سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفت و گو با آیت الله سید موسی موسوی نماینده ی مقام معظم رهبری در

قسمت سوم

گفت و گو با آیت الله سید موسی موسوی نماینده ی مقام معظم رهبری در منطقه ی کردستان به مناسبت سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران

 

 

سؤال: اکنون  سه دهه از انقلاب می گذرد وضعیت به کلی دگرگون شده با این تشکیلات اوضاع روحانیون کم وبیش سروسامان پیدا کرده و کارهایی هم صورت پذیرفت ،  در حال حاضر شما احساس می کنید به آن اهدافی که قبلاً بدان فکر  کرده اید رسیده اید؟

http://www.gigaimage.com/images/j5c0shpqx5rg6fa4xw0b.jpg

جواب:ببینیداگر کسی بگوید که به هدف رسیده ام معلوم می شود که نه هدف را شناخته، نه راه را شناخته و نه ظرفیت خودش را ، خداوند در همین فضای محدود دنیا برای انسان فضای کار ایجاد کرده و اهداف بلند پیش پای او گذاشته که 24 ساعته بدود باز هم عقب است. من الان اگر بگویم که به همه ی اهدافم ( که مورد عنایت و توجه بوده ) رسیده ام ادعای مطلوبی نیست، تبعاچنین ادعایی را نمی کنم ، ولی خوب ببینید ما هنگام تشکیل مرکز بزرگ اسلامی حداقل سه هدف در ذهن ما بوده است. اول این که روحانیون کردستان کمتر از ضد انقلابیون آسیب دیدند و کمتر تحت تأثیر فکر و اندیشه ضد انقلاب قرار گرفتند و بلکه رو در روی آن ها هم بودند.علاوه بر این ظرفیت سالم تری هم داشتند و نیازهای جدی هم دارند ، این موضوع از همان اول مشخص و معین بود.

از این گذشته ، متأسفانه سیستم اداره ی روحانیت یک سیستم نابسامانی بود ، گاهی خان ها ، کدخداها به بهانه ی کمک های ناچیزی می خواستند آن ها را نگین خویش قرار دهند. به استقلال روحانیت از این زاویه لطمه وارد شده یا قرارداد با یک ماموستا ببندند فلان مقدار پول به وی بدهند و او هم انجام وظیفه کند تصور می کردند که او عبد و اسیر آن ها ست که هر چه آن ها گفتند او انجام دهد. در مجموع وضع معیشتی روحانیون خیلی بد بود. در زمان شاه هم همین طور بود ولی آن دسته از روحانیون که بارژیم کنار آمدند برای خودشان زندگی دست و پا کردند. به هر تقدیر توده روحانیت وضع مادی خوب نداشتند. هدف اول مرکز بزرگ اسلامی واقعاً حمایت از روحانیون کردستان بود. این که یک تشکیلاتی در این جا باشد به درد آن ها بخورد و به مشکلات آن ها رسیدگی کند. برای من این نکته خیلی جالب بود ، آن زمان که امام در نجف بودند من به هر وسیله ای متوسل شدم تا از امام اجازه بگیرم مقداری از سهم امام را صرف ساختن مسجد کنم موفق نشدم ، امام فرمودند اجازه نمی دهم سهم امام(ع) صرف ساخت مسجد شود. مسجد را مردم کمک کنند و بسازند ، وجوهات و سهم امام(ع) باید و فقط صرف ترویج دین شود.

امام خمینی نظرش این بود که وجوهات صرف طلاب حوزه های علمیه و تبلیغات دینی شود. امام که سهم امام و وجوهات را برای ساختن مسجد اجازه نمی داد و نداد. حدود یک سال و چند ماه سهم امام به من داد تا به طلاب و روحانیون اهل سنت بدهم. من بارها به دوستان روحانی گفته ام الان هم می گویم چه گواه و شاهدی از این بهتر که امام نه تنها برای ایشان شیعه و سنی مطرح نبود همان طور که کمک به طلبه ی شیعه را ترویج می دانست کمک مالی به روحانیت اهل سنت را هم ترویج دین می دانست. در این مدت سهم امام را در اختیار ما قرار داد و ما هم در اختیار روحانیت قرار دادیم ،  این عمق بینش امام راحل را در بحث شیعه و سنی می نمایاند. این موضوع برای خود من هم مهم بود که امام براحتی اجازه بدهد تا وجوهات در اختیار طلاب اهل سنت هم قرار گیرد. بعدها امام فرمودند که دولت کمک کنند و این امر تحقق یافت. ما در واقع هزینه ی تحصیل به روحانیون پرداخت می کنیم نه حقوق ، پس از تحصیل تلاشمان این است که راه باز شود برای آنان در قضاوت.    گرفتن دفاتر، ایجاد شرایط مناسب برای امام جمعه شدن و امام جماعت مساجد و بالاخره رشد و ترقی علمی پیدا کردن برای سایر امور فرهنگی و علمی و دینی، اگر کسی با انصاف وضعیت امروز روحانیت را با وضعیت گذشته مقایسه کند (اگر چه ما این وضعیت را هم مطلوب نمی دانیم) در خواهد یافت که واقعاً در این زمینه کار شده و با مطلوب فاصله ی چندانی نیست. البته الان اطلاع دارید روحانیت قبلاً بیمه ی خدمات درمانی بودند وقتی که بیمه تآمین اجتماعی توسط مقام معظم رهبری برای روحانیون به اجرا در آمد ، همه ی طلاب و روحانیت استان کردستان تحت پوشش این بیمه قرار گرفتند و بدون دغدغه به تحصیل و خدمت مشغول هستند.این هدف اول مرکز بزرگ اسلامی بود.

هدف دوم این که مسأله ی تشکل روحانیت مطرح بود ، این گونه که روحانیت بتواند سدی ایجاد کند تافتنه گران در درون روحانیت رخنه نکنند اگر این تشکل که با خواست و علاقه ی روحانیون شکل گرفت ( و خود بدان علاقمند هستند ) نبود قطعاً دیگران چنین کاری را به نحوی دیگر انجام می دادند که به مصلحت روحانیت کردستان نبود. روحانیون و علمای  کردستان می دانند که اکثریت این قشر با مفتی زاده و تیپ فکر او موافق نبودند حتی زمان شاه هم همین طور بود ،  چون او گرایش روشن فکر مأبانه در مسایل داشت و خیلی چیزهای روحانیون را خرافه می دانست و حتی نسبت به مذهب هم دید خاصی داشت ، من نوارش را گوش دادم که گفت: از جویبار شرک مذاهب به توحید اسلام برگردید. دقیقاً او شافعی، مالکی و حنفی را در سخنرانیش شرک معرفی می کند. در عین حال ما در مرکز هماهنگی که در کرمانشاه داشتیم و در تمام زمینه ها فعالیت می کردیم. از جمله برای این که بعد از پیروزی انقلاب فتنه ای به وجود نیاید از همه ی شخصیت ها دعوت می کردیم تا در آن جا سخنرانی کنند. از جمله آقای مفتی زاده را دعوت کردند آمد کرمانشاه و با وی در مورد مسائل گوناگون صحبت کردیم.

البته این مراودات برای هماهنگی و ساختن بستر مناسب جهت عدم نفوذ فتنه گران در میان صفوف منسجم ملت بود. البته این حرکت ها از خیلی فتنه ها هم جلوگیری کرده است.

سؤال: شما یکی از نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی بودید و از جوان ترین نمایندگان آن دوره چرا در این انتخابات نامزد شدید و احتمال دادید مردم به شما رأی بدهند رقبای شما چه کسانی بودند؟

جواب: بدیهی است که در آن هنگام افرادی که در هر استان و منطقه فعالیت داشتند و در مرعی و منظر مردم بودند آمدند و مطرح شدند و رأی آوردند. ما چند نفری در کرمانشاه کاندیدا شدیم که به اصرار مجموعه ای از دوستان و شهید آیت الله اشرفی اصفهانی و نیز آیت الله نجومی و هم چنین آیت الله حاج آخوند بود. از غیر استان حضرت آیت الله یزدی بود ، آیت الله شیخ محمد رضا کاظمی هم بود. این مجموعه نام نویسی کردیم ،  اما خارج از روحانیون دکتر سنجابی هم کاندیدا شد و نام نویسی کرد. با سپری شدن زمان و نزدیک شدن انتخابات آیت الله یزدی از قم به کرمانشاه آمد و جلسه ای تشکیل شد ، من از بیانات ایشان برداشت کردم که نظر امام این است که ایشان و شهید اشرفی اصفهانی مطرح باشند در کرمانشاه، من به دلیل اعتمادی که به آقای یزدی داشتم همان شبی که ایشان این موضوع را مطرح کردند فردا بیانیه ای رسمی صادر کردم و انصراف دادم. دوستانمان در کرمانشاه خیلی هم ناراحت شدند. انتخابات بتدریج نزدیک تر می شد و فرصت تبلیغ هم سپری می گشت. مجموعه ی دوستان کرمانشاه گفتند یک خطر بزرگ دارد اتفاق می افتد ، اگر شما نباشید آقای یزدی ممکن است رأی بیاوردولی نفر دوم صد در صد آقای دکتر سنجابی است. دوستان گفتند شما خودتان از امام پرسیدید و نظر امام را جویا شدید ، گفتم نه ، من برداشتم از سخنان آیت الله یزدی این بود ، چون این خطر پیش بینی می شد من با مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفتم و عرض کردم من نامزد بودم در کرمانشاه و این برداشت را از سخنان آیت الله یزدی حسب اعتمادی که داشتم کردم. ایشان گفتند ، نه امام چنین نظری ندارند ، امام در خصوص انتخابات این نظر را ندارند که کی باشد یا کی نباشد ، نظری نداده و در مورد شما هم این نیست. بعد از این تماس، مجدداً مرحوم سید احمد با من تماس گرفت و گفت اگر چنین حوادثی را پیش بینی می کنید برگردید و در روند انتخابات شرکت کنید. من مجدداً بیانیه دادم و حضورم را در انتخابات خبرگان قانون اساسی اعلام کردم.

نفر سوم دکتر سنجابی شد من و آقای یزدی رأی آوردیم. چهل هزار رأی فاصله سنجابی با شهید اشرفی اصفهانی بود. آقای سنجابی چون کرمانشاهی بود این افزایش رأی را داشت. من و آیت الله یزدی رأی های مان نزدیک هم بود ، حدود صدهزار و اندی.

سؤال: شما برای شورای شهرهم ظاهراً نامزد شدید آیا این موضوع صحت دارد؟

جواب: من مایل نبودم در خصوص شورای شهر کاندیدا شوم ، ولی مشورت کردم نظر بسیاری این بود که افراد مورد اعتماد تلاش کنند نامزد شوند. البته این موضوع به خاطر جوی بود که در آن هنگام وجود داشت . مثلاً در گرگان آیت الله نور مفیدی کاندیدا شد برای شورای شهر من در اولین انتخابات شورای شهر کرمانشاه به دلیل رأی قاطع رئیس شورای این شهر شدم. چون رأی اول به من اختصاص یافت. یک نکته ای را در اینجا عرض کنم و آن این که من در هیأت رئیسه سنی خبرگان قانون اساسی دبیر بودم آیت الله خادمی مسن ترین نماینده خبرگان بود و من جوان ترین نماینده ی آن دوره ، سوگند نامه ها را که یکی پس از دیگری امضا می کردند من تحویل آن ها می دادم و کارهای لازم آن را انجام می دادم.

سؤال: ارتباط شما با کردستان به طور جدی از چه زمانی برقرار گردید و قتی هیأت حسن نیت در زمان دولت موقت در کردستان سرگرم گفت و گو بود آیا شما ارتباطی با اینان داشتید؟

جواب: من اگر چه در کرمانشاه بودم ولی بسیاری از بزرگان را که به  کردستان تبعید می کردند به قول معروف گمرگ آنان من بودم ، با آن ها دیدار می کردم ، احیاناً مشکلاتی داشتند حل می کردم و بالاخره پشت پرده هر کاری که داشتند انجام می دادم. کسانی هم که در وادی نهضت و قیام بودند در کردستان عمده ارتباطشان با من بود. کتب و اعلامیه های امام و اموری از این قبیل را از اینجانب دریافت می کردند.

افرادی که الان دار و دسته ی مفتی زاده به حساب می آیند . همین ها بودند در آن هنگام با نهضت و قیام همراه بودند ، بعدها مفتی زاده متأسفانه آنان را گول زد و فریب داد و راهشان را منحرف کرد. برخی از اینان با ما روابط بسیار گرم و صمیمانه داشتند. این جا لازم می دانم به مسأله ای اشاره کنم که فتنه های قومی و غیر قومی چه بلایی سر کردستان آورد.دوبرادربودندبه نام بهرامی اسم کوچک آنان راالان درخاطرندارم  این دو برادر و خانواده ی آنان از افراد بسیارارزنده و انقلابی بودند ، این دو برادر در اولین شورای شهر پاوه رأی آوردند ، حزب منجله دمکرات این ها را فریب داد و حذبشان  کرد ، من چون در کردستان بودم و تا حدودی ارتباطم با آنان کمتر شد نتوانستم به داد آن ها برسم. حدود سال 61 بود در همان دفتر قبلی مان دژبان آمد و گفت یک آقایی آمد نامه ای آورد و گفت این نامه را بدهید به نماینده ی امام ، ولی خودش رفت ، نامه را بازکردم دیدم همان آقای بهرامی است. درنامه نوشته من گول خوردم رفتم در میان این گروه ها الان دنبال راهی هستم که برگردم در صورت امکان شما کمکم کنید ، دلیل بر این که من واقعاً اردات به شما دارم ، این است که شما فلان روزی با لندرور  از کامیاران حرکت کردید به طرف سنندج ما یک اکیپ مسلح در ماشین پشت سرشما بودیم ،  این ها می خواستند شما را به گروگان بگیرند من نگذاشتم.

هر جا ما توقف کرده بودیم را نوشته بود ، دیدم که همه را درست گفته. به هر حال من پشیمانم ،  یک روحانی است به نام ملا شفیع برهانی در مهاباد که در مسجد جامع نماز می خواند ، ایشان از قبل با ما مرتبط بود . پدرایشان هم روحانی بود به نام ملا عبدالرحمن برهانی و در سردشت اقامت داشت با سواد و ملا بود. من گاهی به اطرافیان مفتی زاده می گویم آیا می دانید امام چقدر به شما محبت کرد؟ من وساطت کردم که در فیضیه قم آقای مفتی زاده سخنرانی کند.

امام هم پذیرفت  و ایشان قبل از امام صحبت کرد ، با این که این رسم متداول نبود. یا مثلاً در خبرگان قانون اساسی من با شهید بهشتی صحبت کردم و گفتم از آقای مفتی زاده دعوت کنیم و بیاید اگر نظراتی درباره ی مسائل جاری دارد ارائه دهد، ایشان آن جا نیامد ولی رفت در حسینیه ی ارشاد سخنرانی کرد و گفت آن هایی که در خبرگان قانون اساسی جمع شدند اصلاً قرآن را نمی فهمند که بخواهند قانون اساسی قرآنی تدوین کنند. سخنرانی وی الان موجود است آن جا اسم ما را هم برده و گفته بود من با فلانی دوست و رفیق هستم ، بعدها خیلی به من گفتند فلانی با شما دوست است؟ به هر حال ما با همه ارتباط داشتیم و این ارتباطات توانست بسیاری از کارها را حل کند. آقای صدر حاجسید جوادی وزیر کشور دولت موقت بود من با مهندس هاشمی که الان مسئول ورزش کشور است ، صحبت کردم تا وقتی بگیرد و به خانه ی او بروم و درباره ی استاندار کردستان آقای یونسی با هم صحبت کنیم. او از ایشان وقت گرفت و رفتم منزل وی و مفصل با ایشان صحبت کردم و گفتم آقای جوادی آیا می دانید که آقای یونسی، توده ای است؟ گفت بله می دانم.

گفتم ای وای می دانی که توده ای است و او را به استانداری کردستان گمارده ای! گفت در کردستا ن باید یک فرد دمکرات مأب باشد نه حزب الهی و انقلابی. من منظورم این است که بافت فکری این ها خراب بوده است. بعد به ایشان گفتم که اگر دید شما این است من دیگر حرفی با شما ندارم.

سؤال: آیت الله طالقانی هم در موضوع هیأت حسن نیت نقشی داشتند؟

در قضیه ی حسن نیت چون سحابی در بین این ها متدین بود با او ارتباط داشتم ، او در میان آن ها عاقل تر بود. به هر حال بیشتر ارتباطات در خصوص این قضیه با او بوده است. آیت الله طالقانی در خصوص هیأت حسن نیت نقشی نداشتند. ایشان یک سفری به این جا داشت که بعد از انتخابات شورای شهر بود و غائله داشت اغاز می شد ،  آمدن ایشان فقط به خاطر این سفر بود نه چیزی دیگر من فراموش نمی کنم که در خبرگان قانون اساسی درباره ی شورای شهر صحبت کردم تقریباً صحبت ما جذاب بود ، مورد پسند بسیاری قرار گرفت ، آیت الله طالقانی به من گفت سخن رانی جذاب و گویایی کردید.

تهیه وتنظیم ازسیدمحمدحسین دریاباری

چاپ شده درهفته نامه گویه شماره 191و192