(ضمیر انسان)
(ضمیر انسان)
در درس گذشته خاطر نشان گردید. که منابع تفکر در اسلام سه چیز می تواند باشد و آن سه چیز عبارت بودند از طبیعت ، ضمیر انسان و تاریخ . همچنین در همان درس پیرامون طبیعت مفهوم و مصادیق آن و نیز دیدگاه قر آن در باره آن ، بطور مشروح سخن رفته است .
حال باید درباره ضمیر انسان و تاریخ سخن به میان آید . در اینجا سوالی مطرح می شود که آیا ابتدا ضمیر انسان باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد یا طبیعت وتاریخ . عده ای ممکن است طبیعت را گسترده و دارای اهمیتی بیشتر بدانند و ابتدا از آن سخن بگویند . گروهی می گویند یا اینکه انسان در بهره برداری مناسب و شایسته از طبیعت مجاز است و خداوند هم حق استفاده و تحقیق از طبیعت را به او داده است ، این امر دلیلی برای برتری طبیعت نسبت به ضمیر انسان نیست ، بااینکه همه امور مذکور صحیح ودرست می باشد ؛ در قرآن و احادیث اسلامی ضمیر انسان برتر و مهمتر از طبیعت و تاریخ تلقی شده است . چرا که انسان با شناخت خود زودتر و آسان تر می تواند به خالق ، صانع و موجد هستی پی ببرد تا از راه شناخت طبیعت و تاریخ ،شاید بتوان گفت که علت این امر هم آن باشد که ، انسان در درون طبیعت جای گرفته و در اطراف آن زیست می کند و احتمالا اسراری مهم تر از اسرار طبیعت ، آن هم در درون خود دارد . بنابراین هنگامی که سخن از ضرورت شناخت به میان می آید این موجود یعنی انسان و ضمیر اسرار آمیز او سزاوارتر برای شناختن می باشد . از سوی دیگر تاریخ که بر اثر گذشت و زمان و اعمال شایسته و غیر شایسته انسان شکل می گیرد . و در حقیقت می توان گفت که انسان موبد تاریخ است از جهت رتبه و اهمیت مرحله سوم را دارا می باشد . ضمیر انسان منبع مستقلی برای شناخت محسوب می شود همانطور که طبیعت و تاریخ منبع مستقل به شمار می روند . ولی نمی توان ارتباط و پیوستگی تنگاتنگ آنها با یکدیگر را فراموش کرد . برخی از نظریه پردازان تاریخ را از مصادیق و مفاهیم طبیعت می دانند .
بنابراین پاسخ سوال یاد شده این است که ضمیر انسان مهم تر از طبیعت و تاریخ بوده و بستری مناسب تر برای شناخت به حساب می آید . و با این اوصاف طبعا لازم است ابتدا پیرامون ضمیر انسان سخن گفته شود سپس طبیعت و تاریخ . اما اینکه چرا در مباحث ما در آغاز شرح حال طبیعت به میان آمده سپس ضمیر انسان در پاسخ باید گفت این امر مبتنی بر اصول ،روش ،و چهار چوب علمی نبوده است .
(نگاهی گذرا به ابعاد گوناگون انسان )
عده ای از دانشمندان عقیده دارند پیشرفت و ترقی علومی که مربوط به انسان است در مقایسه با تکامل در رشد دانش فیزیک ، شیمی،میکانیک و نجوم کندتر بوده است . این امر هم معلول شماری از علتها است . نخست اینکه موضوع این علوم یعنی (انسان ) از پیچیدگی و ابهام ویژه ای بر خوردار است . دوم اینکه فرصت و زمان کم و کوتاهی برای مطالعه و تحقیق ساختمان انسان اختصاص داده شده است . زیرا انسان دارای یک ساختمان خاصی است که درک و فهم آن دشوار و تلاش بسیار را می طلبد . تلاش و کوشش پژوهشگران اگر چه تا حدودی نتیجه داده است اما انسان را در مورد شناخت خود به سر منزل مقصود نبرده است .
با این همه تلاش (موانع ) یاد شده همچنان باقی است و هرگز شناسایی ما از خود به پایه سادگی و زیبایی فیزیک نخواهد رسید زیرا موانعی که پیشرفت شناسایی ما از خود را متوقف می کند همیشگی هستند و باید به این نکته معترف بود که علم انسان از تمام رشته های دیگر دشوارتر و پیچیده تر است . انسان خود نوعی حیوان است از اینرو با جانداران دیگر مشترکات فراوانی دارد . اما انسان تفاوتها و مغایرتهایی با همجنسان خود دارد که او را از دیگر جانداران متمایز ساخته و او را نسبت به آنها تعالی و برتری بخشیده است . عمده ترین و اساسی ترین تفاوت که ملاک ( انسانیت ) او شده است و نیز منشاء چیزی به نام تمدن و فرهنگ انسانی گردیده است .بینشها و گرایشهای او می باشد . همه جانداران پیرامون و اطراف خویش و نیز جهان خارج خود را درک می کنند و برای رسیدن به مطلوب و خواسته های خود تلاش و کوشش می نمایند . انسان نیز چنین است . اما بین انسان و سایر جانداران فرقی وجود دارد و آن این است که شعاع ، وسعت و گستردگی آگاهیها و شناختهای انسان است که او را بر دیگر موجودات تعالی و فضیلت ویژهای بخشیده است . و بعبارت روشن تر سطح خواسته ها و مطلوب های انسان با حیوان فرق دارد . تفاوت بنیادین حیوان با انسان این است که انسان دارای دانش و ایمان است . انسان حیوانی به شمار می رود که دو امتیاز علم و ایمان با بقیه موجودات امتیاز یافته است .آکاهی و یافته های حیوان تنها با ابزار و وسیله حواس ظاهر است . از اینرو اطلاعات و یافته های او سطحی و ظاهری است . یافته ها و آکاهیهای بدست آمده حیوان به درون و روابط درونی اشیاء نفوذ نمی کند . بعبارت دیگر علم و دانش حیوان فردی و جزئی است ، و از کلیت و عمومیت برخوردار نیست . دیگر اینکه یافته های حیوان منطقه ای و محدود است و شعاع آن تنها به محیط زیست او دور می زند و به بیرون از محیط زندگی او راه پیدا نمی کند . و بالاخره اینکه معلومات حیوان حالی است یعنی معلومات حیوان وابسته و متعلق به زمان حال است و از گذشته و آینده به کلی بریده می باشد . و ارتباطی به دو زمان مذکور ندارد حیوان نه از تاریخ خود خبر دارد و نه از جهان خویش آگاه است ، و نه درباره آینده خویش می اندیشد و نه تلاش او به آینده تعلق دارد
با این بیان می توان به این نکته دست یافت که حیوان هیچ گاه از گذشته خود اظهار ندامت و پشیمانی هم نمی نماید . ولی انسان عکس حیوان است . بدین معنی که علم و آگاهی انسان عکس حیوان است .
بدین معنی که علم و اگاهی انسان تنها با حواس پنجگانه نبوده و چیزهای دیگری هم می تواند او را در این امر یاری کند . اندیشه و قوه عاقله او را در این مساله مساعدت و در تجزیه و تحلیل قضایا کمک شایان می کند. همچنین آگاهی و اطلاع او به درون وکنه اشیاء رخنه کرده و به روابط درونی آن هم نفوذ می نماید دیگر اینکه علم و یافته های انسان می تواند از عمومیت و کلیت برخوردار باشد و این یافته ها محدود به محیط زیست او نمی باشد و با لاخره اینکه معلومات و اطلاعات انسان متعلق به زمان حال نیست . بلکه آن معلومات به دو زمان گذشته و آینده ارتباط و تعلق دارد همین ارتباط و پیوستگی سبب شد که بهتر بتواند آینده خویش را سرو سامان دهد . حالا باید انسان را از زاویه دیگر مطالعه نمود .انسان موجودی است که علاوه بر تن؛ روح مجرد از ماده دارد برای اثبات روح و اینکه با مرگ بدن ، روح از جهان نمی رود راههایی وجود دارد :
الف – دلایل عقلی و فلسفی . ب- دلایل تجربی و آزمایش
درباره روح انسان مطالعات فراوانی به عمل آمده است عده ای دلائل تجربی برای اثبات روح و روان را به امور زیر خلاصه می نمایند .خوابهای راستین ، نهان بینی یا تبادل افکار ، روشن بینی و یا آگاهی از حوادث دور از زمان و مکان ، ارتباط با ارواح و تظاهر آنها در جلسات ، مشاهده روح در خارج از بدن و در نتیجه کارهای خارق العاده ای که برخی از افراد انسان انجام می دهند
همه ی مطالب یا د شده از اسرار آمیز بودن انسان حکایت می کند. مضافا بر این بدن انسان آنقدر اسرار آمیز است که هر عضوی از اعضای آن می تواند راهنمای خوبی به سوی شناخت واقعی که هر انسانی در پی آن است باشد . اعضایی که هر کدام یک جهانی اسرار با خود به همراه دارند و هر کدام به تنهایی موضوعی برای شناخت واقعی می باشند . برخی از اعضاء انسان عبارتند از : ساختمان سلولهای بدن انسان ، دستگاه گوارش ، دستگاه گردش خون ، دستگاه تنفس ، دستگاه پیچیده ی مغز و اعصاب و خلاصه چشم ، گوش و بینی که شبکه اطلاعاتی مغز انسان می باشد . با این وجود واقعا آیا انسان خود به تنهایی یک جهان نیست ؟ از اینها صرف نظر شود روانشناسان درباره ی روان انسان و خلق و خوی او مطالعات فراوانی و گسترده ای به عمل آوردند شاید تا کنون دهها غریزه ی ضد و نقیض در وجود این موجود شناسایی شده است که هر کدام بابی برای تحقیق و مطالعه ی وسیع به شمار می رود و هنوز هیچ کس اذعان نکرده که درباره ی شناخت انسان به پایان خط رسیده است .بلکه هر چه زمان سپری می شود ژرفای ضمیر انسان آشکار تر می شود .
(ضمیر انسان و ضرورت شناخت آن از دیدگاه قر آن و احادیث)
قرآن ضمیر انسان را یک منبع ویژه برای شناخت ومعرفت تلقی می کند گرچه از نظر قر آن سراسر خلقت الهی هر کدام به تنهایی علائم و نشانه هایی بر کشف و تجلی حقیقت به شمار می روند . قرآن کریم از جهان بیرون به آفاق تعبیر کرده و از عالم درون او به انفس یاد می نماید . از این رو ضمیر انسان در فرهنگ اسلامی اهمیت ویژه ای یافته است تا این حد که اصطلاح آفاق و انفس در ادبیات اسلامی پدیدار گشته و جایگاه خاصی در آن پیدا کرده است .
دو آیه ای که از نظر می گذرد مربوط به معرفت نفس می باشد . (سنریهم آیاتنا فی الا فاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق )1 یعنی ما آیات خود را در آفاق و خارج از انسان و در درون انسان به آنها می نمایانیم تا اینکه حق برای آنان روشن گردد . (و فی انفسکم افلا تبصرون ) 2 آیا در درون خود نمی نگرید .این دو آیه معرفت نفس را آیه ای از آیات خداوند می داند . و جهان خارج از انسان را به آفاق تعبیر و جهان درون انسان را به انفس تعبیر کرده است .
در احادیث و روایات امامان معصوم (ع) برمساله خودشناسی و (معرفه النفس ) تاکید فراوان شده است . در برخی از روایات خود شناسی سبب جهان شناسی و خداشناسی مطرح شده است . به چند مورد از آن در این گفتار اشاره می شود .
قال علی (ع) (المعرفه با لنفس افضل المعرفتین )1 در این سخن امام علی (ع) شناخت و به دو بخش تقسیم کرده است .نخست خود شناسی و دیگری جهان شناسی و سپس فرمود معرفت و شناخت نفس برتر و ارزشمند تر از جهان شناسی است .
2- قل النبی (ص) (من عرف نفسه فقد عرف ربه ) 2 این حدیث بوضوح بیان می کند که خود شناسی سرانجام شناخت پروردگار را در پی دارد .
3- قال الباقر (ع) (ولا معرفه کمعرفتک بنفسک ) 3 امام باقر (ع) می فرماید : شناختی وجود ندارد که مانند شناخت خود شما بر خودتان باشد .
4- قال علی (ع) (نال الفوز الا کبر من ظفر بمعرفه النفس ) 4 این حدیث شریف پیروزی و رستکاری را از آن کسی دانست که موفق به شناخت نفس خود شده باشد .
بابحثهایی که تا کنون در باره ضمیر انسان در این درس صورت پذیرفت معلوم شد که انسان دارای ابعاد روحی ،اخلاقی ،روانی ،عقلانی وفکری است .همچنین این موجود مدنی و اجتماعی نیز می باشد .همه می دانند که پیرامون ابعاد مختلف انسان کتابهای گوناگونی به رشته تحریر در آمده است ولی موجود شگفت انگیز مزبور کماکان ناشناخته باقی مانده است . امام علی (ع) در شعری که منسوب به ایشان است از اسرار شگفت انگیز انسان پرده برداشت و از او پرسید : (اتز عم انک جرم صفیر و فیک انطوی عالم الاکبر ).
ای انسان تو خیال می کنی که موجود کوچک هستی در همین تو است که عالمی بسیار بزرگ نهفته است بنابراین ضمیر انسان اهمیت فراوان برای شناخت دارد که در احادیث و قر آن بدان تاکید شده است .
منابع و ماخذ
1- سوره فصلت ،آیه /53
2-سوره الذاریات آیه/20-21
1-تحف العقول.
2- الهیات و معارف اسلامی مولف جعفر سبحانی ، چاپ دوم ناشر انتشارات شفق سال 1370
3- الحیاة جلد 11- میزان الحکمه واژه معرفت . 2- الحیاة ،جلد 1 ص 114 .
3- تحف العقول . 4- غررالحکم ، ر 222
، محمد رضا حکیمی ناشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی
سید محمد حسین دریاباری
این درس ها درتهران هیات مکتب التوحید متوسلین به موسی بن جعفر علیهما السلام گفته شده است تاریخ تدریس سالهای 1371 و1372 بوده است