سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوتی گویه » یک ،دو ،سه

سوتی

گویه » یک ،دو ،سه

شماره ی جدید دو (!) هفته نامه محلی گویه به چاپ رسید .

ما (؟) که نفهیمدیم :

«گویه » زیر نظر شورای سر دبیر ی تهیه می شود ؟

«گویه » یک ،دو ،سه ... سر دبیر دارد ؟

«گویه » دو ،سه ... هفته نامه است ؟

      چاپ شده در هفته نامه پیام قم    

 سال هفتم ،شماره 250 – شنبه 21 آذر ماه 1383


(جهان بینی

بسم الله الرحمن الرحیم

(جهان بینی

درس پنجم)

در درس های پیش پیرامون شناخت و لزوم آن از دیدگاه قرآن ونیز"منابع تفکر در اسلام " که طبیعت ، ضمیر انسان و تارخ بوده است ، بطور فشرده بحث و بررسی شده است . همچنین در مباحث گذشته خاطر نشان گردید ، برداشت و تفسیر از جهان مختلف است . این اختلاف به شناخت باز می گردد . شناخت در حقیقت بسان عینکی است که انسان ان را برای دیدن بر چشمان خویش می نهد . اگر شیشه ای که در عینک به کار رفت تار ، کدر و هماهنگ با مقررات مربوط نباشد بدون تردید اشیاء پیرامون را تار و کدر می نمایاند . اگر عینک از شیشه ای شفاف ، زیبا منظم برخوردار بوده و بر اساس اصول رایج تجویز گردید . بدون شک همه ی موجودات و جهان هستی را زیبا ، نیکو و خلاصه همانگونه که هستند نشان می دهد. بنابراین معیار و میزان شناخت صحیح و شناخت غیر صحیح در درس نخست گذشت . قرار است در این درس مباحث جهان بینی و ابعاد آن مورد بررسی و گفتگو قرار گیرد . انسان فطرتا دانش را دوست دارد و جستجو گر آفریده شده است . این یکی از محرکهای خوبی است که در نهاد او قرار داده شده است . انسان از کودکی و خرد سالی یعنی از آن هنگامی که می تواند برخی از چیزها را بشناسد ، اطراف و پیرامون خود را می کاود و عاشقانه تلاش می ورزد تا به درون اشیاء راه یافته و به کنه آنها دست یازد و از رموز و اسرار آن اطلاع و آگاهی یابد . همین ویژگی ها یعنی دانش دوستی و روحیه کنجکاوی و تکاپو گری باعث شد تا انسان بی مطالعه و تحقیق موجودات پیرامونش پرداخته و به اسرار کائنات آشنا شود .

بشر وقتی که برخی از اشیاء ، را درک کرده پرسش هایی برای او مطرح می شود. زیرا انسان هر اندازه که می داند می تواند سؤال و پرسش به وجود آورد . به هر تقدیر آدمی می خواهد برای سؤالات و پرسشهای خویش پاسخی پیدا کند ، "وجود او یعنی انسان ، جهان اطرافش آفریننده او و جهان هستی ". آسمان زیبا و پر شکوه ، ستارگان درخشان و پر فروغ برای چه پدید آمدند. آیا جهان هستی آفریده گاری داشته است که بر اساس نقشه خاصی آن را طراحی کرده باشد و سرانجام آیا همه ی برنامه ها با مرگ خاتمه می یابد و یا پس از آن به نحوی ادامه دارد ؟ و سپس به کجا می رویم . این همه سؤال ها یی است که در ادبیات ما از زبان بزرگان سخن و ادب فارسی مانند مولانا ، حافظ شیرازی و عمر خیام ظاهر شده است . از کجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود ؟ عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم ؟ و یا بالاخره به چه منظوری در این جهان قدم گذاردم ؟ آمدن و رفتن من چه حاصلی دارد . این پرسش ها و ده ها پرسش دیگر است که در پیشاپیش چشمان انسان با هوش و حتی کم هوش خود نمایی می کند و همه ی آدمها در صددند برای آنها پاسخ قابل قبولی پیدا کنند . این سؤالها است که استخوان بندی جهان بینی هر انسانی را تشکیل می دهد. بنابراین هر کسی از یک نوع جهان بینی برخوردار است . زیرا انگیزه ی آن در نهاد و فطرت او که دانش پژوه است قرار داده شده است . مضافا بر این انسان مختار آفریده شده است . عشق به کمالات آرزو و آمال اوست و همواره می خواهد بهترین ها را بر گزیند . بر خلاف حیوان که رکود در زندگی دارند ولی انسان بدلیل قدرت و تصمیم گیری می تواند لحظه به لحظه سکوهای دانش را فتح و بدان دست یازد

        

                                    " تعریف جهان بینی "

هر نوع برداشت ، تفسیر و طرز تفکری را که یک مکتب در باره جهان و هستی و بعبارت روشنتر درباره همه پرسشهایی که از آن سخن رفته است ارائه می دهد در صورتی که آن برداشت و تفسیر زیر ساز و تکیه گاه آن مکتب باشد اصطلاحا آن را جهان بینی می نامند . با این تعریف می توان گفت : که همه ی دینها ، آئینها ، مکتب ها و فلسفه های اجتماعی بر نوعی جهان بینی متکی هستند . پیدا است همه هدفهایی را که یک مکتب به آنها دعوت می کند راه و روشهایی را که ارائه می نماید و مسؤولیت هایی را که ایجاد می کند همه و همه با آن جهان بینی که عرضه داشته پیوند دارد . اگر چنین نباشد بین جهان بینی و ایدئولوژی یا بایدها و نبایدها مغایرت پدید می آید واژه جهان بینی از دو کلمه ترکیب یافته است . جهان بینی این واژه یعنی بینی همان دیدن است نه به معنی حمل حس بویایی ، جهان هم همان عالم هستی و هر آنچه که در آن است می باشد . بینی که در اینجا استفاده شده مفهوم احساس را ندارد بلکه معنی شناخت و معرفت در آن نهفته است . بهر تقدیر جهان بینی ، که در آن واژه بینی بکار رفته و ریشه ان به دیدن باز می گردد نباید موجب اشتباه شود زیرا جهان بینی به معنی جهان شناسی است . همانطور که در درس نخست اشاره شد جهان شناسی به مسأله معروف شناخت مربوط می شود . در گذشته به این نکته پرداخته شد که شناخت از مختصات انسان است بر خلاف احساس که از مشترکات انسان و سایر موجودات و جانداران است. بنابراین جهان شناسی نیز از مختصات انسان است که به تفکر و تعقل بستگی دارد.

انواع جهان بینی

در این بخش از مباحث می خواهیم به این نکته پرداخته شود که جهان بینی از چند منبع سرچشمه می گیرد . جمعی عقیده بر آن دارند که جهان بینی از سه منبع سر چشمه می گیرد . علوم تجربی ، فلسفه و علوم عقلی و دین بنابراین بر پایه این اندیشه جهان بینی بر سه گونه است . جهان بینی تجربی ،جهان بینی فلسفی و جهان بینی دینی.منتهی نویسنده کتاب "آموزش عقاید " جلد اول می نویسد : بر اساس تفسیری که درباره شناخت بیان شد . می توان تقسیمی به همان منوال برای جهان بینی بدین صورت در نظر گرفت.

1- جهان بینی علمی : در این جهان بینی انسان بر اساس دست آوردهای علوم تجربی بینش کلی درباره هستی بدست می آورد.

2- جهان بینی فلسفی : این جهان بینی از راه استدلالات و تلاشهای عقلی حاصل می شود.

3- جهان بینی دینی : این جهان بینی از راه ایمان به رهبران ادیان و پذیرفتن سخنان ایشان بدست می آید.

4- جهان بینی عرفانی : جهان بینی عرفانی از راه کشف ، شهود و اشراق حاصل می گردد . نویسنده مزبور تنها جهان بینی عرفانی را بر حجم جهان بینی های بیان شده افزوده است .

                                  معیار مقبولیت جهان بینی

در این قسمت از مباحث باید روشن گردد که جهان بینی مورد قبول چه اموری را لازم است دارا باشد . بدین معنی که شرط عالی بودن و مطلوبیت جهان بینی چیست ؟ اموری چند برای مقبولیت جهان بینی ذکر شده که به شرح زیر است . نخست اینکه جهان بینی قابل اثبات باشد و به عبارت رساتر جهان بینی مورد حمایت عقل و منطق باشد . دوم اینکه جهان بینی بتواند به حیات و زندگی که بشر خواهان آن است معنی واقعی داده و اندیشه لغو و بیهوده بودن آن را از میان بشر بزداید و در نهایت قصور و خیال افراد بشر (مبنی بر اینکه همه چیز به پوچی می انجامد ) را از ذهنها بیرون سازد . سوم اینکه جهان بینی باید آرمانساز و شوق انگیز باشد یعنی بتواند برای آینده بشر آرزو و امید بپروراند . چهارم اینکه جهان بینی قدرت و توانایی تقدس بخشیدن به هدفهای انسانی و اجتماعی را داشته باشد . پنجم اینکه جهان بینی مطلوب آن است که بتواند تعهد آور و مسؤلیت ساز باشد . بنابراین هوده بحث این می شود در صورتی یک جهان بینی مطلوب و مقبول است که تمام شرایط پنجگانه فوق را دارا باشد.

                                  جهان بینی تجربی و نقد آن

جهان بینی بر اساس یک نگرش به سه گونه تقسیم ، و بر پایه مبنایی دیگر به چهار دسته تقسیم گردید که مباحث مربوط به آن از نظر گذشت . اما اکنون می خواهیم جهان بینی تجربی را مورد بحث و بررسی قرار داده و قلمرو آن را ارزیابی کنیم . جهان بینی تجربی برای خویش پایه و اساس دارد که می تواند به انسان بینش دهد . اما باید دید که این بینش را چگونه ارائه داده و حدود و قلمرو آن چقدر است پایه و اساس جهان بینی تجربی همان علم است که مبتنی بر دو چیز است . آن دو چیز فرضیه و آزمون است . توضیح اینکه در ذهن یک دانشمند برای کشف و تفسیر پدیده ای چیزی نقش می بندد سپس آن را آزمایش می نماید . اگر این آزمایش ، آن فرضیه را تایید کرد بدون شک فرضیه ای که با آزمایش مورد تایید قرار گرفت بصورت یک اصل علمی پذیرفته می شود و همچنان به اعتبار خود باقی است تا فرضیه دیگری مورد آزمایش قرار گیرد در صورت تایید عرضه گردد و جای آن را بگیرد . علم تجربی به این طریق به کشف علتها و کشف آثار و معلولها می پردازد . به هر حال با آزمایش علت چیزی یا اثر و معلول چیزی را کشف و باز به سراغ علت و معلول آن معلول می رود. تا سر حد امکان به جستجو و تکاپوی خود ادامه می دهد . اما مزیتهای جهان بینی تجربی ، نخست اینکه علوم تجربی دقیق ، جزئی و مشخص است . بدین معنی که علوم تجربی توانایی و قدرت دارد در باره یک مورد جزئی اطلاعات گوناگون به انسان بدهد و از یک برگ درخت دفتری از معرفت بسازد . دوم اینکه چون دانش تجربی قوانین خاص هر موجود را به بشر می شناساند راههای تسلط و تصرف بشر بر آن موجود را نیز به او می نمایاند در نتیجه این راه ، صنعت و تکنیک را به وجود می آورد . اما نارسایی جهان بینی تجربی این است که با توجه به اینکه علوم تجربی دقیق ، مشخص و قادر به دادن اطلاعات فراوان است اما محدود است یعنی قلمرو آن تا جایی ادامه می یابد که آزمایشگاه در آنجا راه داشته باشد . حالا سؤال این است که مگر می توان همه هستی و همه ی جنبه های آن را به بند آزمون در آورد . علوم تجربی محدوده ی معینی را روشن می کند و سرانجام به نمی دانم می رسد . جهان بینی ناشی از دانش تجربی نمی تواند از ماورای مرز معین خود خبری بدهد مثل اینکه بگوید جهان آغازوفرجامی داردیااین که بگوید از هر دو طرف بی نهایت است . این امور آیا قابل آزمایش است ؟ دانشمند علوم تجربی در اینجا به آخر خط می رسد و بر بال فلسفه می نشیند تا بتواند اظهار نظر کند ، جهان بینی تجربی جزئی شناسی است نه کلی شناسی تجربه ما را به اوضاع و احوال برخی از اجزای جهان آشنا می کند نه به شخصیت ، شکل و قیافه کل جهان چرا که جهان بینی تجربی متکی به آزمون و ابراز آن است بنابراین محدودیت آن هم قهری است و در نتیجه نمی تواند پاسخگوی یک سلسله مسایل کلی و اساسی جهان شناسی باشد .

                                       جهان بینی فلسفی و نقد آن

جهان بینی فلسفی دقت و صراحت جهان بینی علمی را دارا نیست ولی از آن جهت که متکی بر یک سلسله اصول بدیهی است حائز اهمیت است . اصول جهان بینی مزبور بدیهی و برای ذهن غیر قابل انکارند مزیت و برتری دیگر جهان بینی فلسفی این است که دارای اصول عام و فراگیر است . و همواره با روش برهان و استدلال به پیش می رود . بنابراین می توان گفت جهان بینی فلسفی و تجربی هر دو مقدمه عمل هستند ولی مقدمه بودن آنها به دو صورت می باشد . جهان بینی تجربی از این جهت مقدمه عمل است که به انسان قدرت و توانایی تغییر وتصرف در طبیعت را می دهد و او را بر طبیعت چیره می کند تا انسان طبیعت را در جهت میل و آرزوی خود استخدام کند . اما جهان بینی فلسفی از آن جهت مقدمه عمل است که شیوه عمل و راه انتخاب زندگی انسان را مشخص می کند و همینطور طرز برخورد و عکس العمل انسان در برابر جهان و موضع انسان را درباره آن معین می کند .   

                               جهان بینی دینی

جهان بینی دینی و جهان بینی فلسفی هر دو از یک موضوع برخوردارند . بعبارت دیگر این دو جهان بینی وحدت موضوع دارند . بر خلاف جهان بینی علمی که موضوع آن با آن دو تفاوت دارد . ولی اگر جهان بینی فلسفی و جهان بینی دینی بر اساس مبدأ معرفت و شناسایی مطالعه شود . شکی وجود ندارد که جهان شناسی دینی با جهان شناسی فلسفی تفاوت دارد . در بعضی از ادیان الهی مانند اسلام جهان بینی دینی در متن دین رنگ فلسفی یعنی رنگ استدلال به خود گرفته است . بدین معنی که مسایل با تکیه بر عقل ، استدلال و اقامه برهان عرضه شده است . از این رو جهان بینی اسلامی در عین حال یک جهان بینی عقلانی و فلسفی نیز به شمار می رود .

                               جهان بینی توحیدی

در جهان بینی توحیدی همه ویژگیهایی که در مباحث مربوط به " معیار مقبولیت جهان بینی " بیان شده است بطور شایسته وجود دارد . موضوعات پنجگانه آنجا بدلیل عدم اطاله ی کلام در اینجا ذکر نمی گردد . در جهان بینی توحیدی نظام هستی بر اساس خیر وجود و رحمت استوار است . در این جهان بینی انگیزه و هدف ، رساندن موجودات به کمالات شایسته است . در جهان بینی توحیدی تنها یک قطب و یک محور وجود دارد و آن ماهیت از "اویی" و به سوی " اویی" می باشد . در این جهان بینی هیچ چیز عبث و بیهوده آفریده نشده است . در جهان بینی فوق انسان در میان موجودات از شرافت و کرامت مخصوصی بر خوردار است . این جهان بینی از منطق ،علم و استدلال حمایت می کند.

                        جهان بینی اسلامی

در مباحث مربوط به انواع جهان بینی ، دیدگاهی مطرح شده است که جهان بینی را بر پایه شناخت تقسیم نموده است تقسیم بندی جهان بینی بر پایه شناخت ، چهار گونه خواهد بود . درباره سه جهان بینی توضیح کافی از نظر گذشت . چهارمین جهانبینی بر اساس این نظریه ، جهان بینی عرفانی است . که بدلیل طولانی شدن بحث از پرداختن آن خود داری می شود . جهان بینی اسلامی جهان بینی توحیدی است . توحید و یکتا پرستی در اسلام به خالصترین شکل و زیباترین صورت بیان گردید . در این قسمت از مباحث به پارهای از اصول جهان بینی اسلامی اشاره می گردد زیرا همه ی اصول در درسهای آینده و بطور مشروح مورد بحث و بررسی قرار خواهند گرفت .

1- از نظر اسلام خداوند مثل و مانند ندارد.

فاطر السموات و الارض ،جعل لکم من انفسکم ازواجا و من انعام ازواجا یذرؤکم فیه لیس کمثله شی و هو السمیع البصیر .(1)  یعنی خداوندی که خالق زمین و آسمان است برای شما و دیگر موجودات زوج و جفت قرار دارد تا از این طریق پراکنده و بسیار شوید برای خداوند مثل و مانندی وجود ندارد . او شونده و بینا است .

2- خداوند بی نیاز مطلق است و همه به او نیازمند می باشند

یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید (2)

یعنی ای مردم شما همگان نیازمند به درگاه خداوند می باشید و تنها اواست که بی نیاز مطلق و غنی به معنی عام کلمه است . این آیه واژه " الناس" یعنی مردم را عام و بدون قید به چیزی استعمال کرده است ممکن است می خواهد این نکته را به مردم بفهماند که ایمان آوردن ، به دستورات خدا عمل کردن و اموری مانند اینها بی نیازی را بر طرف نمی کند بلکه انسان در همه شرایط به او نیازمند است.

3- خداوند در همه جا هست جایی نیست که او نباشد بالای آسمان و قعر زمین و به هر سمت و سویی که بایستیم رو به او ایستاده ایم . ولله المشرق و المغرب فاینما تولوافثم وجه الله ان الله واسع علیم (3)

4- خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر است و از مکنونات قلب و از خاطرات ذهن و از نیتها و از قصد های همه آگاه است . و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید (4)

5- در جهان بینی اسلامی به انسان کرامت و شرافت ویژه ای داده شده است تا جایی که از همه موجودات برتر بشمار می رود . و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا (5)

این بود گوشه هایی از مباحث مربوط به جهان بینی بدون شک در مباحث آینده امور نا گفته در اینجا روشن و واضح خواهد شد .

منبع و ماخذ

دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی به تصحیح عبدالرحیم خلخالی . ناشر ـ کتابفروشی حافظ

معارف اسلامی (2-1)تألیف جمعی از نویسندگان وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی چاپ ـسازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

                                                           سید محمد حسین دریاباری

1- سوره شوری آیه 11      2-   سوره فاطر ایه 15      3-   سوره بقره آیه 115     

4- سوره ق آیه 16         5-    سوره اسرا آیه 70 

این درس ها درتهران هیات مکتب التوحید متوسلین به موسی بن جعفر علیهما السلام گفته شده است تاریخ تدریس  سالهای 1371 و1372 بوده است


بحثی کوتاه پیرامون واژه فطرت

بسم الله الرحمن الرحیم

بحثی کوتاه پیرامون واژه فطرت

درس دهم

در سخنان پیشوایان دینی و حکیمان و عارفان عباراتی دیده می شود که "خداشناسی فطری است " یا " انسان بالفطره خداشناس است " این عبارات و مانند آن برای همه روشن نیست . برای اینکه معنی صحیح و درست عبارات فوق برای همگان روشن گردد لازم است پیرامون " فطرت " اندکی بحث و گفتگو شود . " فطرت " واژه ای عربی است و به معنای " نوع آفرینش " است . " فطرت " در اصل از ماده " فطر " به معنای شکافتن چیزی از طول آمده است . این لغت در چنین مواردی به معنای " خلقت " بکار می رود . گویی به هنگام آفرینش موجودات پرده عدم شکافته و آنها آشکار می گردند . به هر حال از نخستین روزی که انسان قدم به جهان هستی می گذارد این نور الهی در درون جان او شعله ور است . این لغت به معنی اختراع و انشاء کردن نیز می باشد . برای " فطرت " معانی دیگری نیز آورده ند : طبیعت سالم هر چیزی که هنوز آلوده نشده است . از این واژه اصطلاح مرکبی هم ساخته اند مانند : "الفطرةالسلیمه" که به معنای استعداد تشخیص و تمییز بین حق و باطل است . از ابن عباس نقل می کنند که می گفت من معنی " فاطر السماوات " را نمی دانستم تا اینکه دو عرب نزد من آمدند . آن دو بر سر مالکیت یک چاه مخاصمه و اختلاف داشتند یکی از آنان در دفاع از خود گفت : "انا فطرتها " یعنی من آن را حفر کرده ام . چنانکه ملاحظه می شود اعراب صدر اسلام لغت مزبور را به معنای کندن و حفر کردن نیز بکار می برند . جمع واژه فطرت فطور آمده است . در قرآن کریم " فطر " به معنی مزبور ابداع و انشاء بیشتر از سایر معانی بکار رفته است . کلمه فطرت و سایر مشتقات آن هم در قرآن و هم در احادیث و نهج البلاغه آمده است که توضیح آن در جای خود خواهد آمد .

              فطرت ،برهانی برای خداشناسی

متفکران و صاحبنظران با اینکه در بسیاری از مسایل مربوط به روح و جسم انسان اختلاف نظر دارند اما همگی به اصل فطرت بر پایه یافته های خویش اعتراف می نمایند . آنها عقیده دارند که بشر بدون یادگیری و اکتساب در عمق باطن خویش می یابد که به وجودی متعالی و قائم به ذات وابسته است . و در سایه علم و ربوبیت او به رشد و کمال می رسد . این همان مرحله اول هدایت است که به طور تکوینی در نهاد انسانها آفریده شده است . این هدایت اجمالی است اما هدایت تفصیلی بواسطه عقل و شرع انجام می گیرد . گروهی فطرت را به معنی بداهت عقل در توجه به عالم و رسیدن به خالق معنی کرده اند جمعی دیگر عقیده دارند فطرت همان الهامات دل و یک نوع شهود باطنی است شماری دیگر فطرت را بعد چهارم روح انسانی می پندارند .

بشر برای درک و شناسایی خدای جهان دو راه در پیش رو دارد

الف ) راه دل و احساس فطری

ب) راه عقل و استدلال .

مقصود از راه فطرت همان شعور باطنی و کنش درونی است که انسان بدون هیچ دلیلی خداخواه و خداجو است . این " حس" در نهاد انسان بصورت غریزی و فطری به ودیعت گذارده شده است . سرشت انسان به گونه ای است که بدون نیاز به برهان و دلیل " بالفطرة" خداشناس است . همانطور که مقتضای طبیعت و نهاد موجود زنده احساس گرسنگی و تشنگی است یا گرایش به محبت دارد همچنان مقتضای فطرت و سرشت انسان علم به ذات پاک خداوند و گرایش به سوی اواست. و همانطور که آن احساس برای موجود زنده بدیهی است و نیاز به استدلال ندارد – خداشناسی از راه فطرت هم احتیاجی به استدلال و اثبات ندارد . فطرت در انسان مانند غریزه در حیوان است . همان طور که یک پرنده خود به خود و بدون یاد گیری می داند که چگونه آشیانه بسازد و چگونه جوجه های خود را غذا بدهد و آنها را بپروراند و خود به خود به آنها مهر بورزد همین طور بشر بدون فراگیری و کسب علم و آگاهی از راه دل به آفریینده خود معرفت و شناسایی دارد . و با ضمیر و باطن خود وجود هستی بخش و حیات دهنده خود را می یابد . "خداجویی" و "خداخواهی " و "خداپرستی " به صورت یک غریزه در وجود انسان نهاده شده است همچنانکه غریزه جستجوی مادر در طبیعت کودک قرار داده شده است . کودک مادر را می خواهد و به جستجوی او می پردازد بدون آنکه بداند و بفهمد که چنین میلی در او وجود دارد . با بیان بالا روشن گردید که هم خداگرایی و هم خداشناسی هر دو فطری هستند . در نهاد و فطرت انسان نوعی گرایش و بینش غیر اکتسابی نسبت به ذات پاک خداوند وجود دارد روانشناسان وجود گرایشهای غیر اکتسابی و یا فطری را در انسان تصدیق کرده اند . و آن را تحت عنوان تمایلات عالی آورده اند که برخی از آنها از قرار زیر است .

1- "حقیقت جویی" انسان سراغ علم و تحصیل می رود تا حقیقت موجودات را درک کند . گرایش به حقیقت هر چند با اختلاف مراتب در شدت و ضعف باشد اما در همه ی افراد بشر وجود دارد . حتی پیش از بلوغ فکری کودک خردسال هم این گرایش یافت می شود و به سبب همین گرایش به حقیقت است که چندان سؤال می کند و گاهی از زیادی سؤال اطرافیان خود را به ستوه در می آورد این گرایش ، گرایش فطری است .

2- "گرایش به فضایل انسانی و کارهای خیر " مانند نیکی و احسان نسبت به دیگران و مانند راستگویی ، یکرنگی ، فداکاری و ایثار .

3- "تمایل و علاقه به زیبایی" انسان در هر شکل و در هر صورتی به گل و چمن و جویبار و نیز کوهسار و همچنین به هنر و اخلاق بخاطر زیبایی آنها علاقه و تمایل نشان می دهد و به آنها گرایش دارد .

4- "گرایش به کمال مطلق " گرایش به ذات واحدی که مبدأ همه موجودات و منبع همه کمالات است در درون انسان نهفته شده و دانشمندان آن را از تمایلات عالی انسان نام می برند . بسیاری از صاحبنظران گرایش به دین و خدا را از ویژگی های روانی انسان دانسته اند و آن را به حس مذهبی یا عاطفه دینی نامیده اند . بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت بدون عقل و استدلال راه دیگری برای خداشناسی وجود دارد که آن را "راه فطرت " یا "برهان"فطرت می نامند .

                            آیا فطرت و عادت با هم تفاوت دارند

در اینجا این سؤال پیش می آید که بین عادت و فطرت تفاوتی وجود دارد ؟ شاید آن ندای درونی و ندای فطرت که ادعا می شود ثمره تبلیغات و معلول عادات و رسوم اجتماع باشد آن دسته از مردمی که تحت این شرائط قرار نگرفته اند از کجا معلوم است ندای مورد ادعای شما را احساس کرده باشد ؟ در پاسخ باید خاطر نشان ساخت که عادات و رسوم عبارتند از : آن امور متغییر و ناپایداری که دارای اسباب و عوامل مختلفی می باشد . بعضی از آنها با سیاست سیاستمداران شکل و صورت می یابد .و تعدادی از عادات و رسوم به اوضاع اقتصادی بعضی مناطق مربوط می شود و شماری به وضع جغرافیایی هر منطقه مربوط می گردد زیرا عادات و رسوم و شرائط سیاسی ،فرهنگی ،اجتماعی و اقتصادی هر منطقه ای از جهان با هم مساوی نبوده بلکه اختلاف فاحش و مهمی در آن دیده می شود . بر خلاف امور فطری و غریزی که از سرچشمه پایدار و لایتغیر الهامات روحی و فطری می جوشد که عوامل مؤثر در تغییر نمی تواند آن را تغییر دهد . مثلا علاقه مادر به فرزند امری فطری است . و در هیچیک از شرائط فوق تغییر نمی کند . تفاوت فطرت با عادت با مشخصات زیر معلوم می شود .

الف – هر کاری و هر فکری که ریشه فطری دارد جهانی بوده و هیچ انسانی فاقد آن نخواهد بود .

ب- امور فطری برهبری فطرت انجام می پذیرد و هرگز نیاز به تعلیم و تعلم ندارد.

ج- هر نوع فکر و عملی که ریشه فطری دارد از قلمرو حکومت و عوامل سه گانه سیاسی ،جغرافیایی و اقتصادی بیرون است .

د- تبلیغات پیگیر بر ضد فطرت ممکن است از رشد ان بکاهد ولی هرگز نمی تواند آن را ریشه کن کند .

همانگونه که اشاره گردید فطرت بر اثر هیچ عاملی از بین نمی رود اما تیرگی و گرد و غبار بر آن می نشیند . مظاهر حیات مادی توام با هوی و هوسهای شیطانی است و تار فراموشی بر فطرت خداشناسی می تند و تجلی آن را کم می سازد اما این چراغ هرگز فروغ خود را به کلی از دست نمی دهد . گاهی اوقات انسان تا مرز الحاد هم می رود ولی همین نیروی همیشه جاوید فطرت زنگ خطر می نوازد و ضمیر خفته انسان را بیدار می گرداند . و آشکارا خدا را با دیده دل به او می نمایاند . در حدیث معروفی شخصی به امام صادق (ع) عرض کرد مرا به خدا راهنمایی کن امام فرمود هیچگاه کشتی سوار شدی گفت آری امام فرمود : هیچ اتفاقی افتاده که کشتی تو بشکند و به حالت اضطراب افتاده باشی و چاره ای برای نجات نیابی گفت : آری امام فرمود آیا دل تو تعلق گرفت به اینکه موجودی هست که قادر به خلاصی تو باشد گفت : آری امام فرمود : همان قدرت که قادر به نجات توانست آن قدرت ، خدا است .

                           فطرت در قرآن کریم ، احادیث و نهج البلاغه

آیات ، احادیث و جملات زیادی از نهج البلاغه دلالت می کند بر اینکه " خداشناسی " فطری است . واژه فطرت با تمام مشتقات آن در قرآن کریم در بیست مورد استعمال گردیده است همچنین واژه مذکور و دیگر مشتقات آن در نهج البلاغه حدود دوازده مورد عنوان گردیده است که بیشترین آنها بترتیب در خطبه ها و حکمت و نامه می باشد . در آیه 30 سوره روم چنین آمده است .

(فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله و ذالک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون ) یعنی روی خود را متوجه آیین پاک و خالص پروردگار کن چرا که این فطری است که خداوند انسانها را بر آن آفریده و دگرگونی در آفرینش خدا نیست . این است دین و آیین محکم و استوار ولی اکثر مردم نمی دانند.

فطری بودن دین در آیه فوق به چه معنی است ؟ بدون شک باید به یکی از دو معنی زیر باشد .

1- موافقت و هماهنگی احکام و قوانین اصلی و اساسی دین با سرشت آدمی ، مسلما انسان یک وسیله و ابزار نیست که نسبت به کاربرد آن در خیر یا شر بی تفاوت باشد بلکه انسان گرایش به خیر و حق دارد که راهگشای او به سوی عدالت است . شرارت صفت اصلی انسان نیست و علل انحراف را در خارج از ذات انسان باید جستجو کرد ، پس دستورهای دینی مطابق با فطرت است آنچه که احکام و قوانین دینی محسوب می شود با خواست  فطری و مقتضای سرشت انسان موافق است که انسان آگاهانه یا نا آگاهانه آن را خواستار است اگر چه به آن توجه نداشته باشد .

2- گرایش به خداوند و حالت انقیاد و تسلیم محض بودن در برابر خود را در قرآن کریم ، اسلام و کسی را که بدان متصف است "مسلم" نامیده است .در بسیاری از آیات آنچه که از مسلم و اسلام گفته است مراد همان تسلیم محض و خضوع و فروتنی عام در برابر خداوند متعال است . دین اسلام هم از آن جهت اسلام نامیده می شود که دارای تسلیم محض در برابر  حکم خداوند و فرمان او است . این همان خصیصه و صفتی است که همه ی پیامبران از آغاز تا پایان بدان متصف بودند . اگر "دین " به هر دو معنا گرفته شود ، فطری بودن دین به این معنی است که در نهاد و سرشت هر کسی نوعی گرایش و تمایل به پرستش خداوند و تسلیم محض بودن در برابر احکام و اوامر او وجود دارد .

چند نکته دیگر در آیه فوق بچشم می خورد که بشرح زیر است .

1- خداشناسی ، دین و آیین در تمام ابعاد یک امر فطری است زیرا مطالعات توحیدی به ما می گوید میان دستگاه تکوین و تشریع هماهنگی لازم است آنچه در شرع وارد شده حتما ریشه در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد ادمی است مکملی برای قوانین شرع خواهد بود . بعبارت دیگر تکوین و تشریع دو بازوی نیرومند ند که هماهنگ عمل می کنند ممکن نیست در شرع دعوتی باشد که ریشه ان در اعماق فطرت نباشد و ممکن نیست چیزی در اعماق وجود انسان باشد و شرع با ان مخالفت کند .

2- دین به صورت خالص و پاک از هر گونه آلودگی در درون جان ادمی وجود دارد و انحرافات یک امر عارضی است . بنابراین وظیفه پیامبران این است که امور عارضی را از بین ببرند . تا فطرت انسان امکان شکوفایی پیدا کند .

3- جمله (لاتبدیل لخق الله ) و جمله (ذالک الدین القیم ) تاکید های دیگری بر مسأله فطری بودن دین و مذهب و عدم امکان تغییر فطرت الهی است .

                                           منابع

1- تفسیر نور الثقلین جلد 1 ص 13

2- "فطرت " بنیان روانشناسی اسلامی تالیف علی اصغر احمدی چاپ اول 1362 چاپ و صحافی چاپخانه سپهر تهران                                                              

  این درس ها درتهران هیات مکتب التوحید متوسلین به موسی بن جعفر علیهما السلام گفته شده است تاریخ تدریس  سالهای 1371 و1372 بوده است

سید محمد حسین دریاباری   


توقیف یک نشریه در قم

توقیف یک نشریه در قم 

این چند روز می‏خواستم درباره حکمی که از این شهر صادر شد درباره مهدورالدم بودن و واجب القتل بودن روزنامه‏نگار باکویی و مدیرمسئول نشریه‏ای که وی در آن مطلب می‏نوشت. یارای نوشتن نبود، ببینی که یکی را بکشند بدون آنکه اتهامش در دادگاهی به اثبات رسیده باشد، آن هم به خاطر یک نوشته که نمی‏دانم چیست، حداقل این را می‏دانم که نوشته را باید با نوشته پاسخ داد. می‏خواستم بنویسم چیزی اما ننوشتم که اگر دستشان به آنها نرسید که امیدوارم نرسد، ما را به نیابت از آنها دچار خون هدری نشناسند، فعلا که اینجا کارها پر و پایه درست و حسابی نداره!

امشب اما دیدم خون نشریه‏ای هدر شد، ده و نیم یازده شب بود مدیرمسئول گویه زنگ زد، تعجب کردم آخه غروب آمده بود پیشم. گفت زنگ زده خبر جدید بدهد، گفتم حتما شکایت جدید است. گفت: "گویه" توقیف شد. دهانم از تعجب واماند، هیئت نظارت بر مطبوعات یا شاید بهتر باشد اسمش را فعلا بگذاریم هیئت نظارت بر توقیف مطبوعات رای به توقیفش داد. از دو سه هفته پیش در جریانش قرار گرفته بودم، پرونده را فرستاده بودند هیئت نظارت راجع به یک مطلب درباره انتخابات خبرگان. یعنی آستانه تحمل آقایان اینقدر پایین آمده؟ بعد از آن همه رایزنی که کردند فکر می‏کردم با تاخیر به رسیدگی هیئت نظارت به یک اخطار بسنده کند. آخر ظاهرا همان مطلب که منجر به توقیفش شد، در دادگستری در دست رسیدگی است. امروز هم "دریاباری" مدیرمسئولش بازپرسی شده، به اتهام تشویش اذهان عمومی و جریحه‏دار نمودن عفت عمومی بازپرسی شده. اما جالبه که صبح بازپرسی، شب خبر توقیف، حتما فردا به خاطر همان مطلب یک پرونده دیگر، اصلا لازم هم نیست کار از منطق خاصی پیروی کند. همان که بفهمند همه که تحملی وجود ندارد، کافی است. امشب فهمیدم چه خر دولوکسی هستم با این خوش بینی‏ام. این چند وقته هم امید می‏دادم که توقیف‏شان نمی‏کنند هم دادگستری را می‏گفتم چیزی نیست، استدلالم بد نبود می‏گفتم حالا روی نشریات سراسری و تاثیرگزاری‏اش حساس‏اند، نشریات محلی چه؟ یکی نبود بگه خر دویست لوکسی تو وقتی می‏بینی وبلاگ‏ها را تحمل نمی‏کنند توقع داری نشریه چاپی را تحمل کنند؟ البته به مدیرمسئول‏اش گفتم وقتی با شماها که سال‏های سال به این حکومت خدمت کردید چنین می‏کنند، ماها باید روزی هزاران سجده شکر بجا آوریم که لااقل نفس می‏توانیم بکشیم!

این دو سه هفته عجیب حالم گرفته بود، یاد یکی دو سه ساله اخیر افتادم حافظه ما هم عین دیانت و سیاست ما بیش از این جواب نمی‏دهد، کم آورده، سر میز قمار بود، اتفاقا همین نشریه، آن هم زمانی که قمارها باخته بودم؛ چه خوش آن قماربازی که بباخت هر چه بودش، بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر. پیشنهاد کرده بود که گویه را دربیاورم آخه با تیم قبلی‏شان کار می‏کردم. آنهم درست بعد جریان نقشینه بود که هنوز پرونده‏هاش باز بود. از نظر مالی که المفلس فی امان الله که هیچ، چند میلیونی بدهکار بودم. سه جا کار می‏کردم تا صافش کنم. صبح تا شب دو جا، طراحی جلد و پوستر و صفحه بندی و آپدیت سایت می‏کردم، هفته‏ای سه شب هم یکی از هفته‏نامه‏ها صفحه بندشان رفته بود تهران و ما هم طبق معمول باید یار در راه ماندگان باشیم و هر کجا لنگ بزنه چون آچار فرانسه ظاهر شویم، دوباره تنظیم خبر و دست بردن تو گزارش و گاهی یادداشت و شیطنت‏های پیرامونی، آخه می‏دونی ما انگار نافمان را به این چیزها بریده‏اند، چاه مستراح هم که در بریزم آخرش باید خبرش را تنظیم کنم و یک گزارش پیرامونش بنویسم وغیره! خوب می‏دونی اسم دفتر نشریه که میاد پاهای آدم شل می‏شه، حالا می‏خواهد تخلیه چاه باشد یا تنظیم خبر و گزارش، همه‏اش برایم ارزشمنده. بگذریم طبق روال سابق که همه را شب‏کار کردیم، تا دمدم‏های صبح بودیم، یک روز هم که بیست و چهار ساعته اگر بیشتر نمی‏کشید. اینه که آخرهای هفته تو مایه‏های جنازه بودم. آن دو سه روز دیگر هم تا نصفه شب می‏آمدم روی اینترنت و بعضی وقت‏ها تو وبلاگ قبلی‏تریه تو پرشین بلاگ که چند وقتی دیگه به روز نمی‏شد و ولش کردم یک اراجیفی می‏نوشتم. چهار ماهی طول کشید نه می‏تونستم بگم نه، نه دلم راضی می‏شد بگم آره. گرچه نقشه‏های خوبی برایش کشیده بودم و حتی توی ذهنم بخشی از مطالب چهار شماره اول را بسته بودم و حتی تیترهای یک‏اش را هم در نظر گرفته‏بودم، طرحی که برایش داشتم یک نشریه که بخشی‏اش می‏توان گفت آموزشی بود در زمینه حقوق بشر، آخه قرار بود برای مجوز سراسری اقدام کنه و مهم نبود کیفیتش چقدر پایین باشه، مهم آن بود شاید به آنها که همه امکاناتش را داشتند بر می‏خورد که از قم یک نشریه در زمینه حقوق بشر منتشر می‏شه و آنها در خواب سنگین‏اند. البته راجع به محتوا با مدیرمسئول‏اش صحبت نکردیم ولی بعید می‏دانم که با من مخالفت می‏کرد، آخه تا حدودی قبول داره که پیرهن و بعضی جاهامون توی این کار پاره شده و به این زودی‏ها گزگ دست کسی نمی‏دم. ولی خوب بین دو راهی بودم. از یک طرف خودم که حتی اعتبار هم برایم توی چاپخانه‏ها و لیتوگرافی که با آنها کار می‏کردم نمانده بود آخه بعضی دوستان بامعرفت خوش حساب پول کارهایی که فرستاده‏بودم را پرداخت نکرده بودند و حتی با خودم هم حاضر نبودند دیگر اعتباری کار کنند، به قول معروف اینجا هم به آتش بقیه سوختیم. از طرف دیگر حاضر بودم اگر کسی دو، سه میلیون هم سرمایه‏گذاری کند، آن را دربیاورم ولی نگران توقیفش بودم. دلم نمی‏آید یک نشریه را به جوخه اعدام بسپرم و دلم نمی‏آمد من جانش را به خطر بیندازم، آخه قبلش هم جریانی پیش آمده بود که احساس می‏کردم دوست ندارند در این کار باشم و همین بیشتر نگرانم می‏کرد. خلاصه چهارماه مثل دائم الخمرها که باده‏شان را از دستشان بگیری، یا مثل عاشق و معشوقی که چشم‏ها و دهان‏شان را ببندی و در یک متری هم به دیوار ببندی، چهار ماه کلنجار رفتم و آخرش هم به معشوقه نرسیدم.

حالا که نگاه می‏کنم می‏بینم چه آن موقع و آن طور می‏بستند و چه این موقع و این طور، اصل این است که ظاهرا هیچ چیز را تحمل نمی‏کنند، حالا پشیمان شدم، حالا که نقل بستن است خوب آدم یک شماره هم شده پرملات منتشر کند، حرفش را بزند، حداقل جگر آدم که خنک می‏شود.

التبه چون با این تیمی که کار می‏کردند دو سه شماره‏اش بیشتر به دستم نرسیده و نمی‏توانم راجع به محتوایش قضاوت کنم اما در مجموع نزدیک به کروبی بود و اصلاح طلبان. ولی چند سال پیش را یادم می‏آید، روزها و شب‏هایی که برایش خبر تنظیم می‏کردم، گزارش تهیه می‏کردم، یادداشت می‏نوشتم، صفحاتش را ویراستاری می‏کردم، حتی صفحه‏هایش را می‏بستم و خلاصه توش زندگی کردم. این نشریه هم بالاخره زمانی بچه ما هم بود. باز دلم گرفته...

نوشته شده توسط: حامد متقی د

http://hamedmottaghi.blogspot.com/2006/12/blog-post.htmlر ساعت 4:08 PM


جلوگیری از انتشار به جای توقیف

جلوگیری از انتشار به جای توقیف!

 

دیشب درباره توقیف نشریه گویه نوشته بودم، امروز نامه ابلاغ شد، متن نامه توقیف نبود و بود! مضمونش این است که چون پرونده در هیئت نظارت در دست بررسی به خاطر "ابهامات" موجود در مطالب منتشره، معاونت مطبوعاتی ارشاد خواستار توقف انتشار تا اطلاع ثانوی شده بود.

این برادر ابهام دیگه چی چیه که نشریه را توقیف می‏کنه من خودم بی خبرم. این جلوگیری از انتشار کجای قانونه باز هم سرم نمی‏شه. بالاخره یا هیئت نظارت توقیف می‏کنه یا نمی‏کنه وسط این دو تا چه صیغه جدیدیه ما نفهمیدیم. خلاصه جای هیچ نگرانی نیست، گر چه دیروز مسئولی که این خبر را داده بوده ظاهرا از لفظ توقیف استفاده کرده، ولی الحمدلله به خیر گذشت، چون پس از توقیف تکلیف روشنه که توقیف شده ولی ممانعت از انتشار تا اطلاع ثانوی آدم را لنگ در هوا نگه می‏داره بدون علت مشخص. ظاهرا همه چیزمان به همه چیزمان می‏آید! آن وقت هی بگید پیشرفت نمی‏کنیم...

نوشته شده توسط: حامد متقی

 دhttp://hamedmottaghi.blogspot.com/2006/12/blog-post_03.htmlر ساعت 12:30 PM    

 

 


انتقاد ممنوع تملق مجاز

انتقاد  ممنوع  تملق مجاز

در پی افزایش  انتقاد به نحوه عملکرد دولت نهم ، از سوی احزاب ، گروهها و مطبوعات ، ظاهراً دولت و قوه قضائیه به فکر چاره جویی افتادند . نامه اخیر علامحسین الهام سخنگوی دولت به دادستان تهران را می توان در همین راستا ارزیابی کرد . از سوی دیگر عملکرد ضعیف دولت در عرصه داخلی اگر توسط احزاب ، گروهها و مطبوعات بشدت مورد نقد قرار گیرد در انتخابات خبرگان و شوراها ممکن است یک پارچگی موجود تضعیف و کاهش یابد . بنابراین چاره اندیشی یک ضرورت تلقی می گردد . شاید تصمیم برخی از گروهها که در انتخابات گذشته نتوانستند موفق شوند و ظرف یک سال به بازسازی خویش مشغول بوده و اکنون اعلام کردند نقد صریح خویش به دولت را از سر خواهند گرفت ، نظیر جبهه مشارکت ایران اسلامی به این موضوع کمک کرده باشد . در نامه علامحسین الهام خاطر نشان شده است که مطبوعات با انتشار اخبار جعلی تمام دولت را نبهکار مالی معرفی می کند ؟ وی با اشاره به برخی از سایت های اینترنتی و روزنامه ها افزود : در روز نامه ای به راحتی سر مقاله نوشته می شود و رئیس جمهور کشور که در داخل و خارج کشور به پاکدامنی و سلامت مالی شهره است متهم می کند ؟ وی با این بیان نتیجه ای می گیرد که اکنون تبعات  و پیامدهای آن در حال آشکار شدن است

ایشان به عنوان سخنگوی دولت و کسی که برای اجرای اصول قانون اساسی سوگند یاد کرده است می گوید : دادستان معظم تهران لابد منتظر شکایت است ! اگر چنین است سخنگو و رئیس شورای اطلاع رسانی دولت اعلام حرم می کند و تقاضای تعقیب عاملین افترا و نشر اکاذیب را طبق موازین شرعی و قانونی دارد . این نامه تهدید آمیز در حالی به دادستان تهران نوشته شده ، که مطبوعات بر اساس دلایلی کوشیدند رعایت موازین و مقررات را در دستور کار خویش قرار دهند . بخش عمده ای از مطبوعات و خبر گزاری ها متعلق به جناح راست و اصول گرایان است که بدون شک از مواضع دولت حمایت می کنند . رسانه ملّی و مطبوعات دولتی هم که در اختیار دولت قرار دارد و به تبلیغ و ترویج مواضع  دولت و جناح حالم می پردازد . در این میان مطبوعات و خبر گزاری های مستقل و مخالف سیاست دولت ناگزیر است به انتقاد عملکرد دولت مبادرت ورزد . این دسته از رسانه ها هم به چند دلیل از انتقاد شدید به دولت و جناح حاکم خودداری می ورزند . نخست اینکه شماری از این مطبوعات و خبر گزاری ها معتقدند که دولت هنوز بر قدرت مسلط نشده و کادر مدیرانش تکمیل نگردیده و نیز زمان قابل توجهی سپری نگردید تا بتوان به ارزیابی عملکرد آن مبادرت وزید . به همین دلیل راه کار ارایه می دهند و یا اطلاع رسانی می کنند ، این بدان معنی نیست که انتقادی متوجه دولت نیست و عملکرد او مطلوب است

دوم اینکه شمار دیگری از مطبوعات نزدیک به اصلاح طلبان با نوعی ترس و وحشت مواجه شدند و خود را به خود سانسوری وا داشته اند .این دسته از مطبوعات قبل از تهدیدات چیزی علیه دولت نمی نوشتند و اکنون با این فشار برای ننوشتن و انتقاد نکردن و گاه دست زدن به تملق عذر موجه پیدا کردند . نکته ای را که باید خاطر نشان ساخت این است که چرا دولت و قوه قضائیه با مسایل در چارچوب و مجاری قانونی برخورد نمی کنند؟ قانون مطبوعات برای چه چیزی تدوین شده است ؟ مگر نه این است که مخاطب آن مطبوعات هستند مردم می پرسند چرا و چطور تعداد خاصی از مطبوعات همواره مورد تعقیب دستگاه قضایی بوده و هستند ؟ بهر تقدیر می توان نتیجه گرفت که مطبوعات زبان مردم اند آیا مطبوعات امروز خواست و اراده مردم در زمینه های گوناگون را منعکس می نمایند ؟ بنظر می رسد دولت احمدی نژاد و مدیرانش تمایل چندانی به پاسخگویی ندارند اگر چه شخص رئیس جمهور همواره تاکید می کند که اگر مردم ناتوانی ، ناکارآمدی  واحیانا تخلف ازمدیران  وی رادر سراسرکشورمشاهده کردنداطلاع دهند به محض دریافت اطلاعات موضوع پیگیری خواهد شد این سخن گام مهمی برای اصلاح مدیران بشمارمی رود. ولی آنچه که مهم است این است که رییس جمهورمدیرانش رابه پاسخگویی وادارنماید.هرچیزی که ازآنها سوال شد پاسخ گویند،نه هرچه راکه خودمی خواهندبگویند.هرچه دولت احمدی نؤادزمان سپری می کند  برخی ازواقعیت هاخودرامی نمایاند.نخست اینکه درتبلیغات بطورگسترده دولت نهم مردمی معرفی  شد.آیا مردمی بودن معنایش این است که مسئولان صرفادرمیان مردم باشند؟.پس به خواسته های آنان درزمینه های گوناگون ،چه کسی بایدرسیدگی کند؟ مگرمطبوغات ورسانه هامشکلات را بیان مکنندوانواع آن راباشیوه های مختلف ترسیم منمایند،همه ی اینها متعلق به مطبوعات ،رسانه هاوگروههای سیاسی است؟.بایدپذیرفت حل مشکلات مردم عزم ملی می طلبد،هیچ یک ازدولتهاازهرجناح به تنهایی توان حل ان را ندارد. بنابراین دولت نهم رویکردخویش نسبت به مطبوعات رابایداصلاح کند.

دوم اینکه هرچه زمان میگذردوبه جلو می رودوسعت دیدونگرش بلندآقای خاتمی نسبت به مطبوعات ورسانه ها آشکارترمی شود.زیراخاتمی هم خودوهم دولتش رادربرابرمردم ونمایندگان آنها اولا وثانیا نسبت به مطبوعات که زبان مردم اندپاسخگومیدانست وهمواره خواستارنقد منصفانه به عملکرددولت بوده است. اگرکسی مطبوعات جناح مقابل خاتمی را ملاحظه کندچهره ورفتارآنان بخوبی ارزیابی می شود.آقای خاتمی همواره  به مطبوعات هم تاکیدمی کردکه بایدمجری قانون وپاسخگودربرابرآن باشند.صاحبنظران یکی ازبزرگترین شهامت خاتمی رادرهشت سال ریاست جمهوری پاسخگوبودن اوودولتش به مردم ومطبوعات ونمایندگان منتخب ملت ارزیابی می کنند.مضافابراین خاتمی درطول هشت سال مطبوعات رابه خاطرنقدبه دولت وعملکرداوموردفشاروتهدیدقرارنداده است.شماری از صاحبنظران این شیوه خاتمی رابا دکترمصدق مقایسه می کنند که حتی یک بارهم علیه مطبوعات اقدام به شکایت نکرده است. البته نفس عمل وشیوه مورد نظراست وگرنه حجم مطبوعات ورسانه هاازجهت کمی وکیفی  امروزبا دیروزقابل مقایسه نخواندبود.

سوم اینکه نامه سخنگوی دولت که آغازی برای فشارمطبوغات بشمارمی آیدبامخالفت آبادگران  واصولگرایان مواجه شده است . بدون تردیدتعطیلی وتوقیف شرق، نامه ،حافظ وخاطره هم معلوم نیست مورد استقبال همه ی اصولگرایان وآبادگران  روبرو شود. زیراآنان اکنون دردرون قدرت بوده ودرتصمیم سازی وتصمیم گیری امورجامعه نقش اساسی وکلیدی دارند، بنا براین بخوبی ازپیامدهاوتبعات این اتفاقات واقفند. به یقین آنان تاکید خواهند کردکه بامطبوعات درچارچوب قانون وبرابرتخلف برخورد گردد.چراکه اکنون دولت برای دست یابی به اهداف ازپیش تعیین شده نیازبه آرامش،همکاری ، تلاش وهمدلی همه گروهها،احزاب ومطبوعات دارد. معمولا هیات دولت در استانهامصوبات فراوان داردآقای احمدی نژاددرگفتگوبا خبرنگاران همواره ازرسانه هاومطبوعات درخواست میکندضمن اطلاع رسانی دقیق پیگیرمراحل اجرایی وچندوچون موضوع باشندآیااین سخنان رییس جمهوربانامه آقای الهام واقدامات هیات نظارت برمطبوعات منافات ومغایرت ندارد؟ پیگیری ودنبال کردن موضوع انتقادرانیزبه همراه دارد. براین اساس رییس جمهو ر، رسانه های منتقد منصف راپذیرفته وانتقادسازنده راارج می نهدامااطرافیانش ظاهراانتظارتملق وچاپلوسی  ازمطبوعات رادارندوازان دلگرم وخرسندحواهندشد.

 

سیدمحمدحسین دریاباری

چاپ شده درهفته نامه گویه شماره

هفته نامه گویه واخطارى دیگر

                                   هفته نامه گویه واخطارى دیگر

نشریه گویه به منظور گرم کردن فضاى انتخاباتى و ایجاد شور ونشاط در جامعه اقدام به چاپ مصاحبه اى نمود ، که آن مصاحبه اخطارى ، از سوى اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامى استان قم را براى نشریه گویه ، در پى داشت . هفته نامه مزبور، با آیت الله سید محمد سجادى گفت وگو نمود که تحت عنوان« شرکت در انتخابات تکلیف شرعى است » چاپ شده است . اخطار اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامى ناظر به این بخش از  مصاحبه  مى باشد.  حضرت آیت الله سید محمد سجادى کاندیداى سومین دوره خبرگان رهبرى و به احتمال قوى کاندیداى انتخابات چهارمین دوره مجلس خبرگان رهبرى .

در اخطار اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامى آمده است با توجه به ممنوعیت تبلیغات کاندیداهاى نمایندگان مجلس خبرگان در خارج از محدوده تبلیغات انتخابات و درج مطلب گفت وگو و بیوگرافى آقاى سجادى در شماره اخیر نشریه گویه به آن نشریه تذکر داده مى شود که از تبلیغات کاندیداها در خارج از محدوده تعیین شده خود دارى نمایید.

شایان ذکر است گفت وگو و بیو گرافى آیت الله سجادى در شماره 120 نشریه گویه به چاپ رسیده است. بسیارى ازناظران و صاحب نظران مطبوعات و رهبران احزاب سیاسى اخطارهاى پى درپى ومکرردرمکررمقامات محلى استان ، به هفته نامه گویه را ایجاد فشار بر آن نشریه ، تلقى مى کنند.همین ناظران بر این باورندومى پرسند که چرا برخى از نشریات دیگر که در قم فعالند و به جناحهاى مختلف سیاسى گرایش دارند با اینکه در استخدام واژه هاوالفاظ در نوشتارودر بیان مطالب از مفاهیم تند تر استفاده مى کنند در معرض این گونه فشار قرار ندارند.؟

حال پرسش اساسى ما این است که آیا تا کنون مواردى از این دست همواره به آن توجه شده وسایر مطبوعات هم از چنین اخطارى بر خوردار بودند یا قرار است نشریه گویه بیشتر به مقررات توجه نشان دهد ؟البته رعایت قوانین و مقررات در سر لوحه کار گویه قرار داشته ودارد وبدان نیز افتخار مى کند.

با توجه به اینکه در گفت وگو ، موضوع کاندیداتورى آقاى سجادى بصورت احتمال و شک و تردید مطرح شده از نظر حقوقى اخطار اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامى وجاهت قانونى وحقوقى دارد؟امیدواریم صاحب نظران سیاسی وکارشناسان حقوقی ،مطبوعاتی وخوانندگان نظر خویش در این باره را اعلام . وما را از ابعاد گوناگون آن مطلع نمایند.

سید محمد حسین دریابارى

(ضمیر انسان)

(ضمیر انسان)

در درس گذشته خاطر نشان گردید. که منابع تفکر در اسلام سه چیز می تواند باشد و آن سه چیز عبارت بودند از طبیعت ، ضمیر انسان و تاریخ . همچنین در همان درس پیرامون طبیعت مفهوم و مصادیق آن و نیز دیدگاه قر آن در باره آن ، بطور مشروح سخن رفته است .

حال باید درباره ضمیر انسان و تاریخ سخن به میان آید . در اینجا سوالی مطرح می شود که آیا ابتدا ضمیر انسان باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد یا طبیعت وتاریخ . عده ای ممکن است طبیعت را گسترده و دارای اهمیتی بیشتر بدانند و ابتدا از آن سخن بگویند . گروهی می گویند یا اینکه انسان در بهره برداری مناسب و شایسته از طبیعت مجاز است و خداوند هم حق استفاده و تحقیق از طبیعت را به او داده است ، این امر دلیلی برای برتری طبیعت نسبت به ضمیر انسان نیست ، بااینکه همه امور مذکور صحیح  ودرست می باشد ؛ در قرآن و احادیث اسلامی ضمیر انسان برتر و مهمتر از طبیعت و تاریخ تلقی شده است . چرا که انسان با شناخت خود زودتر و آسان تر می تواند به خالق ، صانع و موجد هستی پی ببرد تا از راه شناخت طبیعت و تاریخ ،شاید بتوان گفت که علت این امر هم آن باشد که ، انسان در درون طبیعت جای گرفته و در اطراف آن زیست می کند و احتمالا اسراری مهم تر از اسرار طبیعت ، آن هم در درون خود دارد . بنابراین هنگامی که سخن از ضرورت شناخت به میان می آید این موجود یعنی انسان و ضمیر اسرار آمیز او سزاوارتر برای شناختن می باشد . از سوی دیگر تاریخ که بر اثر گذشت و زمان و اعمال شایسته و غیر شایسته انسان شکل می گیرد . و در حقیقت می توان گفت که انسان موبد تاریخ است از جهت رتبه و اهمیت مرحله سوم را دارا می باشد . ضمیر انسان منبع مستقلی برای شناخت محسوب می شود همانطور که طبیعت و تاریخ منبع مستقل به شمار می روند . ولی نمی توان ارتباط و پیوستگی تنگاتنگ آنها با یکدیگر را فراموش کرد . برخی از نظریه پردازان تاریخ را از مصادیق و مفاهیم طبیعت می دانند .

بنابراین پاسخ سوال یاد شده این است که ضمیر انسان مهم تر از طبیعت و تاریخ بوده و بستری مناسب تر برای شناخت به حساب می آید . و با این اوصاف طبعا لازم است ابتدا پیرامون ضمیر انسان سخن گفته شود سپس طبیعت و تاریخ . اما اینکه چرا در مباحث ما در آغاز شرح حال طبیعت به میان آمده سپس ضمیر انسان در پاسخ باید گفت این امر مبتنی بر اصول ،روش ،و چهار چوب علمی نبوده است .

(نگاهی گذرا به ابعاد گوناگون انسان )

عده ای از دانشمندان عقیده دارند پیشرفت و ترقی علومی که مربوط به انسان است در مقایسه با تکامل در رشد دانش فیزیک ، شیمی،میکانیک و نجوم کندتر بوده است . این امر هم معلول شماری از علتها است . نخست اینکه موضوع این علوم یعنی (انسان ) از پیچیدگی و ابهام ویژه ای بر خوردار است . دوم اینکه فرصت و زمان کم و کوتاهی برای مطالعه و تحقیق ساختمان انسان اختصاص داده شده است . زیرا انسان دارای یک ساختمان خاصی است که درک و فهم آن دشوار و تلاش بسیار را می طلبد . تلاش و کوشش پژوهشگران اگر چه تا حدودی نتیجه داده است اما انسان را در مورد شناخت خود به سر منزل مقصود نبرده است .

با این همه تلاش (موانع ) یاد شده همچنان باقی است و هرگز شناسایی ما از خود به پایه سادگی و زیبایی فیزیک نخواهد رسید زیرا موانعی که پیشرفت شناسایی ما از خود را متوقف می کند همیشگی هستند و باید به این نکته معترف بود که علم انسان از تمام رشته های دیگر دشوارتر و پیچیده تر است . انسان خود نوعی حیوان است از اینرو با جانداران دیگر مشترکات فراوانی دارد . اما انسان تفاوتها و مغایرتهایی با همجنسان خود دارد که او را از دیگر جانداران متمایز ساخته و او را نسبت به آنها تعالی و برتری بخشیده است . عمده ترین و اساسی ترین تفاوت که ملاک ( انسانیت ) او شده است و نیز منشاء چیزی به  نام تمدن و فرهنگ انسانی گردیده است .بینشها و گرایشهای او می باشد . همه جانداران پیرامون و اطراف خویش و نیز جهان خارج خود را درک می کنند و برای رسیدن به مطلوب و خواسته های خود تلاش و کوشش می نمایند . انسان نیز چنین است . اما بین انسان و سایر جانداران فرقی وجود دارد و آن این است که شعاع ، وسعت و گستردگی آگاهیها و شناختهای انسان است که او را بر دیگر موجودات تعالی و فضیلت ویژهای بخشیده است . و بعبارت روشن تر سطح خواسته ها و مطلوب های انسان با حیوان فرق دارد . تفاوت بنیادین حیوان با انسان این است که انسان دارای دانش و ایمان است . انسان حیوانی به شمار می رود که دو امتیاز علم و ایمان با بقیه موجودات امتیاز یافته است .آکاهی و یافته های حیوان تنها با ابزار و وسیله حواس ظاهر است . از اینرو اطلاعات و یافته های او سطحی و ظاهری است . یافته ها و آکاهیهای بدست آمده حیوان به درون و روابط درونی اشیاء نفوذ نمی کند . بعبارت دیگر علم و دانش حیوان فردی و جزئی است ، و از کلیت و عمومیت برخوردار نیست . دیگر اینکه یافته های حیوان منطقه ای و محدود است و شعاع آن تنها به محیط زیست او دور می زند و به بیرون از محیط زندگی او راه پیدا نمی کند . و بالاخره اینکه معلومات حیوان حالی است یعنی معلومات حیوان وابسته و متعلق به زمان حال است و از گذشته و آینده به کلی بریده می باشد . و ارتباطی به دو زمان مذکور ندارد حیوان نه از تاریخ خود خبر دارد و نه از جهان خویش آگاه است ، و نه درباره آینده خویش می اندیشد و نه تلاش او به آینده تعلق دارد

با این بیان می توان به این نکته دست یافت که حیوان هیچ گاه از گذشته خود اظهار ندامت و پشیمانی هم نمی نماید . ولی انسان عکس حیوان است . بدین معنی که علم و آگاهی انسان عکس حیوان است .

بدین معنی که علم و اگاهی انسان تنها با حواس پنجگانه نبوده و چیزهای دیگری هم می تواند او را در این امر یاری کند . اندیشه و قوه عاقله او را در این مساله مساعدت و در تجزیه و تحلیل قضایا کمک شایان می کند. همچنین آگاهی و اطلاع او به درون  وکنه اشیاء رخنه کرده و به روابط درونی آن هم نفوذ می نماید دیگر اینکه علم و یافته های انسان می تواند از عمومیت و کلیت برخوردار باشد و این یافته ها محدود به محیط زیست او نمی باشد و با لاخره اینکه معلومات و اطلاعات انسان متعلق به زمان حال نیست . بلکه آن معلومات به دو زمان گذشته و آینده ارتباط و تعلق دارد همین ارتباط و پیوستگی سبب شد که بهتر بتواند آینده خویش را سرو سامان دهد . حالا باید انسان را از زاویه دیگر مطالعه نمود .انسان موجودی است که علاوه بر تن؛ روح مجرد از ماده دارد برای اثبات روح و اینکه با مرگ بدن ، روح از جهان نمی رود راههایی وجود دارد :

الف – دلایل عقلی و فلسفی . ب- دلایل تجربی و آزمایش

درباره روح انسان مطالعات فراوانی به عمل آمده  است عده ای دلائل تجربی برای اثبات روح و روان را به امور زیر خلاصه می نمایند .خوابهای راستین ، نهان بینی یا تبادل افکار ، روشن بینی و یا آگاهی از حوادث دور از زمان و مکان ، ارتباط با ارواح و تظاهر آنها در جلسات ، مشاهده روح در خارج از بدن و در نتیجه کارهای خارق العاده ای که برخی از افراد انسان انجام می دهند

همه ی مطالب یا د شده از اسرار آمیز بودن انسان حکایت می کند. مضافا بر این بدن انسان آنقدر اسرار آمیز است که هر عضوی از اعضای آن می تواند راهنمای خوبی به سوی شناخت واقعی که هر انسانی در پی آن است باشد . اعضایی که هر کدام یک جهانی اسرار با خود به همراه دارند و هر کدام به تنهایی موضوعی برای شناخت واقعی می باشند . برخی از اعضاء انسان عبارتند از : ساختمان سلولهای بدن انسان ، دستگاه گوارش ، دستگاه گردش خون ، دستگاه تنفس ، دستگاه پیچیده ی مغز و اعصاب و خلاصه چشم ، گوش و بینی که شبکه اطلاعاتی مغز انسان می باشد . با این وجود واقعا آیا انسان خود به تنهایی یک جهان نیست ؟ از اینها صرف نظر شود روانشناسان درباره ی روان انسان و خلق و خوی او مطالعات فراوانی و گسترده ای به عمل آوردند شاید تا کنون دهها غریزه ی  ضد و نقیض در وجود این موجود شناسایی شده است که هر کدام بابی برای تحقیق و مطالعه ی وسیع به شمار می رود و هنوز هیچ کس اذعان نکرده که درباره ی شناخت انسان به پایان خط رسیده است .بلکه هر چه زمان سپری می شود ژرفای ضمیر انسان آشکار تر می شود .

(ضمیر انسان و ضرورت شناخت آن از دیدگاه قر آن و احادیث)

قرآن ضمیر انسان را یک منبع ویژه برای شناخت ومعرفت تلقی می کند گرچه از نظر قر آن سراسر خلقت الهی هر کدام به تنهایی علائم و نشانه هایی بر کشف و تجلی حقیقت به شمار می روند . قرآن کریم از جهان بیرون به آفاق تعبیر کرده و از عالم درون او به انفس یاد می نماید . از این رو ضمیر انسان در فرهنگ اسلامی اهمیت ویژه ای یافته است تا این حد که اصطلاح آفاق و انفس در ادبیات اسلامی پدیدار گشته و جایگاه خاصی در آن پیدا کرده است .

دو آیه ای که از نظر می گذرد مربوط به معرفت نفس می باشد . (سنریهم آیاتنا فی الا فاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق )1 یعنی ما آیات خود را در آفاق و خارج از انسان و در درون انسان به آنها می نمایانیم تا اینکه حق برای آنان روشن گردد . (و فی انفسکم افلا تبصرون ) 2 آیا در درون خود نمی نگرید .این دو آیه معرفت نفس را آیه ای از آیات خداوند می داند . و جهان خارج از انسان را به آفاق تعبیر و جهان درون انسان را به انفس تعبیر کرده است .

در احادیث و روایات امامان معصوم (ع) برمساله خودشناسی و (معرفه النفس ) تاکید فراوان شده است . در برخی از روایات خود شناسی سبب جهان شناسی و خداشناسی مطرح شده است . به چند مورد از آن در این گفتار اشاره می شود .

قال علی (ع) (المعرفه  با لنفس افضل المعرفتین )1 در این سخن امام علی (ع) شناخت و به دو بخش تقسیم کرده است .نخست  خود شناسی و دیگری جهان شناسی و سپس فرمود معرفت و شناخت نفس برتر و ارزشمند تر از جهان شناسی است .

2- قل النبی (ص) (من عرف نفسه فقد عرف ربه ) 2 این حدیث بوضوح بیان می کند که خود شناسی سرانجام شناخت پروردگار را در پی دارد .

3- قال الباقر (ع) (ولا معرفه کمعرفتک بنفسک ) 3 امام باقر (ع) می فرماید : شناختی وجود ندارد که مانند شناخت خود شما بر خودتان باشد .

4- قال علی (ع) (نال الفوز الا کبر من ظفر بمعرفه النفس ) 4 این حدیث شریف پیروزی و رستکاری را از آن کسی دانست که موفق به شناخت نفس خود شده باشد .

بابحثهایی که تا کنون در باره ضمیر انسان در این درس صورت پذیرفت معلوم شد که انسان دارای ابعاد روحی ،اخلاقی ،روانی ،عقلانی وفکری است .همچنین این موجود مدنی و اجتماعی نیز می باشد .همه می دانند که پیرامون ابعاد مختلف انسان کتابهای گوناگونی به رشته تحریر در آمده است ولی موجود شگفت انگیز مزبور کماکان ناشناخته باقی مانده است . امام علی (ع) در شعری که منسوب به ایشان است از اسرار شگفت انگیز انسان پرده برداشت و از او پرسید : (اتز عم انک جرم صفیر و فیک انطوی عالم الاکبر ).

ای انسان تو خیال می کنی که موجود کوچک هستی در همین تو است که عالمی بسیار بزرگ نهفته است بنابراین ضمیر انسان اهمیت فراوان برای شناخت دارد که در احادیث و قر آن بدان تاکید شده است .

منابع و ماخذ

1- سوره فصلت ،آیه /53

2-سوره الذاریات آیه/20-21

1-تحف العقول.

2- الهیات و معارف اسلامی مولف جعفر سبحانی ، چاپ دوم ناشر انتشارات شفق سال 1370

3- الحیاة جلد 11- میزان الحکمه واژه معرفت .                                     2- الحیاة ،جلد 1 ص 114 .

3- تحف العقول .                                                        4- غررالحکم ، ر 222

، محمد رضا حکیمی ناشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی

سید محمد حسین دریاباری

این درس ها درتهران هیات مکتب التوحید متوسلین به موسی بن جعفر علیهما السلام گفته شده است تاریخ تدریس  سالهای 1371 و1372 بوده است


ستون نیمه خصوصی تشریه گویه

 

 

ستون نیمه خصوصی

تشریه گویه

گفته می شود : نشریه گویه از اختیار سر دبیر این نشریه خلع ید شده و تحت حمایت  مالی و سیاسی دبیر مجمع رو حانیون مبارز قم قرار گرفته است .

نشریه 19  دی    یکشنبه 20 دی ماه 1383  شماره 380

گویه به این اتهام 19 دی پاسخ نداد


پیچ وتاب توجیهات آموزش فرارازمسولیت

پیچ وتاب توجیهات آموزش فرارازمسولیت

پس از جنگ تحمیلی، کشورمان پا به عرصه باز سازی گذارد.از آن هنگام تا کنون ، هر انتخاباتی که برگذار شد، شعار اصلی آن عدالت، اشتغال جوانان ،رفع فاصله طبقاتی و خلاصه بهبود وضع معیشتی اقشار آسیب پذیر جامعه بوده است ..شایان ذکر است این شعارها و شعارهای زیبا تر از این اختصاص به نامزدهای ریاست جمهوری در ادوار گذشته نداشت ،بلکه نامزدهای مجلس هم در تبلیغات خود از آن به خوبی استفاده کردند ..هیچ فرد منطقی از شنیدن این گونه شعارها ی زیبا ، دلنشین و جذاب نه تنها خسته نمی شود بلکه بسیار خرسند و مسرور هم می گردد که ،مقامات احتمالی آتی کشورشان ، بسیار عمیق و دقیق دغدغه های جامعه و مردم خود را درک می نمایند ..پس از انتخابات شعارهای داده شده یا تکذیب می شود و یا رنگ و بوی دیگری به خود می گیرد .آقای خاتمی شعارهای فراوان داده است و شاید شرایط او با دیگران مانند هاشمی رفسنجانی و آقای احمدی نژاد تفاوت بسیار داشته است . او توانست به برخی از شعارهایش تحقق عینی ببخشد با توجه به این که تقابل سنگینی بین اصلاح طلبان و جناح راست ، حاکم بوده است . در اذهان عمومی این نکته شکل گرفت که خاتمی ، اهل کار و تلاش است اما دیگران موانع ایجاد می نمایند . به هر دلیل این ضعف بر تارک هشت سال ریاست جمهوری اونقش بسته که چرا موانع را به طور شفاف با مردم در میان نگذاشته است و خود را در پیچ و تاب توجیهات انداخته است ؟.اما در دوره نهم ریاست جمهوری ، آقای احمدی نژاد تمام تلاشهای خویش را صرف این موضوع مهم ، جذاب و پسندیده کرده است که جامعه از بی عدالتی ،تبعیض و فقدان مهر رنج می برد باید برای این عناوین و تحقق آن تلاش مضاعف کرد. به هر تقدیر محوری ترین شعار او عدالت ، رفع تبعیض  ،اشتغال جوانان و مهر ورزی و ....بوده است ..آقای احمدی نژاد اگر چه بحران انرژی هسته ای توسط بیگانگان را در پیش رو دارد ولی امکانات عظیمی را هم با خود دارد و آن این که حمایت همه جانبه مردم در این خصوص ، ملیاردها دلار ذ خیره ارزی که از دولت خاتمی به جای مانده است و نیز افزایش قیمت نفت ، از همه مهمتر قوای سه گانه همگی از یک جناح محسوب می شوند که این خود می تواند موفقیت آنها را در گره گشایی و تحقق شعارهای داده شده دو چندان سازد ..تقریبا یازده  ماه است که رییس جمهور قوه مجریه را در اختیار دارد و سفرهای استانی ترتیب داده است که جلسات هیات دولت را در استانها برگذار نماید ، این امر همان گونه که بارها گفته شدبسیار خوب و پسندیده است چرا که مدیرانش از نزدیک با مشکلات و نابسامانی و محرومیتهای مردم آگاه می شوند اما پرسش اساسی

این است که عمده ترین راه کاربرای حل مشکلات چیست؟تشخیص ، درک و فهم مشکلات اگر چه مهم است اما مهمتر از آن علاج و مداوای آن است .اگر افراد منصف و بی طرف سخنرانی ها و وعدهای داده شده آقای احمدی نژاد در طول این یازده ماه و هشت سال آقای خاتمی را در کنار هم قرار دهند معلوم می گردد کدام بیشتر است ؟در تمام سخنان رییس جمهور چند شعار از همه برجسته تر است . اجرای عدالت ،اشتغال،رفع تبعیض به کار گماردن مدیرا ن متعهد و کار آمد حال باید پرسید کدامین شعار در آستانه تحقیق است ؟!

آیا اکنون مدیران شما به خواسته های شما تحقق عینی بخشیدند؟

آیا مدیران و کار گزاران شما اهداف شما را دنبال می کنند ؟

آیا پاسخ گفتن به پرسش خبر نگاران به صورت غیر شفاف مشکل جامعه و مردم را حل می کند؟ آیا مدیران شما با اینگونه پاسخها

آموزش تو جیح نمی بینند تا خدای نا کرده به سمت و سوی فرار از مسئو لیت رهسپار شوند؟ آقای احمدی نزاد در دومین مصاحبه مطبوعاتی خود در پاسخ به این سوال که شما وعده داده اید پول نفت بر سر سفره مردم آورده شود ، تصریح کرد، که در روزنامه شرق این را از قول من از خود نوشت و من هم تکذیب نکردم اما من نگفته بودم . معلوم می شود باب تو جیح از همین اکنون در حال باز شدن است . اگر روزنامه ای مطلبی را از قول شما نوشت یا قبول دارید یا ندارید . اگر قبول دارید تکذیب نمی کنید و پیامد آن را هم خواهید پذیرفت . اما اگر قبول نداشتید چرا آن موضوع مهم وحساس که آن همه جنجال برسروزارت نفت پدیدآوردرا تکذیب

نکرده اید؟!در خصوص پرسش خبر نگاری که پرسید میثاق نامه شما با وزرا به دلیل حضور بستگان نزدیک در کابینه نقض شده است ، با سخره گرفتن این پرسش گفت: ببینید تا کجا دولت مهرورزی است که حتی با جناقها هم فامیل شده اند . متوسل شدن به توجیهات بیهوده مشکلی را حل نمی کند زیرا هدف پرسشگر این نبود که چرا بستگان شما از مشاغل دولتی و سطوح عالی برخوردارند بلکه آنچه که پسندیده نیست جمع کردن اطرافیان توسط مسولان به دور خود بدون توجه به وعده های داده شده و نگاه به شایسته سالاری است . اگر این موضوع به صورت یک فرهنگ در آید و روابط بر ضوابط ترجیح یابد فاجعه برای ملت ، نخبگان  و آینده کشور نیست ؟ در برنامه های  گوناگون دولت موظف گردید ششصد تا هشتصد هزار فرصت شغلی ایجاد کند .تعداد فارغ التحصیلان مراکز آموزشی هم تقریبا همین ارقام است که  سالانه وارد بازار کار می شوند . واقعابا دادن وام و اندیشیدن تدابیر مقطعی مشکلات مردم حل شده و یا بهبود می یابد این درحالی است که هر روز ما شاهد اعتصاب . تجمع . اعتراض . و یا تعطیلی مراکز کارگری در اقصا نقاط کشور به خاطر عدم پرداخت حقوق و مزایا و یا اخراج کارگران بر تارک خبرگزاریهای داخلی هستیم اگر امکان ایجاد فرصت شغلی برای دولت نیست لا اقل از تعطیلی و اخراج کارگران و عدم پرداخت حقوق این زحمت کشان جلو گیری شود . اگر چنین کاری هم تحقق یابد می توان گفت  کاری مثبت و قابل قبول صورت پذیرفته است مقامات ارشدکشورموردعلاقه مردم وبرگزیده آنهاهستند  بنابراین توقع وانتظار کار، هم حق انان است ولی مسوولان باید بدانند که کار به عمل بر آید به سخند انی نیست .

                          سیدمحمدحسین دریاباری

چاپ شده در هفته نامه گویه شماره 100 مورخ هفته چهارم اردیبهشت 1385