار شرک مذاهب به توحید اسلام برگردید. دقیقاً او شافعی، مالکی و حنفی را در سخنرانیش شرک معرفی می کند. در عین حال ما در مرکز هماهنگی که در کرمانشاه داشتیم و در تمام زمینه ها فعالیت می کردیم. از جمله برای این که بعد از پیروزی انقلاب فتنه ای به وجود نیاید از همه ی شخصیت ها دعوت می کردیم تا در آن جا سخنرانی کنند. از جمله آقای مفتی زاده را دعوت کردند آمد کرمانشاه و با وی در مورد مسائل گوناگون صحبت کردیم.

البته این مراودات برای هماهنگی و ساختن بستر مناسب جهت عدم نفوذ فتنه گران در میان صفوف منسجم ملت بود. البته این حرکت ها از خیلی فتنه ها هم جلوگیری کرده است.

سؤال: شما یکی از نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی بودید و از جوان ترین نمایندگان آن دوره چرا در این انتخابات نامزد شدید و احتمال دادید مردم به شما رأی بدهند رقبای شما چه کسانی بودند؟

جواب: بدیهی است که در آن هنگام افرادی که در هر استان و منطقه فعالیت داشتند و در مرعی و منظر مردم بودند آمدند و مطرح شدند و رأی آوردند. ما چند نفری در کرمانشاه کاندیدا شدیم که به اصرار مجموعه ای از دوستان و شهید آیت الله اشرفی اصفهانی و نیز آیت الله نجومی و هم چنین آیت الله حاج آخوند بود. از غیر استان حضرت آیت الله یزدی بود ، آیت الله شیخ محمد رضا کاظمی هم بود. این مجموعه نام نویسی کردیم ،  اما خارج از روحانیون دکتر سنجابی هم کاندیدا شد و نام نویسی کرد. با سپری شدن زمان و نزدیک شدن انتخابات آیت الله یزدی از قم به کرمانشاه آمد و جلسه ای تشکیل شد ، من از بیانات ایشان برداشت کردم که نظر امام این است که ایشان و شهید اشرفی اصفهانی مطرح باشند در کرمانشاه، من به دلیل اعتمادی که به آقای یزدی داشتم همان شبی که ایشان این موضوع را مطرح کردند فردا بیانیه ای رسمی صادر کردم و انصراف دادم. دوستانمان در کرمانشاه خیلی هم ناراحت شدند. انتخابات بتدریج نزدیک تر می شد و فرصت تبلیغ هم سپری می گشت. مجموعه ی دوستان کرمانشاه گفتند یک خطر بزرگ دارد اتفاق می افتد ، اگر شما نباشید آقای یزدی ممکن است رأی بیاوردولی نفر دوم صد در صد آقای دکتر سنجابی است. دوستان گفتند شما خودتان از امام پرسیدید و نظر امام را جویا شدید ، گفتم نه ، من برداشتم از سخنان آیت الله یزدی این بود ، چون این خطر پیش بینی می شد من با مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفتم و عرض کردم من نامزد بودم در کرمانشاه و این برداشت را از سخنان آیت الله یزدی حسب اعتمادی که داشتم کردم. ایشان گفتند ، نه امام چنین نظری ندارند ، امام در خصوص انتخابات این نظر را ندارند که کی باشد یا کی نباشد ، نظری نداده و در مورد شما هم این نیست. بعد از این تماس، مجدداً مرحوم سید احمد با من تماس گرفت و گفت اگر چنین حوادثی را پیش بینی می کنید برگردید و در روند انتخابات شرکت کنید. من مجدداً بیانیه دادم و حضورم را در انتخابات خبرگان قانون اساسی اعلام کردم.

نفر سوم دکتر سنجابی شد من و آقای یزدی رأی آوردیم. چهل هزار رأی فاصله سنجابی با شهید اشرفی اصفهانی بود. آقای سنجابی چون کرمانشاهی بود این افزایش رأی را داشت. من و آیت الله یزدی رأی های مان نزدیک هم بود ، حدود صدهزار و اندی.

سؤال: شما برای شورای شهرهم ظاهراً نامزد شدید آیا این موضوع صحت دارد؟

جواب: من مایل نبودم در خصوص شورای شهر کاندیدا شوم ، ولی مشورت کردم نظر بسیاری این بود که افراد مورد اعتماد تلاش کنند نامزد شوند. البته این موضوع به خاطر جوی بود که در آن هنگام وجود داشت . مثلاً در گرگان آیت الله نور مفیدی کاندیدا شد برای شورای شهر من در اولین انتخابات شورای شهر کرمانشاه به دلیل رأی قاطع رئیس شورای این شهر شدم. چون رأی اول به من اختصاص یافت. یک نکته ای را در اینجا عرض کنم و آن این که من در هیأت رئیسه سنی خبرگان قانون اساسی دبیر بودم آیت الله خادمی مسن ترین نماینده خبرگان بود و من جوان ترین نماینده ی آن دوره ، سوگند نامه ها را که یکی پس از دیگری امضا می کردند من تحویل آن ها می دادم و کارهای لازم آن را انجام می دادم.

سؤال: ارتباط شما با کردستان به طور جدی از چه زمانی برقرار گردید و قتی هیأت حسن نیت در زمان دولت موقت در کردستان سرگرم گفت و گو بود آیا شما ارتباطی با اینان داشتید؟

جواب: من اگر چه در کرمانشاه بودم ولی بسیاری از بزرگان را که به  کردستان تبعید می کردند به قول معروف گمرگ آنان من بودم ، با آن ها دیدار می کردم ، احیاناً مشکلاتی داشتند حل می کردم و بالاخره پشت پرده هر کاری که داشتند انجام می دادم. کسانی هم که در وادی نهضت و قیام بودند در کردستان عمده ارتباطشان با من بود. کتب و اعلامیه های امام و اموری از این قبیل را از اینجانب دریافت می کردند.

افرادی که الان دار و دسته ی مفتی زاده به حساب می آیند . همین ها بودند در آن هنگام با نهضت و قیام همراه بودند ، بعدها مفتی زاده متأسفانه آنان را گول زد و فریب داد و راهشان را منحرف کرد. برخی از اینان با ما روابط بسیار گرم و صمیمانه داشتند. این جا لازم می دانم به مسأله ای اشاره کنم که فتنه های قومی و غیر قومی چه بلایی سر کردستان آورد.دوبرادربودندبه نام بهرامی اسم کوچک آنان راالان درخاطرندارم  این دو برادر و خانواده ی آنان از افراد بسیارارزنده و انقلابی بودند ، این دو برادر در اولین شورای شهر پاوه رأی آوردند ، حزب منجله دمکرات این ها را فریب داد و حذبشان  کرد ، من چون در کردستان بودم و تا حدودی ارتباطم با آنان کمتر شد نتوانستم به داد آن ها برسم. حدود سال 61 بود در همان دفتر قبلی مان دژبان آمد و گفت یک آقایی آمد نامه ای آورد و گفت این نامه را بدهید به نماینده ی امام ، ولی خودش رفت ، نامه را بازکردم دیدم همان آقای بهرامی است. درنامه نوشته من گول خوردم رفتم در میان این گروه ها الان دنبال راهی هستم که برگردم در صورت امکان شما کمکم کنید ، دلیل بر این که من واقعاً اردات به شما دارم ، این است که شما فلان روزی با لندرور  از کامیاران حرکت کردید به طرف سنندج ما یک اکیپ مسلح در ماشین پشت سرشما بودیم ،  این ها می خواستند شما را به گروگان بگیرند من نگذاشتم.

هر جا ما توقف کرده بودیم را نوشته بود ، دیدم که همه را درست گفته. به هر حال من پشیمانم ،  یک روحانی است به نام ملا شفیع برهانی در مهاباد که در مسجد جامع نماز می خواند ، ایشان از قبل با ما مرتبط بود . پدرایشان هم روحانی بود به نام ملا عبدالرحمن برهانی و در سردشت اقامت داشت با سواد و ملا بود. من گاهی به اطرافیان مفتی زاده می گویم آیا می دانید امام چقدر به شما محبت کرد؟ من وساطت کردم که در فیضیه قم آقای مفتی زاده سخنرانی کند.

امام هم پذیرفت  و ایشان قبل از امام صحبت کرد ، با این که این رسم متداول نبود. یا مثلاً در خبرگان قانون اساسی من با شهید بهشتی صحبت کردم و گفتم از آقای مفتی زاده دعوت کنیم و بیاید اگر نظراتی درباره ی مسائل جاری دارد ارائه دهد، ایشان آن جا نیامد ولی رفت در حسینیه ی ارشاد سخنرانی کرد و گفت آن هایی که در خبرگان قانون اساسی جمع شدند اصلاً قرآن را نمی فهمند که بخواهند قانون اساسی قرآنی تدوین کنند. سخنرانی وی الان موجود است آن جا اسم ما را هم برده و گفته بود من با فلانی دوست و رفیق هستم ، بعدها خیلی به من گفتند فلانی با شما دوست است؟ به هر حال ما با همه ارتباط داشتیم و این ارتباطات توانست بسیاری از کارها را حل کند. آقای صدر حاجسید جوادی وزیر کشور دولت موقت بود من با مهندس هاشمی که الان مسئول ورزش کشور است ، صحبت کردم تا وقتی بگیرد و به خانه ی او بروم و درباره ی استاندار کردستان آقای یونسی با هم صحبت کنیم. او از ایشان وقت گرفت و رفتم منزل وی و مفصل با ایشان صحبت کردم و گفتم آقای جوادی آیا می دانید که آقای یونسی، توده ای است؟ گفت بله می دانم.

گفتم ای وای می دانی که توده ای است و او را به استانداری کردستان گمارده ای! گفت در کردستا ن باید یک فرد دمکرات مأب باشد نه حزب الهی و انقلابی. من منظورم این است که بافت فکری این ها خراب بوده است. بعد به ایشان گفتم که اگر دید شما این است من دیگر حرفی با شما ندارم.

سؤال: آیت الله طالقانی هم در موضوع هیأت حسن نیت نقشی داشتند؟

در قضیه ی حسن نیت چون سحابی در بین این ها متدین بود با او ارتباط داشتم ، او در میان آن ها عاقل تر بود. به هر حال بیشتر ارتباطات در خصوص این قضیه با او بوده است. آیت الله طالقانی در خصوص هیأت حسن نیت نقشی نداشتند. ایشان یک سفری به این جا داشت که بعد از انتخابات شورای شهر بود و غائله داشت اغاز می شد ،  آمدن ایشان فقط به خاطر این سفر بود نه چیزی دیگر من فراموش نمی کنم که در خبرگان قانون اساسی درباره ی شورای شهر صحبت کردم تقریباً صحبت ما جذاب بود ، مورد پسند بسیاری قرار گرفت ، آیت الله طالقانی به من گفت سخن رانی جذاب و گویایی کردید.

تهیه وتنظیم ازسیدمحمدحسین دریاباری

چاپ شده درهفته نامه گویه شماره 191و192

 


گفت و گو با آیت الله سید موسی موسوی نماینده ی مقام معظم رهبری در

قسمت دوم

گفت و گو با آیت الله سید موسی موسوی نماینده ی مقام معظم رهبری در منطقه ی کردستان به مناسبت سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران

در ماه های منتهی به پیروزی انقلاب، انقلابیون احساس تنهایی نمی کردند زیرا همه ی مردم به صف انقلاب و انقلابیون پیوسته بودند . انقلاب چنان تحولی در برخی از افراد به وجود آورد که تصورش نمی رفت.. منظور من این است که پیر، جوان، کوچک و بزرگ با انقلاب متحول شدند. امام هم در روشنگری جامعه تدبیر اندیشید و خداوند متعال هم امام را کمک کرد که در این مدت کوتاه توانست مردم را متحول و انقلاب را به پیروزی برساند. الان انقلاب سی ساله شده  عدد سی به لحاظ اجتماعی و متون دینی رمز ورازی دارد و از ویژگی خاصی برخوردار است.

 

http://www.gigaimage.com/images/p6tuxkbd1p2k7z2q3mfb.jpg

قرآن کریم نسبت به بنی اسرائیل و حضرت موسی پس از آن که حضرت موسی مصمم شد این قوم را نجات دهد. دستور داد که بنی اسرائیل بروند بیرون از مصر و به مدت سی سال در کوهپایه ها زندگی کنند. در این باره بحث های زیادی است که چرا سی سال، چرا نفرمود ، بیست سال یا چهل سال؟ خدا رحمت کند مرحوم آیت الله طالقانی را که در این ایام باید از ایشان و خدمات او هم یاد شود چرا که بدون شک او از ستون های این انقلاب بود. ایشان در این که چرا حضرت موسی به بنی اسرائیل دستور داد از شهر بیرون بروند و در کوهپایه زندگی کنند و به مدت سی سال بمانند در تفسیر پرتوی از قرآن برای هر دو مسأله نکته های جالبی ذکر می کند.نخست این که حضرت موسی آن قوم را از شهر بیرون آورد برای این که در شهر اشراف و حاکم حضور دارند ،شهری که حاکم ظالم دارد، اشخاص و افراد را ذلیل بار می آورد.نوع ارتباط در جامعه به نحوی است که ضعیف،ضعیف تر می شود.نوکری و آقایی بالاخره در بافت این جمعیت است.نوکر و ضعیف در این جمعیت نمی تواند آقا باشد.علت اینکه حضرت موسی فرمود:از شهر بیرون رفته ودر کوهپایه اقامت نماییدبه این جهت است که کوهپایه ها افراد را آزاد بار می آورد.مناطق کوهستانی انسان را پرنشاط ،آزاد و استوار می سازد.مناطق کوهستانی با آن شرایط طبیعتش به انسان غنای نفس،روح بلند پروازی و نگاه به دوردست را می دهد و خلاصه اینکه چون این مناطق قله های بلند دارد انسان خود را در قله ها می بیند و صبوری و استقامت و حل  مشکلات را از قله ها می آموزد.نکته ی دوم اینکه چرا سی سال بنی اسراییل را در آن مناطق نگه داشت؟علت آن است که نسلی را که تمام وجود آن را ضعف فرا گرفت ، ضعیف،ذلیل،خوار و تسلیم بار آمد نمی توان بطور اصولی ساخت و تغیر داد اگر قرار باشد جامعه اصلاح شود ، باید این نسل برود و نسل جدید بیاید ، سی سال مدت عوض شدن یک نسل است.

امام فرهنگ ناب اسلامی را با بیان روشن و واضح برای مردم تشریح کرده و خود نیز به آنها پایبند بوده و این شیوه سبب شد که مردم امام را درانقلاب همراهی کنند.فکر و اندیشه ی امام در اعماق جامعه قرار گرفت.در هر شهری که تظاهرات می شد پس از حمله ی ماموران اگر نیاز بود تظاهرکنندگان فرار کنند درب منازل بر روی تظاهر کنندگان باز بود ، آن موقع جو اعتماد به اندازه ای بالا رفته بود که هیچ کس فکر نمی کردبه سوی این خانه که می رود ساواکی باشد و واقعا"یک اعتماد عمومی بوجود آمده بود.ما یک مرکزی تاسیس کردیم به نام مرکز مکتب الصادق گاهی می بستند و گاهی باز و فعال بود.این مرکز بیشتر برای جلسات جوانان بود .  در یک مقطعی که فراری بودم لازم شد بروم صحبتی برای مجموعه ی دوستان در مکتب الصادق بکنم.همین که وارد شدم ماموران ساواک  فهمیدند ، یکی از حضار خبر دادند که حاج آقا دارند از ابتدای خیابان به اینجا می آیند من از در پشتی مرکز فرهنگی به بیرون رفتم ، اولین درب باز را که یافتم وارد خانه شدم ، صاحب خانه فردی خوشنام نبود ، ولی من نمی شناختم بعدها اطلاع پیدا کردم . این شخص آنچنان از من پذیرایی کرد که بعدها او صافش را شنیدم بسختی باور کردم این خانواده با زیرکی حفظم کردند و بعد به شکل ماهرانه ای فراریم دادند.امام کاری کرد ،  این ها هم تغییر پیدا کردند.این گونه همکاری و همراهی کمک بسیاری کرده که انقلاب با سرعت فوق العاده پیروز شود. رژیم شاه می خواست به هر نحوی که شد وضعیت را به حالت قبل برگرداند ، تنها یک راه مانده بود وآن هم کودتای نظامی بود امام هم بارها به سران نظامی هشدار می داد ، اما بدنه ی ارتش با آنها نبود ، شهید کشوری که خود خلبان بالگرد کبری بود و یکی از دوستانش افسر تخریب بود ، اوضاع را به دقت زیر نظر داشتند ، وقتی که دستور آمده بود که آشیانه ی بالگردها و هواپیما ها را شناسایی کنند این ها فهمیدند که برنامه ی کودتا در پیش است . شهید کشوری در نیمه های شب به من گفت:ما اکنون 22 عدد بمب نیاز داریم.پرسیدم برای چه؟گفت ما 22 آشیانه ی بالگرد داریم.در هر آشیانه پنج  بالگرد هست می خواهیم برویم (این خیلی مهم است که آنها در آن شرایط افرادی داشته باشند بمب ها را ببرند به داخل و در آشیانه ها جاسازی کنند و این کار را هم کردند ) پرسیدم برای چه؟ گفت اگر کودتایی شکل گرفت قبل از استفاده از هلی کوپترها آن را منفجر کنیم. با همه ی سختگیری ها مبارزان هم  نفوذ زیاد داشتند و گوش به فرمان امام بودند ، این نمونه و ده ها مورد از این دست نشان می دهد که بدنه ی ارتش با شاه نبود بلکه با امام و ملت بود. مطلبی را من الان می گویم که خود به طور مستقیم در جریان آن بودم چون قبل از انقلاب دوستان ارتشی زیادی داشتم. البته این مورد یا مواردی از این دست بعد از انقلاب در رسانه ها انتشار یافت. حدود دو سال قبل از پیروزی انقلاب بود که حتی نهج البلاغه را قدغن کردند و مانع آن شدند که نیروهای مستقر در پادگان ها از آن استفاده کنند. گفتند  فقط قرآن و مفاتیح باید در مراکز نظامی باشد ، علت آن هم این بود که دیدند سخنرانان انقلابی در خطابه ها و منابر از کلمات نهج البلاغه برای روشنگری و بیداری مردم استفاده می کنند دستور العمل کتبی دادند که در کتابخانه ها نهج البلاغه نباشد. رژیم شاه این مقدار سخت گیری می کرد و روزنه ها را می بست. رژیم شاه با رهنمود امریکا به این نتیجه رسید که در میان نیروهای مسلح به نیروی هوایی و هوانیروز به هر لحاظ رسیدگی کند ، چون کاربرد این نیرو در همه ی مواقع قابل ملاحظه است. رژیم به هر لحاظ به این نیروها توجه داشت ، اعم از حقوق و مزایا، تسهیلات و امکانات مورد نیاز در محیط کار به گونه ای بود که قابل مقایسه با سایر نیروها نبود ، ولی جالب این جاست در درون پادگان های نیروی هوایی و هوا نیروز غالب این نیروها با سرعت به سمت امام و ملت برگشتند و بسیار زودتر وفاداری خویش را هم اعلام کردند. چیزی که سران رژیم اصلاً انتظار آن را نداشتند. بدون شک این هم از الطاف خدا بوده است. من می خواهم یک موضوع را بگویم که مکتوم نماند و آن این که سرگردی بود به نام آقای علی پور الان نمی دانم که وی زنده است یا شهید شده و یا اصلاً کجاست؟ این بزرگوار در لشکر کرمانشاه بود ایشان مسئول ضد اطلاعات (رکن 2) بود. به عبارتی می توان گفت ساواکی ترین فرد در ارتش، حتی در نماز خواندن پیش آن ها احتیاط می کرد. البته انقلابیون به ایشان گفتند ، چون سران نظامی او را لاابالی ترین فرد می دانستند. این بزرگوار مخفی ترین مسائل را به ما منتقل می کرد ، چون وسائط زیاد داشت تصمیمات و پیام های تلفنی را به ما منتقل می کرد ، این شخص بزرگوار به تنهایی به اندازه یک لشکر به انقلابیون و نظام خدمت کرد. من نمی دانم بعدها چه شده؟ من فقط اول پیروزی انقلاب ایشان را به دوستان بالا معرفی کردم و گفتم قدر ایشان را بدانید. این آدمی است که هر روز شهید به حساب می آید. به دلیل کمکی که به انقلاب و نظام کرده و همکاری هایی که در پشت پرده با انقلابیون داشته است. نظیر سرگرد علی پور در سراسر کشور بودند که انقلابیون توانستند مخوف ترین رژیم را متزلزل کنند.

سؤال- شما مدتی کرمانشاه را ترک نمودید و مجدداً به آن جا برگشتید ، علت برگشت دوباره شما به آن جا چه بوده است؟

جواب: عده ی زیادی از مردم و شخصیت ها رفتند خدمت مرحوم آیت الله مشکینی و مرحوم آیت الله العظمی حائری و دیگران خواستند که فلانی  من برگردد به کرمانشاه ، اما من در این باره تصمیمی نگرفتم. یک روز آیت الله سید حسن طاهری گفتند: حاج آقای پسندیده با شما کار دارند. من رفتم خدمت ایشان و او به من گفتند که به امام در نجف خبر رسیده که شما از کرمانشاه برگشتید و آن جا را ترک نموده اید ،  امام گفتند که سریع برگردید. امام هم اوضاع و احوال کرمانشاه را می دانستند ، من که احساس کردم دستور امام است برگشتم.. یادم هست در پادگان بودیم حضرت آیت الله طاهری اصفهانی آمده بودند به کردستان سری به منطقه بزنند ، حکم امام را از طریق رادیو که قرائت شد شنیدیم ، هنوز حکم قرائت نشده بود من به کردستان آمدم . حکم اولی نه حکم دومی، این حکم از اقامتگاه امام صادر شد.

سئوال: شما در شرایط سختی به کردستان آمدید ، زمانی که درگیری ها آغاز شده و منطقه آبستن حوادث سختی بود ، حرف و حدیث مختلفی بود شما کار را از کجا شروع کردید؟

جواب: امام یکی از چیزهایی را که ازمن خواستند این بود که فرمودند شما به هر شکلی که شده یک سفری به منطقه داشته باشید و ببینید به چه جمع بندی می رسید گزارشی هم برای من بیاورید و پیشنهاد های خود را بیاورید ، دو نکته در دستور امام راحل بود یکی این که من یک سفری داشته باشم و دوری به منطقه بزنم و آخرین وضعیت را بگیرم، دیگر این که برای کارم اگر پیشنهاد خاصی دارم ارایه بدهم خدمت ایشان. آن موقع که من به منطقه آمدم مهاباد در محاصره بود از طریق زمین برای ما امکان پذیر نبود. سردشت کاملاً در محاصره بود ، هیچ یک از راه هایش پاکسازی نشده بود، با نه که لشکر قزوین آمده بود تا آن جا را پاکسازی کند آسیب دید و موفق نشد و همه ی تدارکات و فعالیت هایش را از طریق هوا انجام می داد. مریوان و سروآباد راه هایش کاملاً بسته بود. راه جانوره  (  اسلام آباد )  هم به سختی امکان تردد در آن بود نا امن بود. برای ما چاره ای نماند جز این که با هلی کوپتر این شهرها را دور بزنیم تا به یک جمع بندی برسیم. آقای سعدی نامی بود که فرمانده ی هوا نیروز کرمانشاه بود ، بعدها فرمانده ی هوانیروز کل کشور شد. منطقه چون خطرناک بود هر کسی این مأموریت را نمی پذیرفت. آقای سعدی گفت: من با شما می آیم و این مأموریت را انجام می دهم. من اصرار کردم شما فرمانده ی این منطقه هستید ممکن است اتفاقی برای شما بیفتد قبول نکرد و گفت چون امام فرموده اند که شما بروید از منطقه بازدید کنید من این موضوع را می پذیرم ، بارها گفتم شما فرمانده ی منطقه هستید ، اگر حادثه ای پیش بیاید خسران برای کشور است قبول نکرد. ایشان با همان هلی کوپتر فرماندهی به اتفاق من رهسپار منطقه شدیم. این سفر برای من سفر پرخاطره ای است.

بین سنندج و سقز در گردنه ی ماموخ هلی کوپتر مورد اصابت گلوله قرار گرفت منتهی گلوله به نقطه ی حساس آن اصابت نکرد و این خلبان زبردست آن را هدایت کرد ، رفتیم سقز نشست. همین که وارد پادگان شدیم پادگان به شدت به محاصرهی  ضد انقلابیون در آمد. حتماً شنیده اید که همان اتفاقی که برای پادگان سنندج به وقوع پیوست برای پادگان سقز هم تدارک دیده بودند.

در سنندج پادگان را برای سقوطش مورد محاصره و تیزاندازی قرار دادند. هجوم گسترده علیه پادگان سقز هم به همین دلیل بوده است. ضد انقلاب از مردم خواست که شهر را ترک کنند ، عده ای شهر را ترک کردند عده ای هم ماندند ، اما مرحوم حاج آقای محمدی امام جمعه سقز در شهر باقی ماند ، او در تمام این مدت چه قبل و چه بعد از انقلاب خدمات زیادی در منطقه به انقلاب و نظام کرده است. به هر حال بعد از ظهر همان روز هجوم به پادگان شروع شد ، شاید باور نکنید در این هجوم وجبی از پادگان باقی نماند که مورد اصابت گلوله قرار نگیرد.

ما در این شهر (سقز ) حدود چهار روز ماندیم ، با این که باید سریع در هر شهری اوضاع را بررسی می کردیم و به شهری دیگر می رفتیم. اما این حوادث موجب شد که کارها به کندی انجام شود.

ارتش برای این که بتواند پادگان را حفظ کند تعدادی از نیروها را در نزدیک پادگان در تپه ای مستقر کرد ( این تپه اکنون  پارک بازی است )  این نیروها در محاصره قرار گرفتند. و حدود چهار الی پنج روز آب و غذا دریافت نکردند. یک عده شهید شدند و عده ای هم مجروح شدند ، روز آخر که ما آن جا بودیم توانستند به یک شکلی به آن ها برسند و نجاتشان بدهند. آن موقع هنوز سپاه به کردستان نیامده بود و عمده ی کار در منطقه به عهده ی ارتش بود. در آن زمان سرهنگی بود به نام مدرکیان اگر زنده هست خدا، حفظش کند. بعدها شد سرتیپ و اندکی بعد فرمانده لشکر کردستان شد. وی در آن هنگام فرمانده ی تیپ سقز بود و با آن غائله مبارزه می کرد. او آن چنان روحیات مذهبی هم نداشت و در این خصوص پافشاری نمی کرد ، اما در آن زمان و در این ماجرای دشوار غوغا کرده بود برای ما همواره پناهگاه تدارک می دید اما با استواری و جوان مردی هر چه تمام تر زیر باران گلوله ها برای حفاظت از پادگان و نیروها  گشت می زد و توانست پادگان را حفظ کند.

چیزی که در این سفر چند روزه در سقز برای من جالب بود این  بود و  پادگان به شدت مورد حمله قرار گرفت و غوغایی بود ، آتش و گلوله از هر سو می بارید از  درب پادگان (دژبانی) بی سیم زدند که یک ماموستا آمده و می گوید شنیده ام نماینده ای از طرف امام خمینی آمده و من آمدم با امام بیعت کنم. من گفتم بسیار خوب بگذارید بیاید وقتی که آمد دیدم مرحوم آقای محمدی است. آقای محمدی گفت: من شهر را ترک نکردم اگر چه دشواری و سختی  خاص خود را دارم ولی آمده ام به شما بگویم شما احساس تنهایی نکنید من مخلص امام هستم.

ادراتمند امام هستم. آمدم با شما بیعت کنم. الان می بینید همه جا گلوله باران است معلوم هم نیست زنده به خانه برگردم. همان محمدی که امام جمعه ی سقز بود. در این مدت وقتی که ارتش توانست ضد انقلابیون را عقب براند و امنیت محدودی بر قرار سازد تا هلی کوپتر بتواند پرواز کند ما از آن جا به بانه رفتیم. وضعیت به گونه ای بود که به شهر نمی توانستیم برویم و به پادگان آن شهر رفتیم. گاهی من به شما می گویم این دوستانی که من در کردستان دارم آن ها را در میان آتش و خون پیدا کرده ام به همین دلیل است. یکی از آن ها مرحوم صوری بود ، او از اولین کسانی بود که آمد به پادگان بانه و گفت: من حاضرم برای اجرای اهداف امام نوع همکاری را انجام دهم نظیر آقای محمدی خیلی از امامان جمعه در آن شرایط با آنان آشنا شدم.

سؤال: آقای محمدی سابقه ی مبارزاتی قبل از انقلاب با رژیم هم داشته است؟

جواب: آقای محمدی قبل از انقلاب با شماری از شخصیت های انقلابی که در سقز تبعید بودند آشنا بود و با آنها همکاری می کرد و اینان را مهمان خویش تلقی می کرد رژیم آن ها را به اینجا تبعید می کرد که محتمل مشکلات شوند ولی او با آنان ارتباط برقرار می کرد و پشت پرده به آن ها کمک می کرد. درسقز خیلی ها تبعید بودند از جمله آیت الله منتظری و آیت الله دستغیب. خیلی از این تبعیدی ها از جمله آقای منتظری به من سفارش کردند که در سقز هوای آقای محمدی را داشته باشید.

به هر تقدیر از بانه به مریوان رفتم و خلاصه شهرها را یکی پس از دیگری از نزدیک بازدید کردم. رفتم به سردشت ما در سردشت فقط یک پادگان را داشتیم راه ها که در دست ضد انقلاب بود در شهر هم امکان تردد برای نیروها نبود. یک ارتفاعی بود که مشرف و مسلط بر شهر بود آن ارتفاع اگر به دست شورشیان می افتاد پادگان رفته بود. در درون ارتفاع یک مسجد مانندی درست شده بود ، چون امکان تردد زیاد به پادگان نبود همانجا نماز می خواندند.

افسری که فرمانده ی آن قسمت بود آن را ساخت. آخرین روز که آن را افتتاح کرد و در آن نماز خواند هنگام برگشتن به سنگر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهید شد. سردشت هم شرایط حادی داشت اما چیزی که بسیار حائز اهمیت بود و نسبت به همه جا تفاوت داشت این بود که همکاری مردم با پادگان بسیار بسیار تنگا تنگ بود. همکاری بی نظیر مردم با پادگان را در سفر اولم که شاهد آن بودم به امام گزارش کردم. در سردشت هم چیزی برای من جالب بود و آن این که شهید قاسمی (ماموستا قاسمی) یکی از اولین روحانیونی بود که با ما صحبت کرد ایشان در حومه ی شهر در حوالی پادگان  مسجد داشت. ما هم می خواستیم که با کسی در آن جا صحبت کنیم ولی بهترین گزینه ایشان بود.

ما در سفرهای بعدی به سردشت از دوستان در سپاه و ارتش شنیدیم که ایشان همواره مورد تهدید است و به من اصرار کردند شما از ایشان بخواهید که بپذیرند به جایی امن بیایند چون منزل ایشان در این شهر در جای مناسبی نیست .

من رفتم خانه ی ایشان، منزل ایشان واقعاً در جای بدی بود. گفتم آقای قاسمی می خواهم یک خواهش از شما بکنم ، شما الان متعلق به خودت نیستی ، شما فعلاً به یکی از خانه های سازمانی که از امنیت برخوردار است بروید ولو به طور موقت  ایشان چیزی به من گفت که هیچ گاه از یادم نمی رود.  گفت: فلانی شما مرا برای چه می خواهید؟ امام جمعه برای چه می خواهید؟ مگر نمی خواهید برای نظام؟ مگر نمی خواهید برای مردم؟ من اگر توی مردم و با مردم باشم بیشتر به نفع نظام و مردم است.

من اگر بروم در جایی که مردم به من دسترسی نداشته باشند بی فایده است. من حاضرم کشته شوم ولی از مردم جدا نشوم. من هم می دانم روزی مرا می کشند. حدود 20 روز بعد او به شهادت رسید.به  هرتقدیر من همه ی شهرها را از نزدیک بازدید کردم و از چند و چون ماجرا به خوبی اطلاع یافتم به حضور حضرت امام رسیدم و پیشنهادی را خدمت ایشان ارایه دادم. این پیشنهاد را پس از گزارش در خصوص اوضاع امنیتی منطقه، وضع راه ها، اوضاع ارتش، اوضاع نیروهای سپاه در منطقه و بالاخره مسائل مختلف جاری منطقه در آن روز تقدیم امام کردم  پیشنهاد این بود الان گروه های موجود  روحانیون را به حساب نمی آورند و کاری با آن ها ندارند و از نفوذ آن ها بی خبرند. اگر به این موضوع واقف شوند شاید فردا ما نتوانیم هیچ کاری بکنیم. به امام عرض کردم همین الان که هیچ اتفاقی نیفتاده با همکاری روحانیون و با شکلی که خودشان بپذیرند یک تشکیلاتی را آن جا داشته باشیم که کلیه ی مسائل روحانیت، مانند امور مساجد، مسائل دینی و اموری از این دست سامانی پیدا کند. امام فرمود این کار، کار بسیار خوب و مطلوبی است. من به امام عرض کردم این کار نیاز به حکم و اعتبار دارد، من همین طوری نمی توانم آن را انجام دهم. امام فرمود من خودم خیلی مصلحت نمی دانم به آقای منتظری می گویم از جانب من چنین کاری را انجام دهد.

حکمی هم که برای تأسیس مرکز آقای منتظری داد گفتند به دنبال صحبتی که شما با رهبر کبیر انقلاب داشتید خودشان نگفتند بلکه به نقل از امام موضوع را مطرح کردند و گفتند امام دستور داده است .

جالب اینجا بود که در سقز جز آقای محمدی که با ما همکاری می کرد حتی یک نفر نبود از ما شهریه بگیرد به این سادگی هم که شماها فکر می کنید ،  این روند اتفاق نیفتاد. در شهر سنندج هم یک عده ی کمی حاضر شدند شهریه  بگیرند. بعضی از شهرها مدت طولانی تا بیشتر از یک سال نیامدند.آرام آرام روحانیت دیدند که نیت و قصد ما جز خیر و خدمت چیز دیگری نیست بتدریج استقبال کردند. به هر حال با این حکم مرکز هم شکل گرفت. بعضی از دوستان بودند که ما را در این موضوع کمک زیادی کردند. از جمله شهید غواصیه بود. ایشان سه بار به گروگان گرفته شد اما در مرحله ی چهارم او را به شهادت رساندند.ایشان اول در هیأت هفت نفره ی زمین بود ، بعد هم رفت در جهادسازندگی من ایشان را از جهاد آوردم در مرکز بزرگ اسلامی . هنگام شهادت عضو مرکز بزرگ اسلامی بود ، وی چون به تشکیلات از این جهت اعتقاد داشت که می توان با آن بهتر به روحانیت خدمت کرد ، زحمات زیادی برای تأسیس آن متحمل شد. شهید کاظمی هم ما را در آن برهه خیلی کمک کردند .

تهیه وتنظیم ازسیدمحمدحسین دریاباری

چاپ شده درهفته نامه گویه شماره 191و192