سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شرح عکس

شرح عکس

    این تصویرگفت وگوی اینجانب سیدمحمدحسین دریاباری با

پدر دف کردستان و استاد موسیقی عرفانی و مقامی ایران رانشان می دهداین گفت وگوکه 90دقیقه بطول انجامیدمتن آن دراختیارحوزه هنری استان کردستان قرارگرفت اینک به چکیده زندگینامه اوتوجه فرمایید

" خلیفه میرزا آغه غوثی "پدر دف نوازی "  کردستان، استاد موسیقی عرفانی و مقامی ایران و از مداحان خاندان پیامبر اکرم (ص) این پیشکسوت طریقت علوی، قادریه، کسنزانی در سال ? ????در سنندج دیده به جهان گشود و دوران بچگی را با علاقه وافر به دین، قرآن ، اسلام و خاندان پیامبر سپرد. وی در سالهای خدمتش به خاندان نبوت و سادات حسینی کسنزانی در طریقت و عرفان با صدای دل انگیز خود و دفش، حال و هوای خاصی به مجالس و محافل می داد. خلیفه غوثی در تمامی برنامه‌های دینی و مذهبی در کردستان، ایران و خارج از کشور با عشق و ارادت خالص به خاندان پیامبر به اجرای برنامه می پرداخت . مردم کردستان احترام خاصی را برای این خلیفه مرید خاندان پیامبر قائل بودند. خلیفه غوثی علاوه بر اجرای برنامه در کردستان و شهرهای ایران در بسیاری از کشورهای جهان نیز به اجرای برنامه پرداخته و در جشنواره‌های خارجی مقامهای بسیاری را کسب کرد.شرکت در جشنواره‌های بین‌المللی فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، آلمان، انگلستان، کلمبیا، عراق و امارات متحده عربی و کسب عناوین برتر این جشنواره‌ها از افتخارات این پیر طریقت کردستانی است.

" خلیفه میرزا آغه غوثی  در سن ? ??سالگی درسنندج درگذشت.

http://i27.tinypic.com/2uid8x2.jpg


شرح عکس

شرح عکس

    این تصویرگفت وگوی اینجانب سیدمحمدحسین دریاباری با

پدر دف کردستان و استاد موسیقی عرفانی و مقامی ایران رانشان می دهداین گفت وگوکه 90دقیقه بطول انجامیدمتن آن دراختیارحوزه هنری استان کردستان قرارگرفت اینک به چکیده زندگینامه اوتوجه فرمایید

" خلیفه میرزا آغه غوثی "پدر دف نوازی "  کردستان، استاد موسیقی عرفانی و مقامی ایران و از مداحان خاندان پیامبر اکرم (ص) این پیشکسوت طریقت علوی، قادریه، کسنزانی در سال ? ????در سنندج دیده به جهان گشود و دوران بچگی را با علاقه وافر به دین، قرآن ، اسلام و خاندان پیامبر سپرد. وی در سالهای خدمتش به خاندان نبوت و سادات حسینی کسنزانی در طریقت و عرفان با صدای دل انگیز خود و دفش، حال و هوای خاصی به مجالس و محافل می داد. خلیفه غوثی در تمامی برنامه‌های دینی و مذهبی در کردستان، ایران و خارج از کشور با عشق و ارادت خالص به خاندان پیامبر به اجرای برنامه می پرداخت . مردم کردستان احترام خاصی را برای این خلیفه مرید خاندان پیامبر قائل بودند. خلیفه غوثی علاوه بر اجرای برنامه در کردستان و شهرهای ایران در بسیاری از کشورهای جهان نیز به اجرای برنامه پرداخته و در جشنواره‌های خارجی مقامهای بسیاری را کسب کرد.شرکت در جشنواره‌های بین‌المللی فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، آلمان، انگلستان، کلمبیا، عراق و امارات متحده عربی و کسب عناوین برتر این جشنواره‌ها از افتخارات این پیر طریقت کردستانی است.

" خلیفه میرزا آغه غوثی  در سن ? ??سالگی درسنندج درگذشت.

http://i27.tinypic.com/2cigys0.jpg


گفتگوی تبیان با دکتر سید یحیی یثربی ریاست دانشگاه کردستان و استا

گفتگوی تبیان با دکتر سید یحیی یثربی ریاست دانشگاه کردستان و استاد فلسفه در دانشگاه تبریز <\/h1>

                            پیرامون رابطه ی فلسفه با علم،دین و اجتماع     

    1374مورخ قسمت دوم

تبیان:آقای دکتر باز برمی گردیم به عقب ،بعضی از نویسندگان معتقدند که ارسطو ،افلاطون،سقراط این دید عمیقی که نسبت به مسائل داشتند و به طور کلی در طبیعیات ،ریاضیات،نجوم،موسیقی،منطق و فلسفه و خلاصه در همه چیز نظر داده اند،اینها بیشتر در اندیشه خودشان متأثر از پیامبران بودند و آنها را از مکتب پیامبران گرفتند واقعأ می خواهیم ببینیم این دیدگاه تا چه اندازه با واقعیت نزدیک است؟

جواب:واقعیت را من نمی توانم بگویم آنچه مطرح می کنم نظر خودم است که من آنرا به واقعیت نزدیکتر می دانم آنچه مسلم است در طول تاریخ ،ایمان،به تعقل انسان-اگر خوشبینانه برخورد کنیم باید بگوییم-که کمک کرده است و اگر بدبینانه برخورد کنیم باید بگوییم که ایمان همیشه تعقل انسان را به نوعی تحت تأثیر قرار داده است.ما این را علنأ در دانشمندان خودمان می بینیم،مثلأ:ابن سینا در اشارات یک فیلسوف است،در منطق و طبیعات و حتی در الهیاتش ،اما ناگهان می بینیم که در نمط هشتم و نهم ودهم و قسمتهای آخر نمط هفتم متکلم یا عارف می شود!این نتیجه آن است که بالاخره ایمان جایگاه خود را در وجود ابن سینا داشته و نتوانسته بروز ندهد اما خوب حتی الامکان سعی کرده فیلسوف بماند .این تلاش را انصافأ ابن سینا صادقانه رعایت کرده ،اما انسانی که متأثر از ایمان نباشد خیلی کم است ،یعنی نداریم مگر به ندرت.فلاسفه غرب هم چنین اند."کانت"با آن عظمت عقل را نقد می کند ولی از این طرف می آید راحت و آسان مؤمن می شود .دلیل این امر همان ایمان به مسیحیت است .ایشان خدا را از آن طرف به راحتی رد می کند و از این طرف می پذیرد !از دیدگاه عقل نظری ردش می کند و از دیدگاه عقل عملی فورأ قبولش می کند.تفکر یونانی هم مقداری تحت تأثیر ایمان است، حتی بعضی ها می گویند:اینان از ایران باستان از هند باستان از تعالیم دینی یونان باستان متأثرند.اما این کار ،کار ساده ای نیست که آدم بیاید بگوید که ،بله ارسطو حتمأ این حرفهایش را از فلان دیانت گرفته است اما اصل تأثر حتمی است تالس که به عنوان نخستین متفکر آن منطقه (یونان)مطرح می شود نظریه خود را که بر اساس آن عنصر اصلی جهان را آب می داند تحت تأثیر عقیده دینی ابراز داشته است که الهه آب را آفریدگار جهان می دانست.آری حتی تالس که ماتریالیستها تقریبأ او را جزو خودشان می دانند ،عقیده اش را از دین گرفته است من منکر این نیستم منتهی باید دید از کجا و چطور؟اما اینجا شما من را به یاد نکته ای انداختید

ارسطو یک جا می گوید:این افسانه هایی که ما داریم مثل همین چیزهایی که الان به صورت آداب و رسوم جامعه از آن تبعیت می کنیم-معمولأ مبانی عقلانی هم ندارد-بعید نیست که محصول تفکر و استدلال باشند.یعنی :بشر بر این کارها استدلالهایی داشته است.مثلا چهارشنبه اگر قرار است سفر نکنیم ،دلیل عقلی داشته و یک دیدگاه فکری است منتهی آن دلیل عقلی از بین رفته و حکم آن برای ما مانده است بنابراین بسیاری از افسانه هایی که ما از پیشینیانمان داریم از قبیل جاندار بودن آسمانها و زنده بودن آنها و در یک کلام حتی خرافات ،شاید برای خود دلایلی داشته اند که آن دلایل از بین رفته و احکام باقی مانده است.

ایشان در یک کلام سعی می کند خرافات را به فلسفه برگرداند یعنی می گوید:همه اینها دلایلی داشته که دلایل از بین رفته ولی حکمها مانده اند،بنابراین ارسطو در ظاهر حرمتی هم برای تعالیم سنتی قائل است.اما اصالت را به تفکر می دهد.اما چون نبوت به آن معنی که ما الان قبول داریم ودر شرع می شناسیم در یونان مطرح نبوده درباره ارسطو تأثر از انبیاء چندان مطرح نیست اما اگر از یونان صرف نظر کنیم در ایران باستان پیوسته تفکر با نبوت همراه بوده ،در هندوستان تفکر با نبوت همراه بوده و در خاورمیانه ،در مکه و اورشلیم ،بالاخره همیشه تفکر با نبوت همراه بوده است.در واقع طراحان اصلی جهان بینی انبیاء بودند.

بالاخره یا الهام از طرف آسمان بوده و یا این قدرت را خداوند زمین و آسمان به انسان داده که به دنبال این گونه مسائل بوده باشد.شاید اگر انبیاء هم نمی گفتند جهان مبدأیی دارد ،خودش روزی به آن می رسید ،ولی خوب بعثت انبیاء یک امداد غیبی است که کارش را آسان کرده و کاری که بشر هزاران ساله ممکن بود به آن به صورت ناقص برسد،انبیاء از اول پیش افتادند که به صورت کامل به آن برسیم .اما خوب این یک دیدگاه است اما باید همیشه فلسفه را برگرفته از دین مطرح نکنیم.ما فلسفه را باید به عنوان یک تلاش مستقل بشری برای دست یابی به اسرار هستی مطرح کنیم.برخلاف کلام که در کلام ما همیشه مکتبی را قبول داریم و در صدد آن هستیم که اصول آن مکتب را عقلانی کنیم و از شبهات دفاع کنیم.اما در فلسفه ما فقط تکیه بر ذهن و فکرمان می کنیم حالا سرانجام به دین رسیدیم متدین می شویم .و اگر نرسیدیم نمی شویم .اما از اول هیچ تعهدی در این باره نداریم.ما می افتیم دنبال عقلمان عقلمان هر جا ما را برد ،می رویم.در فلسفه حتی عقل ما را به پیشگاه حق هم می برد.نه هیچ وسیله ای دیگر از قبیل کشف یا الهام یا نبوت ،در فلسفه هر جا که رفتیم باید با عقل برویم و بس.

تبیان:در صورت امکان سیر فلسفه را در جوامع علمی و فرهنگی برای خوانندگان تشریح بفرمایید.

جواب:این سؤال همان طوری که از عنوانش پیداست کلی و جامع است و نمی شود به این راحتی جواب کوتاهی به آن داد.فلسفه در اروپا سرنوشتی داشته ،یک حالت خاصی داشته است،آنها هم مثل ما بعد از مدتی فلسفه یونان را گرفتند و یک مقدار رنگ دینی به آن دادند ،آن را به خدمت دین درآوردند،ما هم چنین کارهایی کردیم اگر چه با هم تفاوتهایی دارند ولی مشابهت هایی هم دارند.به هر حال در اینجا فرصت بحث آنها را نداریم اما در ضمن سؤالاتتان بود که پیدایش فلسفه در جهان اسلام و در ایران چگونه بوده ؟ فعلأ آن را بررسی می کنیم،بعدأ اگر لازم شد اشاره ای هم به نحوه گسترش فلسفه در کشورهای غربی می کنیم.<\/h1>

تبیان:در برخی از علوم افرادی را به عنوان بنیانگذار می شناسند.در فلسفه چه کسانی از بنیانگذاران محسوب می شوند ؟

جواب:افتخار تفکر فلسفی بر می گردد به اشخاصی که در تاریخ فلسفه نامشان برده شده است.از همان فیلسوفان نخستین یونان که یک کتاب مستقل در شرح حالشان در زبان فارسی داریم.فیلسوفانی از قدیم در یونان بودند مثل تالس،امپدوکلس و غیره.اما افتخار تنظیمش بر می گردد به ارسطوو افلاطون ،حتی سقراط را هم ارسطو مطرح می کند.ما مستقیما از سقراط چیزی نداریم این افلاطون است که او را به صورت قهرمان نوشته های خودش مطرح می کند و دیدگاههای او را برای ما بیان می کند.بعدا فلسفه در حوزه های دیگر هم مطرح می شود از جمله در ایران و مصر و اسکندریه.در یونان بعدها،فلوطین را داریم

که متفکر خیلی قویی بوده با گرایشهای اشراقی و عرفانی و شاگردانش از جمله فرفوریوس آثارش را تنظیم کردند.در حوزه اسلامی خودمان هم از بنیانگذاران فلسفه می تواند کندی را نام برد و بعد فارابی .کندی در قرن سوم بوده و فارابی در قرن چهارم و ابن سینا می رود به اوائل قرن پنجم.این سه نفر به عنوان فیلسوفان اصلی جهان اسلام نام می بردند که در این میان سهم فارابی و ابن سینا خیلی زیاد است و سهم ابن سینا نسبت به فارابی خیلی بیشتر است،یعنی:خیلی کار کرده است.کتاب کوچکی در دست داریم که چند مسأله بنیادی فلسفه را مطرح کرده است از جمله یک تحلیل دقیق از علم خدا و تحلیل ظریفی از آزادی و حدود آزادی انسان را ارائه می دهد.این کتاب معروف است به نصوص الحکم فارابی .این کتاب منسوب به فارابی است اما این احتمال هم هست که بعد از ابن سینا نوشته شده باشد.چون از نظر پختگی به آثار بعد از ابن سینا می ماند،اگر این کتاب از فارابی باشد تاریخ تألیف این کتاب در مقایسه ابن سینا و فارابی خیلی مؤثر است.ابن سینا مقامش خیلی بیش از آن می شود که این کتاب قبل از او از فارابی نبوده باشد.حالا به هر حال محور فلسفه ما در شرق و غرب ابن سینا است و بعد از ابن سینا ،ابن رشد و دیگران چیزی بر آن نیافزوده اند.حتی در حوزه اصلی فلسفه من در تردید هستم که حتی ملاصدرا هم چیزی برآورده های او افزوده باشد.اما این سخن به این سادگی که الان گفتم دعوا درست می کند و به راحتی پذیرفته نمی شود.ملاصدرا با ترکیبی که از عرفان و فلسفه درست کرده،انصافا حرفهای تازه زیادی دارد.ولی از نظر بکارگیری روش ناب فلسفی ،ابن سینا بر ملاصدرا ترجیح دارد.بعضی جاها هم ما درباره بعضی مسائل دچار یک نوع جو سازی شده ایم مثلا: مسأله حدوث دهری میرداماد مشکلی را که ابن سینا نتوانسته حل کند حل نکرده،ولی یک جو درست شده که او حل کرده است اما باید بررسی شود که ببینیم آیا مشکل قدم زمانی جهان که متکلمین مشکل داشتند و زیر بارش نمی رفتند و میرداماد خواسته در واقع آن مشکل را حل کند.آیا با طرح حدوث دهری اش بازی با لفظ کرده یا مشکل را حل کرده است؟ خوب باید اهل فن بیندیشند بحث کنند.یا مثلا درباره ملاصدرا می خواهند بگویند که مشکل معاد جسمانی را حل کرده که برای ابن سینا حل نشده بود!تا بدین وسیله متشرعان را راضی کنند .من نمی خواهم معاد جسمانی ضمن این سؤال به صورت مسأله فرعی مطرح شود،در یک فرصت دیگر تصمیم گرفته ام مقاله ای درباره معاد بنویسم و اینکه آیا ما بعد از ابن سینا در معاد نظری جدید داریم یا نه؟این را انشاءالله می نویسیم .ولی خوب این قدر می خواهم بگویم که معاد جسمانی ملاصدرا فقط یک سروصدا است!یعنی :ملاصدرا هم عین ابن سینا معاد را روحانی می داند.منتهی می گوید ارواح ضعیفه جسم را برای خودشان تخیل می کنند.ارواح ضعیف چون هنوز انسی با جسم دارند،به خاطر ضعفشان نمی توانند بدون جسم باشند .مثلا:شما رفتید به یک کاخ عظیمی آنجا زندگی می کنید ولی هفتاد سال از عمرتان را در یک کوخ زندگی کرده اید حالا در همان کاخ که شما می خوابید خواب می بینید که توی کوخ هستید .ملاصدرا معاد را عین ابن سینا روحانی می داند ،برای حشر این جسم هیچ دلیلی اقامه نمی کند .مثل ابن سینا این جسم را رها می کند که درهم بریزد و قاطی کرده خاک شود هر چه هم بر سرش آمد بیاید.و اساس را روح می داند منتهی می گوید :ارواح عالیه که اصلا با جسم سرو کار ندارند ارواح ضعیفه جسم را برای خودشان تخیل می کنند ،این کجایش معاد جسمانی است.

در صورتی که جو سازی شده همه می گویند:معاد جسمانی را ملاصدرا اثبات کرده است!در صورتی که خود ابن سینا در بحث معاد می گوید:از بعضی ها نقل شده که می گویند ارواح ضعیفه بدون جسم نمی توانند باشند و لذا متعلق می شوند به اجسام آسمانی که پایدار و باقی هستند .سپس می گوید این نظر زیاد هم دور از عقل نیست. پس خود ابن سینا به این نتیجه رسیده بود که بعضی از ارواح اصلا بدون اجسام نمی توانند باشند او می گوید که متعلق یک جسم عینی می شوند که جسم خارجی و آسمانی است اما ملاصدرا می گوید که : ارواح ضعیف جسم را تخیل می کنند ،مثل اینکه در خواب می بینند که اسب و قاطر دارند و زمین و میوه دارند.بنابر این می بینیم که اصول فلسفی سیطره خودش را دارد و اصول نمی شکند.یک مقدار مسأله را می بریم روی های و هویی که اگر این های و هویی ها را از آن بگیریم چیزی نمی ماند.ابن سینا می گوید تنها روح می ماند من با این اجسام کار ندارم . دین گفته روح می ماند .حالا جسم هم میماند یا نمی ماند،من هم به تبع شرع می گویم می ماند ولی نمی توانم اثبات کنم.از نبی اکرم(ص) قبول می کنم.او گفته می ماند من هم می گویم می ماند اما ملاصدرا می گوید نه من اثبات می کنم که جسم هم می ماند ولی کجا اثبات می کند ؟او جسم را اثبات نکرده است.او هم می گوید که روح می ماند ولی برای خودش جسمی تخیل می کند.بعد آمده گفته خوب حالا اصل هر شئ فصل اخیرش است ،یعنی روح اما جسم مهم نیست،هرگونه جسمی باشد.حالا جسم مادی باشد یا جسم خیالی یا مثالی .خوب دعوا بر سر همین جسم مادی بود ما یک کلاه شرعی مانند اینجا درست کردیم در واقع معاد جسمانی را ملاصدرا هم قبول ندارد اما نمی گوید که قبول ندارم.بنابراین ملاصدرا هم صادقانه مثل ابن سینا باید بگوید من معاد جسمانی را با تکیه بر شرع می پذیرم و معاد روحانی را برای شما اثبات می کنم،ولی ایشان این زیرکی را کرده گفته نه آنها نتوانستند،من حالا برای شما معاد جسمانی را اثبات می کنم.

تبیان:نحوه ورود فلسفه یونان به جهان اسلام چگونه بوده است و چه عاملی سبب ورود آن بوده؟

جواب:خوب این سؤال خیلی سؤال دقیقی است.این سؤال سؤال بسیار مهمی است جوابش به صورت ایده اصلی در همان بحث قبلی مان بود.فلسفه در جهان اسلام از کی شروع شده از همان روزی که در جهان اسلام انسان بوده است هر انسانی بالاخره به این مسائل می اندیشید پس یاران پیامبر(ص) به نحوی جواب برای سؤالات خودشان داشتند،منتها تحت آن شیفتگی خاصی که اصحاب به نبی اکرم(ص) داشتند ،در زمان او در واقع جوابها را همه از او می دیدند و به خودشان بر نمی گشتند و از برکات وجودی آن حضرت مست وسرشار بودند .اما وقتی که آن حضرت را از دست دادند و خودشان ماندند اینجا دو محرک عمده عامل شکل گیری تفکر در جهان اسلام بود،من پیش از اینکه این دو چیز را بگویم ،و آن اینکه دین اسلام یک افتخار برجسته ای دارد که هنوز در دنیا معرفی نشده و آن افتخار این است که دین اسلام یک دین شطحی نیست برای اینکه این مطلب درست روشن شود،من کلمه شطحی را به عنوان یک اصطلاح که از صوفیه گرفته ایم به کار می برم.اول آن معنی را که منظورم است از شطحی بیان می کنم.شطحی به قضایا یا به تصوراتی می گوئیم که در حوزه اندیشه ما قابل تصور و تصدیق نباشد .مثلا:اگر من به شما بگویم من انسانی هستم که با شما حرف می زنم ،آن برای شما قابل تصور است ولی اگر بگویم من در عین حالیکه می بینید انسان هستم و با شما صحبت می کنم کلاغ هم هستم این در حوزه ادراکی شما قابل قبول نیست ،یا شما فکر نکنید من هم انسانم هم کاغذ،شما عملا می گویید این عقلش را از دست داده است ،اگر خیلی هم به من اطمینان داشته باشید می گویید شاید ما مثلا مشاعرمان درست کار نمی کند یا یک عقل دیگری می خواهد که ما این فرمایشات را درک کنیم .که کسی هم آدم است و هم کاغذ!شطحی آن چیزی است که در ذهن ما مثل دو دو تا پنج تا یا دو دو تا نه تا منعکس بشود؛یعنی به ذهن که عرضه کردیم ذهن دفعش کند ،بگوید نه اینطور نیست ادیانی داریم در اصول اولیه شان شطحی هستند ،مثل مسیحیت که الان در اروپا و جهان متمدن امروزه که می گویند دین یعنی مسیحیت!اینها هر وقت که می گویند دین منظورشان مسیحیت است فلسفه دین ،تاریخ دین ،علم و دین،سازش علم و ایمان مثلا تفاوت برداشتها نسبت به متون دینی ،دین و زبان ،فلسفه دین یا همان مسأله قبض و بسط معرفت دینی که در غرب خیلی وقت است مطرح شده است؛منظورشان از دین ،اسلام و ادیان دیگر نیست،دانشمندان غرب وقتی می گویند دین یعنی مسیحیت همان طوری که وقتی بشر می گویند یعنی خودشان ،حالا با ارزانی نفت میلیونها انسان از گرسنگی می میرند اینها بشر نیستند حقوق بشر هم مطرح نیست حالا چهار تا دولت نفت را گران بکنند یا مثلا عقل پیدا بکنند و روزی بگویند نفت 18 دلار ارزان است،15 دلار ارزان است،نفت را ما بشکه ای 150 یا 300 ذلار می دهیم به قیمت آب آشامیدنی فرانسه،آن وقت است که می گویند:کارخانه های ما می خوابد ماشینهای ما می خوابد صنعت و تمدن ما آسیب می بیند و شما بر ضد حقوق بشر کار می کنید.

ولی با ارزانی اش میلیونها انسان کباب می شوند اصلا چون آنها را بشر نمی دانند و لذا به فکر حقوقشان هم نیستند ،در افغانستان هزار نفر کشته بشود بشر نیستند که به فکرش بیفتند.خودشان دسیسه جور می کنند این به آن اسلحه می دهد آن به این اسلحه می دهد،ولی در آمریکا یا در اسرائیل یک نفر را ترور بکنند بشر است و آنجا حقوق بشر را تا آسمان می برند.اینها بشر را که می گویند یعنی خودشان و دین هم که می گویند یعنی مسیحیت.

متأسفانه بعضی از متفکران معاصر که به زبانهای خارجی هم مسلط هستند تحت تأثیر همین برداشت ، در جهان اسلام فلسفه دین می نویسند و بحثهای تئوریک دینی را مطرح می کنند که در واقع نوعی غربزدگی است .اخیرا من یک مقاله ای نوشته ام دادم به دو و سه جا ،بعد ببینم کجا چاپش می کنند،به فرهنگستان علوم هم به عنوان یک سند فرستادم ،به { کیان } هم دادم به جاهای دیگر هم دادم،من اخیرا دیدم هی کتابی این ور و آن ور در می آید در رابطه شک با ایمان که ایمان بدون شک نمی شود.کتابی هم اخیرا چاپ شده به نام دین و فرهنگ که یک فصل مفصل درباره اینکه ایمان بدون شک نمی شود دارد .این یک اصل مسیحی است و یک اصل اساسی در الهیات مسیحی،عین بطلان دور و تسلسل در فلسفه ما.چرا ما به طور مطلق این را مطرح می کنیم؟چرا نقدش نمی کنیم؟ شک اصولا با ایمان در تناقض است ،ولی چون مسیحیت اصولش شطحی است یعنی اولین بار من و شما اگر بخواهیم مسیحی بشویم می گویند باید معتقد شویم که یک چیز در عین حال سه چیز است!

و بشر خداست و خدا بشر است.ما می گوییم یعنی چه؟ می گویند آنچه ندارد شما باید بپذیرید.حوزه ایمان را از حوزه اندیشه جدا می کنند در نتیجه یک اصل که با ایمان قابل قبول است با اندیشه مردود است .پس در نتیجه در دل ایمان شک و انکار نهفته است.در مسیحیت می گویند انسان باید شهامت داشته باشد ،جرأت داشته باشد ،قیام کند،اقدام کند تا بتواند ایمان بیاورد .تو قبول کن اگر چه سر تا پای قوای ادراکیت بگوید این طور نیست!اما یکی از ویژگیها و امتیازات اسلام که متأسفانه معرفی نشده همین است که اصول اولیه اش شطحی نیست.اسلام می گوید جهان مبدائی دارد ،هر عقل و اندیشه ای آن را می پذیرد همه قبول دارند که اثر مؤثری را پشت سر دارد.و لذا دین اسلام شطحی نیست و این باید معرفی شود من در کنگره شیخ مفید یک مقاله داشتم که مقایسه ای بود بین دیدگاههای دو متکلم که از پیامبرشان فاصله مشابهی داشتند یکی اگومتین که با مسح چهارصدو بیست و سه سال فاصله دارد.یکی هم شیخ مفید که از نبی اکرم (ص) چهارصد و سی وچهار سال فاصله دارد.ما دیدگاههای اینان را در دو ،سه اصل دینی مقایسه کرده بودیم گفته بودیم.که از نظر معقولیت کلام اسلامی همه اش معقول است ولی کلام مسیحی هیچ مسأله اش معقول نیست چون اسلام شطحی نیست،از اول تکیه بر عقل بشر کرده "افلایعقلون" "افلا یتدبرون" تدبر و تفکر و تعقل را مورد تشویق قرار می دهد بر خلاف مسیحیت که می گوید حتی خدا آدم را از بهشت بیرون کرد چون به درخت معرفت نزدیک شد. ما می گوییم حتی ارزش عبادتهای شما با تعقل شماست،اگر عقل نداشته باشید عبادتتان چیزی نمی ارزد بنابراین اول این نکته را داشته باشیم که اسلام برای تفکر یک فضای باز و آماده ای را ایجاد کرده بود و هیچ عاملی نبود که جلوی تفکر را بگیرد پس فضا آماده بود.

بشر هم که عطش تفکر دارد مانعی در کارش نیست تبعأ شروع کردند به تفکر. محرک اصلی تفکر دو چیز بود یکی تضاد و یکی تأمل و تدبر.تضاد ناشی می شد از درگیریهای مسلمانان با غیر مسلمانان و تضادی بعد از نبی اکرم(ص) در درون پیدا شد.

با بروز یک سری مسائل اختلافی مسلمانان به فرقه های مختلف تقسیم شدند و برای احتجاج با یکدیگر محتاج شدند به تفکر و تدبر ،محرک دیگر پیدایش و رشد تفکر در جهان اسلام تأمل و تدبر بود که اگر تضادی هم نبود تأمل کار خودش را می کرد .یعنی فرض کنیم که اصلا هیچ اختلافی پیش نمی آمد و همه امت هم یک دست می ماندند و تقسیم نمی شدند،خود تأمل مسلمین تفکر را آغاز می کرد نخست در آیات الهی شروع کردند به تفکر که خدا سمیع و بصیر است یعنی چه؟ خدا متکلم است چه جور حرف می زند آیا دهان و زبان دارد؟ یا چگونه؟ حتی می گویند اصل بحث از همین کلام در گرفت و علم کلام را به خاطر همین "کلام " نامیدند.تدبر کشید به حدود آزادی انسان.وقتی که خدائی بالا سر داریم قادر مطلق،آیا باز برای قدرت ما جائی می ماند آیا این قدرت تقسیم می شود بین خدا و ما،یا تفویض شده به ما ،یا خیر کلا در دست خداست؟ همه اینها محرکهایی بودند برای پیدایش تفکر در جهان اسلام که کاملا هم در حوزه دینی رنگ دینی داشت.منتهی از این گرایشها یک گرایش که از اول پایبندی و وفاداری خودش را به حالت ظواهر کتاب و سنت حفظ کرد تفکر ظاهریه و اهل حدیث بود و یک گرایش که سعی می کرد اصول عقلانی را بیشتر مورد توجه قرار دهد معتزله بودند معتزله سعی می کردند که عقل را بیشتر بها دهند .اگر ظواهر دینی با اصول عقلانی سازگار نبود ظواهر دینی را تأویل می کردند ،ولی اهل حدیث و ظاهریه سعی می کردند همان دلائل ظواهر را بگیرند.در این میان یک تلاش هم شد برای پل زدن میان این دو و آن تلاش ،تلاش ابوالحسن اشعری بود .ابوالحسن اشعری که مردی زیرک و باهوشی بود ،تلاش کرد که کاری بکند که هر دو طرف را راضی نگهدارد نه سیخ بسوزد نه کباب و این عجیب شد که در جهان اسلام جا باز کرد و الان هم می توان گفت که اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت پیرو این مکتب هستند.او گفت آنجائیکه اهل ظاهر می گویند که مثلا خدا می شنود با همین گوش معمولی خوب خطا می کنند،اشتباه می کنند اما آنجائیکه اهل تأویل می گویند خدا می شنود،یعنی: شنیدنی ها را می داند دیگر اصلا مسأله شنیدن برای خدا نفی می شود و سمع و بصر به علم برمی گردد .والله سمیع علیم به معنی الله علیم می شود ظاهریه هم مقاومت می کردند و می گفتند آقا اگر خدا می خواست بگوید الله علیم خوب می گفت علیم چرا می گفت سمیع بصیر؟! ابوالحسن اشعری آمد گفت:نه معنی سمیع همان است که اهل ظاهر می گویند.سمیع ،سمیع اما با این گوش معمولی هم نه!اما چطور ؟ما نمی فهمیم ! همین ما نمی فهمیم تکیه گاه اصلی اشعری است در حل اهم مشکلات مورد اختلاف این دو فرقه.مثلا یکی می گفت ذات خدا غیر از صفاتش است و دیگری می گفت ذات خدا عین صفات اوست و در واقع صفات را نفی می کردند ابوالحسن گفت نه بابا خدا در قرآن هم ذات را مطرح کرده هم صفات را اما گفت ما نمی دانیم رابطه اش چگونه است ،خدا ذات هم دارد صفات هم دارد اما آیا عین هم اند یا غیر هم،به ما مربوط نیست کیفیت مجهول است .در "استوی علی العرش" هم به همین گونه.اشعری راه میانبری زد اما به هر حال در این گیر و دار حتی جلوتر از اشعری به قول مرحوم مطهری دقت ها و ناخن زدن ها ی متکلمین تفکر اسلامی تبلور خاص خودش را پیدا کرد و فلسفه بالاخره پدید آمد.

مخصوصا با ترجمه هایی که از یونان شد یک امدادی هم به تفکر فلسفی در جهان اسلام رسید و ما در وسط های قرن سوم می بینیم که یک جبهه هم به نام جبهه فلسفه در مقابل کلام معتزله و کلام ظاهریه و اهل حدیث و اشاعره پیدا می شود و از آن روز شروع به کار می کند .پس بنابراین در جهان اسلام ما انسان را داریم پس باید فلسفه را هم که مولود انسان است داشته باشیم زمینه را هم برای تفکر داشتیم چون قرآن و دین ما شطحی نبوده و ضد عقل نیست پس کاملا انسان را در تعقل آزاد گذاشته و لذا فلسفه در اسلام آغاز شد و بزودی هم شکل فلسفی خودش را پیدا کرد .در اینجا چون مسأله شطحی نبودن اصول دین را مطرح کردم می خواهم اشاره به نکته ای بکنم که اگر صلاح دانستید مطرح بشود.

یکی از محققان و اندیشمندان معاصر که اختلافی هم ظاهرا با حوزه دارد در یکی از صحبتهایش گفته بود علم در حوزه به مقدس می رسد به خط قرمزمی رسد نکته این است که اصلا اصطلاح خط قرمز اصطلاح کلامی مسیحیت است . ما در دین مسیحی به خط قرمز می رسیم به جایی که ذهن دیگر اجازه اندیشیدن ندارد ،باید بپذیرد و ایمان بیاورد.

اما در اسلام اصلا خط قرمز نداریم اگر خط قرمز را به عنوان اصطلاح معرفت شناسی در نظر بگیریم .خط قرمز به جایی می گویند که آنجا برای اندیشه اجازه دخالت ندهد .یعنی مسائلی باشد که عقل حق دخالت در آنها را نداشته باشد.

در مسیحیت ما می رسیم به خط قرمز یعنی آنجا باید چون و چرا نکنیم ولی در اسلام اصلا خط قرمز – حتی در وجود خدا هم – نداریم ما در وجود خدا هم باید بحث کنیم اصلا بحث نکنیم مسلمان نیستم ما اگر خدا را به عنوان خط قرمز بپذیریم یعنی بدون اندیشه و دلیل ،اسلام این عقیده را از ما نمی پذیرد .

دین می گوید باید چون و چرا بکنی اگر عقلت قبول کرد بپذیری و گرنه ،نه. اصل توحیدمان هم خط قرمز و مقدس نیست ،نه اینکه مقدس نیست به اصطلاح عرفی کلمه یعنی اینکه شما می توانید ناسزا بگویید .نه این عوامانه است ،مقدس نیست یعنی یک چیز قابل چون و چرا نیست ما می گوییم خدا را عقلت قبول می کند بپذیر ولی هیچ وقت دست بشر را نمی بندیم که بگوییم آقا دیگر عقل تو نباید فضولی کند اینجا باید بپذیری ما خط قرمز نداریم و این نکته یکی از نورانیتهای اسلام است ما چیزهایی را که نداریم چرا به تبع الهیات لنگ مسیحی آنها را یدک بکشیم .خدا در فلسفه ما و در زندگی ما عقل را به ما معرفی می کند یعنی ما مثل پادشاهی مغرور می نشینیم عقل و ادراکمان را مثل مأمور می فرستیم ،ببینیم که آیا جهان خدایی دارد یا ندارد!اگر عقلمان به خدا برسد می آید به ما می گوید خدا هست و اگر نرسید می گوید نیست.

ادامه دارد .

تبیان شماره 13مورخ 1374سال سوم آذر،دی

تهیه وتنظیم از سیدمحمدحسین دریاباری


گفتگوی تبیان با دکتر سید یحیی یثربی ریاست دانشگاه کردستان و استا

گفتگوی تبیان با دکتر سید یحیی یثربی ریاست دانشگاه کردستان و استاد فلسفه در دانشگاه تبریز<\/h1>

                            پیرامون رابطه ی فلسفه با علم،دین و اجتماع        

 1374مورخ قسمت اول<\/h1>

تبیان: پیرامون ارزش و قیمت فلسفه برای خوانندگان توضیحاتی بفرمایید.

جواب: از آنجائیکه نام فلسفه خارجی و یک کلمه ی یونانی است شاید برای مردم و آنهائیکه اهل فن نیستند زیاد مفهوم نباشد و کارائیش مجهول باشد و ندانند که فلسفه به چه دردی می خورد.فلسفه در حقیقت به معنی دانائی است،اما نه هر دانایی،نوعی دانایی برتر و این نام از آن روز بر این قسمت از دانش بشری انتخاب شد که سقراط گفت:مرا دانشمند منامید،بلکه علاقمند به دانش بنامید.این در میان بزرگان همیشه رسم است به عنوان تواضع می گویند من مثلأ عارف نیستم ولی علاقمند به عرفان هستم.یک مصرح عربی است که می گوید:"احب الصالحین ولست منهم"یعنی نیکان و صالحان را دوست دارم ولی خود جزو آنها نیستم.سقراط می گفت به من بگویید فیلاسوفیا یعنی دوست دار حکمت نه حکیم.<\/h1>

بعضی ها معتقدند که این کلام سقراط یک مقدار هم جنبه ی طنزی دارد،به سوفسطائیان آن زمان که تقریبأجو را در اختیار داشتند و اینها خودشان را دانشمند و محقق می نامیدند و سقراط شاید خواسته خودش را از آنها جدا کند؛نخواسته همان عنوانی که روی آنها بوده این عنوان روی سقراط هم باشد،برای خودش عنوان جالبی درست کرده که من از شما نیستم،من از این تیپ نیستم،من را بگویید دوستدار دانش.

فلسفه چنانکه عرض کردم دانائی است و ارزش دانائی در زندگی انسان بر کسی پوشیده نیست.اما چنانکه قبلأ اشاره کردم فلسفه هر دانائی را در بر نمی گیرد بلکه نوعی دانائی برتر است.ببینید دانش در یک حدی بین انسان و حیوان مشترک است،مثلأیک انعکاس فیزیکی از جهان در قوای ادراکی ما و حیوان هست.ولی انسان با این خاصیت ممتاز است که ادراکش را از جهان می تواند تنظیم کند،جمع بندی کند به صورت قانون و به صورت کلی در بیاورد.یک حیوان ممکن است ،هزار بار از آب داغی یا از آتشی آسیب ببیند،ولی به این قانون نمی رسد که آتش می سوزاند.

حیوان حوادث زیادی می بیند ولی آنها را جمع بندی نمی کند ولی انسان به این می رسد که جهان فانی است ، آیا آغاز دارد یا ندارد؟.این گونه اندیشه ویژگی مهم انسان است و لذا از دیر باز از روزی که ما فلسفه را داشته ایم ،در تعریف انسان گفته انسان جانداری است کلی اندیش.قانون اندیش.ناطق ترجمه تعبیری است از یونان که به معنی حرف زدن نیست بلکه به معنی موجودی است که می تواند قانون بیاندیشد و قانون شناس باشد.این خاصیت انسان است.انسان با این خاصیت با این جهان برخورد می کند.خوب طبیعی است یک سری مسائل جزئی را کشف کند مانند این که آتش گرم می کند، آب سرد می کند،زمستان باید لباس گرم بپوشیم،تابستان لباس نازکتر و سبک تر بپوشیم مثلأ:گندم را کشف می کند به عنوان مواد خوراکی خودش و همین طور کشفیات مختلفش در علوم و فنون مختلف که الان دارد روز به روز به طرف تکامل می رود ،این یک حوزه از کارکرد فکری انسان است که الان به آن می گویند حوزه ی علوم،علوم تجربی ، یک حوزه دیگر از کارکرد انسان است انسان فوق اینها است.یعنی:انسان تنها به این قناعت نمی کند که وسایل خورد و خواب و زندگی و نیازهای معمولیش را برطرف کند،بلکه یک موجودی است که روی کل هستی می اندیشد:هستی چیست؟به قول خواجه شیراز:

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش؟زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست.

و به قول مولوی :روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم.

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمائی وطنم.

این سؤالها ،سؤالهای مهم بشرند زمین و زمان را در اختیار یک انسان بگذار باز هم این پرسشها برای او مهم اند.اگر کسی نان ندارد نان برایش هدف است،ولی یک نفر اگر نان داشت ،آب داشت،زندگی داشت.

ساختمان و ماشین و همه چیز را در حد عالی داشت ،باز هم اگر به این سؤالاتش پاسخ نداشته باشد راحت نخواهد بود.در احوالات شمس آمده که پدرش او را می دید که خیلی دلگیر است.می گفت بچه آبت نیست؟نانت نیست؟چرا ناراحتی؟او می گفت کاش نه آب داشتم نه نان داشتم نه جامه داشتم و کاش همه ی اینها را که دارم،از من می گرفتند ولی به سؤالات من جواب می دادند،من سؤالاتی دارم که تا به پاسخ آنها نرسم هرگز آرام نمی نشینم،و آرام نمی خورم و آرام نمی خوابم.این مختص به یک انسان غربی و یا شرقی نیست و اختصاص به انسان یک عصر هم ندارد.همیشه انسانها این سؤالها را داشته اند و خواهند داشت.فلسفه در یک کلام یک تلاش بشری است برای پاسخ دادن به این گونه پرسشها یعنی:به سؤالات اصلی انسان درباره ی هستی و قوانین حاکم بر کل نظام هستی.این تعریف ساده فلسفه است. ما دیگر از آن تعریفاتی که در همه ی کتاب های فلسفه هست که فلسفه بحث از وجود بماهو وجود،و یا موجود بماهو موجود می کند صرف نظر می کنیم.فلسفه به طور کلی تلاش بشر است برای یافتن پاسخ به پرسشهای اصلی و بنیادی و فراگیرش،درباره ی هستی و قوانین حاکم بر هستی.به طور مطلق.حالا میزان موفقیت در این کار تا چه حد است محل بحث است.اما از آنجائیکه کار،کار بزرگی است،نباید انتظار داشت که نتیجه ی نهایی بزودی به دست آید.به هر حال در راه این کار بزرگ تلاش کردن ارزش دارد که:"کوشش بیهوده به از خفتگی"مولوی اشاره ای دارد به داستان زندانی شدن حضرت یوسف (ع) و در خانه ذلیخا و تلاشش برای رهایی و از آنجا گریزی میزند به تلاش معرفتی انسان که:

گر چه رخنه نیست عالم را پدید لیک یوسف وار می باید دوید.

گرچه عالم همه درهایش ظاهرأ به روی ما بسته است،و هستی همچون رازی نهفته به نظر می رسد اما هرگز انسان به صلاح خود ندیده و نخواهد دید که در راه کشف این راز بزرگ کوتاهی بکند،اما ثمره تلاشش تا حال چه بود؟ این دیگر بستگی دارد به امکانات محدود بشری و بزرگی مسأله و ارزیابی ما از محصول این تلاشها.

تبیان: فلسفه چیست و این دانش از چه زمانی به عنوان یک علم شناخته شده است؟

جواب: ظاهرأ سؤال اول شما این بوده که فایده فلسفه چیست پس بنابراین در سؤال اول هم فلسفه چیست را من جواب دادم و هم ارزش فلسفه را توضیح دادم.اما این سؤال را که فرمودید من یک نکته دیگر را در این باره به شما عرض می کنم:این که فلسفه چه ارزشی دارد؟از قدیم مطرح بود عده ای می گویند فکر نان کن که خربزه آب است.یعنی:ما باید دنبال چیزی باشیم که آبی و نانی داشته باشد.خوب ما با فیزیک مشکلات مادیمان را حل می کنیم،با شیمی مشکلات مادیمان را حل می کنیم . با این علوم از مرحله پیاده روی به مرحله هواپیما سواری می رسیم.ما از چراغ روغنی های قدیم رسیدیم به لامپ و لوستر و امثال اینها.خوب اینها برای مردم محسوس اند. هیچکس فیزیک و شیمی وضعیت و فن جدید یا قدیم را زیر سؤال نمی برد که فایده اش چیست؟ولی فلسفه را همه می پرسند که فایده اش چیست؟ارسطو این را در متافیزیک مطرح کرده است. من متأسفم که بزرگان ما قبلأ این متن را نداشته اند چون متن یونانی است و به زبانهای خارجی هم ترجمه شده بود ولی غالبأ در حوزه ها،زبان خارجی نمی دانسته ایم و از این متن بی خبر بودیم،مثلأ:حتی مرحوم علامه طباطبایی از این متافیزیک ،بوسیله ترجمه های قرن سوم هجری خبر داشت ولی این متن هفت هشت سال است که از اصل یونانی است به وسیله آقای دکتر شریف خراسانی ترجمه شده و در تهران به چاپ رسیده است.در این کتاب ارسطو خود این نکته را مطرح کرده که بشر به دنبال دانش برود برای نتیجه اش می رود که ببیند برای زندگی او نتیجه ای دارد یا خیر؟اما از فلسفه نباید این انتظار را داشته باشیم که مشکلات روز مره زندگی ما را حل کند ،بلکه ما می خواهیم با کوشش فلسفی راز جهان را کشف کنیم زندگی مادی می گذرد و اگر کشف هم نکنیم می گذرد.<\/h1>

حیوانات جهان در این فکر نیستند زندگی هم می کنند!

ارسطو می گوید :پس نمی شود گفت که این دانش ،دانش بشری است،چون بشر یک موجود ناقص است که همیشه به دنبال رفع حوائج خودش است پس نباید به دنبال این دانش برود.

بنابرابن ،این دانش ،دانشی است در شأن خدایان که برتر از نیازهای روزمره اند و یک شوخی هم کرده و گفته خدایان غیورند و کسی که به قلمرو آنها تعدی کند،سرکوبش می کنند.این را از یک شاعر نقل کرده بعد گفته ما نباید حرف شاعران را زیاد جدی بگیریم ،ما باید کار خودمان را بکنیم!برای تذکر به علاقمندان

فلسفه،این دو نکته را داشته باشید در حوزه های ما هم از قدیم یک نوع شایعه بوده که اهل فلسفه زیاد خوشبخت نیست!فقها و علمای دین همیشه با عزت و حرمت زندگی کرده اند ولی اهل فلسفه همیشه در سختی و رنج بسر برده اند.بنابراین موضوع فلاسفه ریشه در متافیزیک ارسطو دارد و شایعه جدید نیست و البته این حرف جنبه علمی ندارد.نکته دوم که جنبه علمی دارد آن است که چرا فلسفه را الهیات می نامند؟این را ابن سینا ،ملاصدرا و همه دانشمندان ما این جور فهمیده اند که چون در فلسفه از خداوند بحث می شود به خاطر این الهیات نامیده می شود و خودشان هم این اشکال را می کردند که بحث خداشناسی جزئی از فلسفه است و همه فلسفه نیست،پس چرا همه را الهیات نامیده اند آیا از باب تسمیه کل به اسم جزء است؟هیچ بعید نمی دانم که این اسم را از متافیزیک ارسطو و ترجمه های قدیم آن گرفته باشند.از آنجا که ارسطو گفته این علم در شأن خدایان است و یک علم الهی است نه علم بشری،یعنی عنوان الهی را برای این علم ،از متافیزیک  ارسطو گرفته اند.آن را الهی می نامیم چون دنبال ایده ها و آرمانهای والایی است که فوق مسائل روزمره زندگی انسان است و پیگیری چنین مسائلی در شأن خدایان است و لااقل در شأن انسانهای خداگونه است.ما از افراد عادی انتظار نداریم که زیاد این مسائل را جدی بگیرند.اگر چه آنها نیز نسبت به این مسائل بی تفاوت نیستند.چون هر انسان بی سوادی هم برای خود فلسفه ای دارد گر چه فلسفه اش ترکیبی است از معتقدات آباء و اجدادی اش.

پس تا اینجا این نکته ها را دانستیم که فلسفه چیست؟و فایده فلسفه چیست؟ بعلاوه این دو نکته جهت یادآوری بد نیست-مخصوصأ برای اهل فلسفه-اما مطلب یعدی این که فلسفه از کی آغاز شده است؟با آن تعریفی که من عرض کردم ،جواب این سؤال خود به خود روشن است.چون ویژگی انسان این است که دنبال کلی یابی و قانون یابی باشد پس بی تردید از روزی که انسان به معنی رسمی کلمه در روی زمین پدید آمده است ،حالا پیدایش او به صورتی بوده که در متون مذهبی آمده یا به صورت تکاملی که بعضی از ماتریالیستها مطرح می کنند،ما کاری نداریم ،ولی از روزی که ما از هر طریق در روی کره زمین انسان داشته ایم بی تردید نوعی از تفکر فلسفی با او همراه بوده است. همان انسانهای اولیه هم به قصد شناخت به جهان نگاه کرده اند .که این سقف بلند چیست؟این زمین چیست؟این کوهها و این موجودات روی زمین از کجا آمده و به کجا می روند و برای چه آمده اند؟پس پیدایش فلسفه همراه با پیدایش انسان است.اما فلسفه بصورت تدوین شده به صورت رنگ فلسفی محض اش باید بگویم که از یونان آمده از حدود 2500 سال پیش ،از زمان سقراط و افلاطون و کمی هم جلوتر از آنها .ما فلسفه مدون را با

عنوان رسمی فلسفه از حدود 2500 سال پیش در دست داریم،ولی تفکرات فلسفی به صورت ترکیبی از تعالیم دینی ،سابقه اش خیلی بیش از 2500 سال است شاید بیش از 6یا 7 هزار سال پیش در سرزمین هند و ایران باستان و یونان تفکرات فلسفی وجود داشته است.

تبیان:فلسفه به صورت مدون از یونان بر آمده موقعی که فلسفه به صورت مدون و کتابی در آمده و تنظیم شد مسائل چقدر بوده یعنی در حدود چند تا مسأله داشت؟ اینها به چه مقدار از این نیازها و سؤالهای بشری پاسخ داده اند؟

جواب:در اینجا اول باید یک نکته را توضیح دهیم و آن اینکه تکیه فلسفه بر قوای ادراکی انسان است وبس.برایش نه جغرافیا مطرح است نه دین نه مذهب.همانطور که گفتیم فلسفه یک تلاش انسانی است برای کشف اسرار هستی.این تلاش به هر حال از جائی شروع می شود.از هر جائی که انسان پیدا شود.مثل ریاضیات که یک تلاش بشری است،حالا اول چینی ها شروع کردند یا یونانی ها یا هندی ها،مهم نیست.هر جا اول آغاز می شد،جاهای دیگر هم از آنجا می گرفتند و یا خودشان جداگانه آغاز به کار می کردند.به هر حال فلسفه یا ریاضیات محصول فکر بشرند و فکر بشر چنانکه چنین بوده در یونان هم بوده است.منتهی تدوین فلسفه به صورت رسمی از افتخارات یونانیان است.ما این را انکار نمی کنیم.اما اینکه بعضی ها معتقدند بر آنچه یونانی ها آورده اند دیگرا ن چیزی نیافزوده اند مطلبی است که باید بررسی شود.در حوزه فلسفی ما این سؤال مطرح است که آیا ما غیر از فلسفه یونانی ها خودمان چیزی داریم یا نداریم؟در مورد اینکه یونانی ها خیلی کار کردند جای انکار نیست،ابن سینا در مورد منطق می گوید شما نگاه کنید ببینید بر چیزی که این مرد بزرگ (ارسطو) آورده کسی توانسته چیزی بیافزاید؟ در مورد فلسفه هم وقتی که آدم { متافیزیک  }ارسطو را می خواند واقعأ می بیند دریایی از مطلب است.اما مسلمأ دانشمندان اسلامی و دانشمندان اروپایی بسیاری از مسائل را خودشان ابداع کرده اند و بر میراث یونانیان افزوده اند.غربیان در معرفت شناسی و فلسفه علم و منطق جدید کار کرده و مسائل جدیدی مطرح کرده اند.<\/h1>

در جهان اسلام هم ما در تصوفمان از افلاطونیان یونان متأثریم ،ولی خودمان هم خیلی کار کرده ایم .در فلسفه مان از آنها متأثریم ولی خودمان هم خیلی کار کرده ایم.منتهی حدود این کار را مشخص کردن یک مقدار مشکل است.اولأ چنان که عرض کردم تا این اواخر ما منبع دقیقی بر خلاف اروپایی ها از فلسفه یونان در دست نداشتیم،تا درست ارزیابی کنیم.در آثار مرحوم مطهری لیست مسائلی را می بینیم که اینها به عنوان ابتکارات فلسفه اسلام مطرح شده اند.مثلأ :از جمله زیادت وجود بر ماهیت.ولی یکی از دوستان که الان دکتر فلسفه هستند در دوران دانشجویی اش به من گفت:فلانی من همین مطلب را به همان مثالی که ابن سینا در اشارات مطرح می کند در آثار ارسطو دیده ام.بنابراین مرز ابتکارات و ابداعها را اگر بخواهیم مشخص کنیم باید دقیقأ نه با تخمین ،فلسفه آنها را جمع بندی کنیم که الان در اختیار همه مان در همین ایران هم هست،فکر نمی کنیم متنی از یونان باشد که به فارسی ترجمه نشده باشد.بعد از اینکه اینها را جمع بندی کردیم ،بیاییم کارهای خودمان را هم جمع بندی کنیم و بعد ببینیم اینها چقدرش هنوز به حالت اولیه اش مانده و چقدر ما اضافه کرده ایم و در چه مواردی هم آن مواد اولیه را تغییر داده ایم .چون هر سه نوعش را داریم .هم چیزهایی داریم که در همان حدود اولیه اش حفظ کرده ایم ،هم چیزهایی داریم که تغییر داده ایم و هم چیزهایی داریم که خودمان به آن اضافه کرده ایم.ما در جهان اسلام در مورد فلسفه با یک مشکل روبه رو شدیم وآن اینکه بعد از اینکه غزالی به فلسفه حمله کرد،با مقبولیت خاصی که داشت ،فلسفه در جهان اسلام آسیب پذیرفت.باید گفت:که فلسفه در جهان اسلام هم شروع می شد؛اگر موضوع ترجمه هم در کار نبود باز هم شروع می شد.منتهی آن ترجمه ها هم به ما کمک کردند.اما ار همان اوائل که شروع شده بود مقبولیت و مشروعیت چندانی نداشت،و لذا وقتی یک روحانی منتفذ که سیاستی هم پشت سرش بود ،به آن حمله کرد سخت آسیب دید.بعد ار آن فلسفه در جهان اسلام در واقع نوعی به فعالیت زیر زمینی پرداخت.فلسفه به صورت مستقل دیگر بعد از ابن سینا بعد از حمله غزالی نتوانست پیشرفت کند ،ما آثار ابن سینا را در واقع در خود ابن سینا خاتمه یافته می بینیم،بعد از آن ابن رشد بلند شد ولی اگر دقت کنیم می بینیم که کاری از دستش نیامده و خیلی لرزان در این راه بلند شد،اگر چه شهامت خیلی زیادی به خرج داده اما کار از کار گذشته بود. اما فلسفه زیر زمینی به دو صورت فعالیتش را ادامه داد زیرپوشش دو جبهه و دو جناح مقبول جهان اسلام که یکی کلام بود و یکی تصوف .کلام در میان متشرعان و علمای دین مقبولیت داشت،فلسفه رفت زیر بال آن،در نتیجه ما بعد از آن می بینیم که کلام وسعت پیدا می کند،ما شرح موافق را داریم در هشت جلد که یک دائرة المعارف فکری است،خیلی دقیق و عمیق اما نامش و عنوانش و شیوه اش،کلام است و کلامی.اگر چه قابل مقایسه است با آثار ابن سینا،با شفای ابن سینا ،اما دیگر فلسفه نیست،کلام است.از طرف دیگر هم رفت زیر بال تصوف که در قشر عظیمی از جامعه از مرفهین اهل مسامحه و بعضی تیپهای دیگر رواج گسترده ای پیدا کرده بود که علمای دین حریف آن نبودند.همان غزالی که فلسفه را کوبید،دربست عرفان را تصویب کرد!خودش هم اظهار می کرد که من عارفم و برادرش که از بزرگان اهل عرفان است (احمد غزالی)و عرفان نظری به صورت یک جهان بینی خیلی قوت گرفت.در قرن ششم و هفتم ما آثار صدرالدین قونوی ،و قیصری را داریم که اینها هر کدامشان از نظر جامعیت قابل مقایسه با شفای ابن سینا هستند .دیگر شفای ابن سینا کم رنگ شده بود .انتظار می رفت یک قرن بعد از ابن سینا یک شرح شفای 10 جلدی داشته باشیم،دو قرن بعد اثری از آن بزرگتر داشته باشیم،اما عملأ چنین نشد.اما در مقابل آن ،در کلام و تصوف رشد سریعی را از نظر عرضه یک سیستم معرفتی مشاهده می کنیم،تا می رسیم به قرن دهم که صفویه در ایران حکومت شیعی اعلام کردند و دیدگاههای جدید در این سرزمینها حاکم شد.چون صفویه خودشان گرایش صوفیانه داشتند.دوباره می بینیم که فلسفه ما با رنگ تصوف ظهور پیدا می کند.اصل فلسفه ملا صدرا قابل مقایسه است با شفا ،اما اگر جسارت نشود باز هم شفا نیست و ادامه کار شفا هم نیست،بلکه یک تصوف قرن هفتم و هشتم است.یعنی محصول کار شارحان مکتب ابن عربی از قبیل قونوی و قیصری و جندی و سید حیدر آملی است،به علاوه شفا.یعنی ما شفا را می بینیم که آمد و با آثار ابن عربی ترکیب شد.یعنی :ابن سینا و ابن عربی در یک قبا و در لباس ملا صدرا ظاهر شده اند.در حوزه هامان معمولأ با اقبال و احترام از این کار یاد می کنیم،مثلأ می گوییم :ایشان توانست کلام و عرفان و فلسفه مشاء و اشراق را یک جا جمع کند !اما در واقع در جای خودش بیشتر توضیح می دهم که این جمع کردن کار درستی نبود.البته با احتیاط عرض می کنم و نظر خودم است و"النظر کالخبر یحتمل الصدق و الکذب" من شخصأ معتقدم که با این جمع کردن هر دو را از کار خودش باز می داریم .ما اگر عرفان را فلسفی یا فلسفه را عرفانی کنیم کار درستی نکرده ایم.چون ابزارشان با هم فرق می کند.فلسفه متکی به عقل و ادراکات معمولی است که عرفان در حوزه خودش اینها را اصلأ قبول ندارد .عرفان متکی بر شهود است که فلسفه اصلأ از آن خبر ندارد .ولی خوب ملا صدرا یک عارف بود که فلسفه را هم یدک می کشید در نتیجه هر دو را با هم جمع و جور کرد –البته ار نظر یک عده کار بسیار ظریف و خوبی است-ولی من معتقدم که در آینده تفکیک فلسفه و عرفان از یکدیگر از ضروریات است تا هر یک بتوانند کار خود را بکنند و پیشرفت خود را داشته باشند تفکیک این دو ،به عهده حوزه ها و دانشگاههای ماست.من این نکته را درکتاب عرفان نظری خود به طور مختصر مطرح کرده ام،باز هم می گویم این کار حوزه ها است که هر چه سریعتر عرفان و کلام را از فلسفه جدا کنیم،کلام مان را با اصول و مقدمات و اهداف و اغراض خودش جداگانه مورد بحث قرار بدهیم،فلسفه مان را نیز با اصول و ابزار و مبانی و مقدمات و اهداف خودش جداگانه و عرفانمان را با همان اصول و مبانی و مقدماتش چداگانه مورد بحث قرار دهیم .ما عرفان را به صورت فلسفه مطرح می کنیم و با سخنرانی ها می خواهیم مثلأ عرفان را ترویج کنیم،در صورتیکه عرفان تربیت می خواهد ،سلوک می خواهد این را باید از راه خودش و آنرا هم از راه خودش.

ادامه دارد .

تبیان شماره 13مورخ 1374سال سوم آذر،دی

تهیه وتنظیم از سیدمحمدحسین دریاباری


رای دیوان عالی کشور درباره نشریه به شعبه 9 بازپرسی ارسال شد

مدیرمسوول هفته‌نامه گویه:

رای دیوان عالی کشور درباره نشریه به شعبه 9 بازپرسی ارسال شد

خبرگزاری دانشجویان ایران - تهران

سرویس: فقه و حقوق - حقوق سیاسی

دیوان عالی کشور، حکم دادگاه تجدیدنظر استان قم درباره هفته‌نامه گویه را تأیید کرد و این حکم برای مختومه شدن پرونده مطرح در شعبه ‌9 بازپرسی قم در اختیار این شعبه قرار گرفت.

سیدمحمدحسین دریاباری، مدیرمسوول هفته‌نامه گویه در نامه‌ای الکترنیکی به ایسنا توضیح داد: در پی شکایت مدعی‌العموم استان قم از مدیرمسوول هفته‌نامه گویه در سال ‌1385 به اتهام نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی و جریحه‌دار کردن عفت عمومی به دلیل چاپ مقاله‌ای تحت عنوان «چرا خبرگان رهبری مهم است» و چاپ عکسی در یک مقاله و بالاخره چاپ یک داستان، شکایت مزبور مراحل قانونی را طی و پرونده به دادگاه شعبه دوم تجدید نظر استان قم ارجاع و قاضی، سید محمد حسین دریاباری مدیرمسوول هفته نامه گویه، عباس حاتمی و رضا نوروزی را جمعا به چهارصد وپنجاه هزار تومان جزای نقدی محکوم کرد.

مدیرمسوول هفته‌نامه گویه بر اساس قوانین جمهوری اسلامی از دیوان‌عالی کشور درخواست فرجام‌خواهی کرده است.

دیوان عالی کشور با بررسی محتویات پرونده، متن حکم صادره شعبه دوم تجدیدنظر استان قم را تایید کرده است.

علاوه بر این هیأت نظارت بر مطبوعات هم از مدیرمسوول هفته نامه گویه به اتهام مزبور شکایت کرد و دادسرای استان تهران به دلیل عدم صلاحیت، رسیدگی آن را به شعبه ‌9 بازپرسی قم ارجاع داد.

مدیرمسوول هفته نامه گویه با احضاریه مقام قضایی به بازپرسی شعبه ‌9 مراجعه و با توضیحاتی حکم صادره درخصوص اتهام مزبور را از سوی دادگاه تجدیدنظر استان قم به وی اطلاع و اظهار داشت که ما درخواست فرجام‌خواهی به دیوان عالی کشور داده‌ایم به همین دلیل پرونده شعبه ‌9 بازپرسی که به علت شکایت هیأت نظارت بر مطبوعات گشایش یافته جهت مختومه شدن در انتظار رای دیوان عالی کشور بود که رای دیوان عالی به شعبه ‌9 ارسال شد و در انتظار نتیجه پرونده مزبورهستیم.

بر اساس حکم دیوان عالی کشور پرداخت جزای نقدی توسط متهمان قطعیت یافته است. این حکم‌24/ ‌1/ ‌1387با پرداخت وجه مذکور اجرا شد.

http://web1.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-1132852&Lang=P


دفاعیات مبسوط مدیر مسوول هفته نامه گویه

http://daryabary.blogfa.com/ 

بسمه تعالی

  دفاعیات مبسوط مدیر مسوول هفته نامه گویه         

 بازپرس محترم شعبه یک

با سلام و احترام

مدعی العموم از اینجانب سید محمد حسین دریا باری به عنوان مدیر مسوول(( هفته نامه گویه )) به اتهام نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی وجریحه دار کردن عفت عمومی جامعه از طریق انتشار یک عکس درمقاله ؛یادداشتی درمورد مجلس خبرگان رهبری ویک داستان طرح کرده است. به همین دلیل اینجانب جهت ادای توضیحاتی در شعبه اول بازپرسی دادسرای عمومی وانقلاب قم حاضر شدم .توضیحات اولیه از سوی اینجانب ونویسندگان  یادداشت وداستان داده شده است.اکنون درصددم توضیحات جامع ؛مبسوط وآخرین دفاعیات را به حضور بازپرس محترم جهت روشن شدن حقایق واز بین رفتن ابهامات احتمالی ،ارایه نمایم. تااز این رهگذر بیگناهی اینجانب و همکاران ما اثبات وعدم ارتکاب نشریه ومدیر مسوول آن به اتهامات وارده توسط  مدعی العموم هویداگردد. همانگونه که اشاره گردید. سه موضوع در نشریه گویه عامل دو اتهام شده است.

الف :در شماره 121 گویه یادداشتی تحت عنوان ((چرا خبرگان رهبری مهم است)) چاپ شده که بخشی از مفاد آن بزعم مدعی العموم نشر اکاذیب بقصد تشویش اذهان عمومی تشخیص داده شده است. به همین دلیل در خصوص آن طرح شکایت کرده است.دفاع ما در این زمینه بشرح زیر است .

اول :نشریه گویه در126 شماره فعالیت خویش در طی پنج سال،همواره کوشیده است، تا با رعایت قوانین ومقررات مطبوعات در جهت پاسداری از نهادهای مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی گامهای مؤثری بردارد .گویه آن چنان قانون محور بوده وهست که تاکنون تنها با دوشکایت مواجه بوده است در یک مورد آن برائت جاری شده ومورد دیگر آن همین است که اکنون در حال طی کردن مراحل قانونی خویش است. نبود شکایت یا موارد کم آن ، نشانه قانون مندی و رعایت مقررات از سوی دست اندر کاران نشریه می باشد.اگر احساس می شد که یادداشت فوق با مقررات وقوانین مطبوعات وسایر قوانین؛ مغایرت دارد هرگز مبادرت به چاپ آن نمی نمودیم کما اینکه بسیاری از مقالات ارسال شده به این نشریه که به منزله تخطی از قانون مطبوعات بود چاپ نشده است.مجلس خبرگان به اندازه ای مهم است که کمترین توهین وافترا ممکن است حیات سیاسی واجتماعی نظام مقدس جمهوری اسلامی رابا مشکلاتی مواجه سازد زیرا خبرگان ملت همگی از افراد عادل ؛پارساونخبگان دینی اجتماعی وسیاسی این ملت بشمار می آیند البته این امر بدین معنا نیست که آنان از اشتباه و خطامصون هستند زیرا بر اساس نصوص معتبر دینی همه فرزندان  آدم جز معصومان خطا پذیر بوده و دچار سهو و اشتباه خواهند شد .همه می دانند که خطا و سهو و اشتباه ضرروخللی به عدالت و پارسایی وارد نمی سازد. بر این اساس و با توجه به اینکه انتقاد با هدف اصلاح کاستی ها در جهت تقویت افراد، نهادها، ارگان ها و جریان ها صورت می گیرد و معمولا از سر دلسوزی است و از نظر مفهمومی نیز با دشمنی، کینه توزی و ناراست اندیشی تفاوت دارد، آن یادداشت انتقادی با هدف توجه بیشتر به آسیب هایی منتشر شده که ممکن است از اقتدار و نفوذ مجلس خبرگان که به سبب وظیفه ذاتی اش نظارت و تعیین رهبری به عنوان بالاترین مقام کشوری است، بکاهد. در جایی که هم از سوی قرآن و اولیاء الله امر به معروف حتی به امام مسلمین توصیه شده و از سوی دیگر قانون اساسی بر اساس  اصل هشتم

به ضرورت ونحوه آن پرداخته که متن آن بشرح زیر است.

در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‏ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین می‌کند.

«و الموُمنون و الموُمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر».

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران امر به معروف و نهی از منکرودعوت به خیروصلاح را وظیفه تک تک شهروندان شناخته است. امر به معروف و انتقاد به عنوان وظیفه شرعی و عرفی احساس می شود، چرا که خودسانسوری یا بی توجهی نسبت به آنچه با سرنوشت مردم ارتباط دارد، میدان را برای دشمنی و توهین های دشمنان باز می گذارد که هم بازپرس محترم و هم مدعی العموم استحضار دارند که چنین انتقادهای دلسوزانه ای است که راه را بر توهین های شبه افکنان می بندد. آنچه که در یادداشت آمده است صرفا انتقادبوده که آن هم از پایبندی وعلاقه ما به نظام جمهوری اسلامی وصیانت از ایران بزرگ سرچشمه گرفته است .مفاد یادداشت اگر انتقادبرداشت نمی شد چاپ نمی شد ممکن است امنتقاد شدت وضعف داشته باشد که ما منکر آن نیستیم اما هرگز آن را مصداق توهین، افترا ونشر اکاذیب نمی پنداریم .قانون اساسی نیز حق انتقاد منصفانه ؛سازنده وراهگشا را برای احاد ملت ونخبگان برسمیت شناخته است .

2- در تحقق یک جرم باید عنصر مادی و عنصر معنوی را مد نظر قرار داد. علیرغم اینکه اتهام نشر اکاذیب راجع به این یادداشت در پرونده ثبت شده اما مصادیق آن مشخص نشده است. تمام مواردی که در آن یادداشت آمده یا در گزارش ها و مطالب و اخبار نشریات و یا خبرگزاری ها بدان اشاره رفته است. پس هیچ کدام تازگی ندارد و اگر هم فرض کنیم که قطعا چنین نیست که از اکاذیب بوده بارها و بارها نشر پیدا کرده و به علت عدم تکذیب مستند شده و قعطا بیان مجدد چنین مطالب مستندی که تکذیب هم نشده را نمی توان مصداق نشر اکاذیب دانست چرا که قانون، قانون است و مصلحت اندیش نیست که یکی را مصداق جرم بپندارد و دیگری را نه. موارد و مطالب بسیار تندتر از چنین یادداشتی نیز در سالیان گذشته بارها و بارها گفته شده یا منتشر شده است. اما عنصر معنوی و انگیزه چنین نشر اکاذیبی هم مهم به نظر می رسد، آن هم برای شخصی مثل بنده که نه کاندیدای مجلس خبرگان بوده ام که با تخریب (احتمالا به زعم شاکی وگرنه تخریبی در کار نیست) کسانی محبوبیت کسب کنم، نه در پی پستی بوده ام و اساسا چنین مطالبی جز تحمل غضب دیگران فایده ای ندارد و نه چنین انتقاداتی منافع مالی را نصیب کسی می کند. پس هیچکدام از این دو عنصر امکان تحقق نداشته اند.

دوم :نکته ی دیگر اینکه چیزی که پایه های جرم راشکل می دهد وبنای آن را می سازد سوء نیت، قصد اشاعه یک فکر غلط یااشتباه وترویج آن می باشد. که گویه در خصوص موضوع فوق یعنی مجلس خبرگان نه تنها این نیت رادر سر نداشت بلکه همواره کوشید این نهاد عظیم را به مردم معرفی ومقالات متعددی در باره آن وجایگاه آن در قانون اساسی چاپ کند که بعدا به برخی از آن اشاره خواهد شد .حال پرسش اساسی از نهادهای ذی ربط این است که آیا نشریه ای که در حدود پنج سال فعالیت مطبوعاتی با کمترین اشتباه به فعالیت خویش ادامه داده است علی رغم تمامی مشکلات مخصوصا قطع سهمیه کاغذ ؛ تعطیلی آن در آستانه انتخابات بدون ارایه دلیل حقوقی وقانونی ومطرح کردن پرونده آن در همین زمان، آیا مدیر مسوول آن که بزودی با وی بیشتر آشنا خواهید شد مستحق این عقوبت بوده است؟

سوم هنگامی که به نشریه گویه در خصوص چاپ آن یادداشت انتقاد به عمل آمد ه در شماره 125 مطلبی تحت عنوان نگاه گویه به قلم مدیر مسوول نشریه چاپ شده که معاونت مطبوعات وتبلیغات اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی ضمن اظهار رضایت گفت :احتمالا این یادداشت مسایل آتی را حل کرده وموانع احتمالی را برطرف می سازد. متن یادداشت بشرح زیر است :

نگاه گویه

نشریه گویه از آغاز فعالیت خود بر اساس قانون اساسی و قوانین ومقررات موجود جهت تحکیم مبانی نظام مقدس جمهوری اسلامی،امنیت کشور،منافع ملی و احترام به همه نهادهای مصرح قانون اساسی مطالبی را در قالب خبر،گزارش،مقاله و یادداشت به چاپ رسانده است و احیانا انتقادهایی را هم در چارچوب قانون مطبوعات و مصالح ملی در راستای اصلاح امور که نتیجه آن نیزاستواری پایه های نظام مردم سالارانه جمهوری اسلامی است ،درج کرده است. گاهی نیز مطالبی را به چاپ رسانده است که با تذکر قانونی و دلسوزانه مسئولین محترم ارشاد اسلامی مواجه شده است که دراین باره ذکر نکته ای مفید خواهد بود

ما هم به مانند میلیون ها زن و مرد ایرانی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رای اگاهانه داده اند،رای داده و بدان عملا پایبند بوده ایم. به تمامی نهادهای این نظام علاقمند بوده و ضمن تایید عملکرد آنها، تنها راه پیشرفت و تعالی کشوررا در تحکیم آنها می دانیم و گاها اگر سهو غیر عمدی نیز در کار بوده، نیت بد در سر نداشته ونداریم و ممکن است این به خاطر فشار بیش از حدکار مطبوعاتی بوده باشد که گاها با غفلت همراه بوده است.

نشریه گویه با توجه به برخی مطالب سهوی که در آن به چاپ رسیده به اطلاع می رساندکه خبرگان رهبری که چشمان بیدار ملت در نصب و نظارت براعمال رهبری می باشد، از ارکان قوی و مجلس خبرگان از مجالس مترقی دنیای امروز به شمار می آید و اگر مطلبی در این باره سهوا به چاپ رسیده لزوما دیدگاه گویه نخواهد بود و بعد از این انشاءالله در سایه تذکرات و ارشادات مسئولین امر و با نظارت بیشتر تصحیح خواهد شد. اما در باره کار مطبوعات از باب (الکلام یجر الکلام) باید به این نکته توجه داشت که 90 درصد انرژی نیروهای نشریات محلی صرف تامین هزینه های آن می شود. تنها حمایت ارشاد نیز همان کاغذ سهمیه ای است که گویه از سال 83 نیز از این حمایت محروم شده است. حال با این حجم کارو فشار اقتصادی نشریه مجبور است تمام هم وغم خود را مصروف تامین هزینه های آن نماید و در طول عمر پنج ساله خود که یک اشتباه سهوی غیرعمدی نیز دامنگیر آن شده است، توجه و عنایت مسئولین امر را می طلبد.

چهارم :گویه در 126 شماره همراه با نهادهای انقلاب بوده وبنجواتم واکمل در تحکیم مبانی نظام واهداف آن گام برداشته  بگونه ای که همه نهادهای مستقردر قم آن را تریبون خویش تلقی می کردند . آقای مدعی العموم همه اینها را فراموش کرده وبه نکاتی تمسک جسته که بیشتر شائبه سیاسی دارد تا مبنای حقوقی، گویه در شماره 120؛125؛126؛در باره انتخابات خبرگان مطالب فراوان چاپ گردیده رؤیت نشده است ؟ به عنوان نمونه ((شرکت در انتخابات تکلیف شرعی است))((بررسی دو نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران وایالات متحده آمریکا در دو شماره)) (( خبرگان رهبری از منظر مقام معظم رهبری)) ((خبرگان در کلام امام خمینی ره))ودهها مقاله دینی ؛زندگی نامه علماءومطالبی درباره بسیج وسایر نهادهای انقلاب  در گویه چاپ شده است .آیا همه ی اینها فراموش شده وبرای آقایان نمود نداشته است ؟ و یک یادداشت انتقادی با هدف خیرخواهانه گناه کبیره شمرده می شود؟

پنجم :هنگامی که مقاله انتقادی چاپ شده در گویه موجب نگرانی برخی شده گویه حاضر نشد که حتی کسی از گویه نگران بوده واز مطالب ان رنجش پیداکند بلافاصله یادداشتی در شماره 125 گویه تدوین گردید طی آن دید گاه مدیر مسوول گویه وهمکارانش بشرحی که گذشت تدوین شده است.

ب:دومین اتهام مدیر مسوول نشریه گویه جریحه دار کردن عفت عمومی جامعه است که در این خصوص به چاپ یک تصویرویک داستان اشاره شده است.موارد زیر فی الواقع دفاع از اتهام بند ب می باشد که از شماره شش آغاز می شود.

ششم :در شماره 118 هفته نامه گویه مقاله ای تحت عنوان (بد حجابی عصیان یا آرمان )چاپ شده است. در این مقاله بد حجابی دختران وبانوان با رویکرد روانشناسانه مورد بررسی قرار گرفت. مقاله مذکور در دو شماره گویه منتشر شده است . در قسمت اول، گویه تصویری را که از خبرگزاری فارس در یافت شده برای توضیح مطالب وتفهیم خواننده و صفحه در لابلای مقاله قرارداده است . این تصویر ظاهرا عامل شکایت دادستان شده است .گفتگوی مابا معاون دادستان پس از چاپ بخش اول مقاله موجب گردید که در شماره آینده برای این مقاله با این مفاهیم ومحتوا از عکس وتصاویر زنان پوشیده با چادر استفاده شود که با موضوع سنخیت نداشت ،همانگونه که اشاره شده است استفاده از آن تصویر جهت توضیح مطالب ونمایاندن کیفیت بد حجابی به خوانندگان بوده است تا از این طریق بد حجابان آگاه شده وخود ر ادر یابند وافرادی که اینگونه روش را پیشه ساخته اند به دامان حجاب بازگشته وغیرت بسیاری جهت مبارزه با این پدیده تحریک گردد.

این تصویر مربوط به مراسم شام غریبان عاشورای حسینی در تهران در سالیان گذشته است که تا آنجا که به خاطر می آورم نشریات جمهوری اسلامی، پرتو سخن، یالثارات و بسیاری از سایت های اینترنتی با تفکرات اصولگرایانه نیز بارها آن را منتشر کرده اند. چنین تصویرهایی از جامعه ایران برداشته شده است و از خارج از آن نیامده. در همین خیابان های شهر قم نیز نمونه های آن بسیار یافت می شود. ما بر این عقیده ایم که چنین تصاویری عفت عمومی را جریحه دار نمی کند بلکه بالعکس بی توجهی و نادیده گرفتن چنین نابسامانی های اجتماعی است که اخلاقیات جامعه را به فروپاشی می کشاند و با گسترش در جامعه باعث جریحه دار شدن عفت عمومی خواهد شد. آن چه مسلم است و ما بصورت یک تجربه آموخته ایم چنین مقالات و یادداشت هایی راجع به بدحجابی و ریشه یابی علل آن در شهرهایی چون قم خود به خود حساسیت برانگیز می نماید اما وظیفه و رسالت ما به عنوان یک رسانه مکتوب حکم می کند با بررسی و ریشه یابی جلوی گسترش آن را بگیریم. قطعا همان طور که می دانید برای این که صفحه یک نشریه خسته کننده نشود و نیز مخاطب را به خود جلب کند نیاز به عکس مربوط یا تزئینی دارد. قطعا شما هم می توانید تصور کنید که راجع به مقاله ای درباره بدحجابی نمی توان عکس شتر و یا ماشین را چاپ کرد. باید عکسی باشد که گویای مطلب باشد. البته عکس طوری انتخاب شده که کم حجاب باشد و نه بد حجاب. وگرنه چنین عکسی آن هم به صورت سیاه و سفید در مقابل بدحجاب های متحرک و یا بدحجاب و بی حجابانی که بر صفحه تلویزیون نقش می بندد، محلی از اعراب ندارد که بخواهد عفت عمومی را جریحه دار کند.

هفتم: شاکی محترم بخوبی می داند، همه آنچه که رعایت آن در چاپ تصویر، ضرورت داشت لحاظ شده است .از جمله اینکه چشمان صاحب تصویر جهت عدم شناسایی بسته شده است . این بیانگر این حقیقت است که مدیر نشریه وهمکارانش هرگز قصد ترویج ،اشاعه وگسترش چنین فرهنگ وروش را نداشته است بلکه در صددنکوهش ومبارزه با آن بوده است . وقتی که این صفحه از نشریه باز می شود عنوان مقاله مورد رؤیت قرا رمیگیرد وسپس تصویر بر چشم نقش می بندد مفهوم مقاله، با تصویر آشکار وتبیین می گردد.) بنابراین جرم هنگامی تحقق می یابد که شرایط ولوازمش مهیا باشد .بدیهی است تصویر فوق برای توضیح مطلب وآگاهی مخاطب بوده است. بنابر این موضوعی که سوء نیت ؛قصد اشاعه فساد وترویج فرهنگ باطل در آن نیست چه جرمی برآن مترتب است ؟

هشتم :بدون شک وتردید گردانندگان نشریه قصد سویی برای چاپ عکس نداشتند اگر خدای ناکرده چنین قصدی در کار بود می توانستند ماهرانه بدان اقدام ورزند که اثری در جامعه بگذارند وآن اینکه تصور مزبور ومقاله را در صفحات رنگی جای دهند تا تبعات وپیامد های مورد نظر شاکی رادر پی داشته باشد.

نهم :آیا مقامات قضایی که برای جامعه این مقدار حساسند که باید هم باشند نشریات دیگررا هم که با تیراژفراوان چاپ وتوزیع می شود دیده اند ؟آیا شاکی محترم وهمتایانش برآن نشریات نظارت دارند، مضافا بر این آیاصرفا مطبوعات عفت عمومی جامعه را جریحه دار می سازد؟آیا به سیمای جمهوری اسلامی که بیشترین فیلمهای آن خارجی وتصویر آن هزاران بار بدتر از تصویر چاپ شده در گویه می باشداعتراض کرده اند ؟ممکن است بگویند قم که شهر مقدس است با سایر شهرها تفاوت دارد. این منطق بدون شک مبنای حقوقی ندارد. زیرا قانون موضوعه برای سراسر کشور در اجرا، اعمال وپیگیری یکسان ویکنواخت است .اگر چنین ادعایی از سوی کسی ابراز گردد که مثلا شهرهای قم ومشهد مقدس اند،). بر این اساس این که قم مکانی حساس است اگر چه با ظواهر سازگار است اما در برابر قانون با سراسر کشور یکسان است .ما اینگونه مقالات را جهت کاهش بد حجابی ؛جرایم ومفاسد اجتماعی چاپ می کنیم نه برای گسترش آن مافی الواقع حامی شاکی محترم هستیم بجای تشویق از سوی ایشان تنبیه شدیم .

دهم :مساله ی دیگری که برای جریحه دار نمودن عفت جامعه توسط شاکی محترم استناد شده است. داستانی است که چند واژه نظیر لب ؛سینه ؛بوس وران در آن استخدام شده است .عنوان داستان (( زیرجیر جیر بولدزر)) ؛می باشد.این داستان در شماره 118 گویه به چاپ رسیده است . اما دبیر صفحه فرهنگ وهنر با دقت روی داستان کارکرده وآنچه که با مقررات وقوانین وبالاخره عفت عمومی جامعه منافات داشت را حذف کرده است .

داستان چاپ شده اگر واقعابانگاه منصفانه وفارغ از هیاهو ارزیابی شود چیزی که عفت عمومی را جریحه کند در آن وجود ندارد.نتیجه داستان بسیار روشن است. این داستان می خواهدبفهماند که نباید با چیزی ساده چهره هنر مندان راتخریب وآنان را از حیزانتفاع ساقط نمود .مضافا بر این بخشی ازداستان نقل ماجرایی است که مرد در خصوص همسرش می نماید .علاوه بر این ظاهرا داستان با دقت مورد مطالعه قرار نگرفته یا نسبت به داستان بودن آن کم توجهی شده. اصولا در گزارش که داستان نیز معمولا یک نوع گزارش است، مهمترین اصل فضاسازی است، هنرمندی داستان نویس در به تصویر کشیدن فضای موجود که داستان در آن اتفاق افتاده است، به همین خاطر یکی مستقیم با جملاتی مثل هوا سرد است فضاسازی می کند و یکی بصورت غیر مستقیم مثل: سوز رگ و پی علی را می کشید، صدای ترک ترک دندان ها شنیده می شد، همانطور که نشسته بود بدنش می لرزید و.... در این داستان نیز واژه داغی ؛جای گرم ؛جای نرم ؛تیر کشیدن سینه ؛یخ کردن وامثال آن در داستان بیان فضای زیر زمین است .نه چیز دیگر ؛اگر مجموع داستان با مفاهیمش در یک مرحله مطالعه وبررسی شود ؛بدون شک عفت عمومی جامعه را مورد تهدید قرار نمی دهد.

یازدهم :بنظر می رسدشاکی محترم نگران خوانندگان کم سن وسال داستان است که ممکن است تحریک آمیز باشد.در این خصوص بایدگفت وقتی که ما مطالبی را در نشریه چاپ می کنیم جامعه را باتمام اجزابش ارزیابی می کنیم اگر قرار است این داستان با فرض تحریک آمیز بودن که به یقین چنین نیست بسیاری از کتب دیوان ؛مجموعه داستان ؛کتب آموزشی ورساله های عملیه باید جمع آوری شود زیرا بسیاری از واژه ها در آن بکار رفته که زمینه های ایجاد انحراف ؛تحریکات جنسی ؛زمینه سازی خیالبافی جنسی ودر نهایت تهدید عفت عمومی جامعه رادر پی دارد . برهمین اساس پیشنهاد باید کردکه نهادهای ذی ربط دیوان حافظ ؛مولانا ؛سعدی  ودیگر شعرای عارف معاصرراجمع آوری کنندزیرادر آنهاواژه های ؛می ؛شراب ؛لب ؛خال ؛پیاله ، عشق و حتی عورتین استخدام شده است .امام راحل که بزرگترین عارف معاصر است وهمه قله های عظیم عرفان نظری وعملی راطی کرده است واژه؛لب ؛خال ودوست را بکار برده است این در حالی است که هر کسی ممکن است معنای مورد نظر خویش را از آن برداشت نماید. با نگاهی گذرا به رساله های عملیه در می یابیم که مسایل آن باید تفکیک شود چرا که مسایل زنان باید به دست مردان ومسایل مردان به دست زنان برسد. از شاکی محترم خواستارم فرمان جمع آوری همه آن را صادر فرمایید. زیرا همه آنها مخل عفت عمومی جامعه اند.ممکن است که گفته شود مسایل شرعی راهمه باید یاد بگیرند این موضوع صحیح است اگر کسانی که دنبال تحریک شدن هستند آنها رابه عنوان ابزار استفاده میکنند.بالاخره اینکه در هر سه مورد چه مقاله ی ((چراخبرگان رهبری مهم است ))چه تصویر مقاله ((بد حجابی عصیان یا آرمان وبالاخره واژه های داستان ((زیر جیر جیر بولدزر))قراین وشواهدی وجود ندارد که اثبات کند اراده ای در کار بودتا با چاپ آن مطالب جرائم مورد نظر شاکی تحقق یابد . بدیهی است شکل گیری هر جرمی نیاز به قصد ؛سوءنیت ؛اراده ای در جهت ترویج واشاعه را می طلبدکه در اینجاهمه موارد فوق منتفی است.

دوازدهم : قرار گرفتن مقاله « بد حجابی عصیان یا آرمان و داستان « زیر جیر جیر بولدزر» از باب تصادف بوده است در این خصوص انگیزه خاصی دخالت نداشته است . لذا طرح این موضوع که چرا تصویر و داستان در یک صفحه قرار گرفتند پرسش بر خاسته از ذهن است زیرا ابتدا اصلا ما تصور نمی کردیم که دو موضوع فوق مورد شکایت قرار گیرد، تنظیم صفحات ما بر اساس جا و تصادف وهمسویی مطالب با یکدیگر در زمینه های طبقه بندی شده در نشریه بوده است .علاوه براین الان هم براین باوریم که شکوائیه حاضر مبتنی بر مبانی حقوقی نبوده و نیست.

سیزدهم : در مقدمه دفاعیات مبسوط اشاره گردیدکه بزودی با مدیر مسوول نشریه گویه آشنا خواهید شد. این جمله بدین منظور بیان گردیدتا به آن دسته از کسانی که بر این باورند ما در خصوص انقلاب اسلامی حساسیت نداشته و به آینده آن اهتمام نمی ورزیم، سخت در اشتباهند. اگر چه بسیاری از نویسندگان و همکاران مطبوعاتی با اینجانب آشنا هستند تصمیم دارم مقداری از گذشته و حال خود سخن بمیان آورم تا آنچه که در نگاه گویه آمده اثبات شده و جریانی که درصدد تعقیب ما است با ما آشنا گردد. اینجانب متولد 1339 هستم در سن شانزده سالگی مقلد امام خمینی (ره)شده وتمام فرایض خویش را بر اساس فناوای ایشان انجام داده ام سعادت تقلید از امام راحل از آنجا حاصل گردید که روستای ما روحانیان فراوانی داشته ودارد. یکی از روحانیان محل ما که همواره با مبارزان در ارتباط بوده و اکنون نیزازاساتید حوزه علمیه قم است جهت تقلید در مسایل دینی مشورت کرده و از آنجایی که ایشان در همه ی زمینه ها استاد ما بوده است امام خمینی را به عنوان مرجع تقلید معرفی و ایشان رابه ما شناساند. در آن هنگام بر زبان آوردن نام امام و داشتن رساله عملیه معظم له هم جرم بوده است. هنگامی که خیزش انقلاب اسلامی آغاز شد ما با شماری از دوستان که بیشتر آنان در جبهه های جنگ به شهادت رسیدند در بخش نوار امام واعلامیه آن بزرگ به اشکال ماهرانه که بعدها به توضیح آن خواهیم پرداخت نقش اساسی داشته ام پس از پیروزی انقلاب اسلامی هر کاری که به تقویت اساس انقلاب اسلامی می انجامید حضور پیدا کرده ام .علاقه به کار خبری و تهیه مطالب از سال 57 برای اینجانب پیدا شده است زیرا نه تنها اکنون بلکه از سال 57 بخاطر مباحث انقلاب خبرهای داخل و خارج را ارزیابی و بررسی می نمودم. از سال 1364 بانوشتن مقاله در روزنامه اطلا عات بطور رسمی و در سطح گسترده نویسندگی را آغاز نمودم. در سالهای 1365 با بولتن خبری دفتر تبلیغات همکاری نمودم. پس ازآن با نوشتن مقالات در مطبوعات گوناگون مانند رسالت ، فصلنامه یاد ،نشریه تبیان و نشریات محلی قم و همچنین برای مراکز علمی و پژوهشی و دریافت امتیاز نشریه گویه نویسندگی را تداوم بخشده و مقالات مفصلی در موضوعات متنوع به نگارش در آوردم. ( این مقالات را می توانید در وبلاگ پیام وشتان مطالعه نمایید ) هنگامی که جنگ تحمیلی آغاز شد همه ی دوستان قدیمی گواهند البته مدارکی هم در این زمینه موجود است آن چه که در توان بود برای صیانت از ایران و انقلاب کو تاهی به عمل نیامده است. این مقدمه به این دلیل عنوان شد که نباید کسانی کنترل امور را به دست گیرند که هنگام مبارزه امام خمینی را نمی شناختند و آگر می شناختند با او وشیوه های او که همانا مبارزه بود مخالفت می کردند وحتی حاضر نشدند یک سیلی به خاطرمردم و ایران گوش آنان را نوازش دهد. از آن گذشته هنگام جنگ نه تنها در مساعدت و همکاری جهت پیروزی گام بر نمی داشتند بلکه با حرکات و سکنات خویش زمینه های تضعیف روحیه ونومیدی را فراهم می ساختند. فراموش نمی کنیم هنگامی که شهر ها آماج حملات دشمن از طریق موشک و هواپیما شده است قم را به مقصد شهرهای دور دست از جمله مشهد به علت عدم امکان اصابت موشک به عنوان هجرت ترک نمودند چرا اینان و سایر عافیت طلبان اکنون باید در عرصه های مهم سیاسی، فرهنگی،و اجتماعی حضور یابند ؟و به جای تقدیر و تشکر از مردم طلبکار هم باشند؟ در صورت لزوم مشروح فعالیت خویش را که بیانگر سوابق اینجانب است جهت رفع هر گونه اشتباه و ابهام تشریح وتبین خواهم نمود.

 http://daryabary.blogfa.com/ 

 

سید محمد حسین دریاباری

مدیر مسوول هفته نامه گویه


گفت و گوی تبیان با دکتر رمضانزاده استاندار کردستان

گفت و گوی تبیان با دکتر رمضانزاده استاندار کردستان

تبیان : یکی از برنامه های دولت توسعه ی همه جانبه بوده ، شما به عنوان نماینده ی دولت چه اقدامی انجام داده اید ، در این باره توضیحاتی برای خوانندگان تبیان بفرمایید ؟

جواب : من تشکر می کنم از دوستان در مجله ی تبیان که این فرصت را در اختیار ما قرار دادند ، تا درباره برخی از مسائل استان با یکدیگر صحبت کنیم . موضوع توسعه ی همه جانبه ، که جناب آقای خاتمی بر آن تأکید داشتند و به عنوان یکی از برنامه های ایشان مطرح بوده ، یک پروژه ای است که نمی توان آن را جزء به جزء و استانی کرد بلکه این یک موضوعی است که دولت در سطح کشور تصمیم به اجرای آن گرفته است . به این مفهوم که اگر قرار است کاری انجام شود  در همه ی زمینه های فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی  و سیاسی صورت پذیرد و ما توسعه را یک بعدی و فقط در اقتصاد نبینیم . چون در دنیای جدید با تحولاتی که وجود دارد ؛اساسا توسعه ی یک جانبه و خطی در جامعه جوابگو نیست به همین دلیل دولت در زمینه های مختلفی مثل مطبوعات و بحث انجمن های مدنی که به عنوان واسطه بین دولت و مردم عمل کنند و بحث توجه بیشتر و جدی به بخش فرهنگ و نیز حوزه ی سیاست را مد نظر قرار داد . در عین حال توجه کامل به بخش اقتصادی داشته و دارد و تأمین زندگی روزمره مردم را هدف خود قرار داده است بنابراین توسعه ای که شعار دولت است همه جانبه و متوازن و سراسری است ، ما هم در استان کردستان در این زمینه اقداماتی را انجام دادیم . بخش اقتصادی را بطور مجزا بحث می کنیم اما در زمینه ی فرهنگی باید گفت همانطور که می دانید انجمن های فرهنگی متعددی در حال شکل گیری است و بسیاری هم شکل گرفته اند . ما در استان در حال حاضر بیش از شش یا هفت نشریه داذیم درحالی که 2سال پیش یک نشریه بیشتر در استان نبود و این نشریه هم گاهی یا هر از چند گاهی چاپ می شد . اگر تبیان را هم به آن نشریات اضافه کنیم تعداد نشریات استان می شود . هشت نشریه این اقدامی بسیار مناسب در زمینه ی فرهنگی است . انجمن های ادبی تعدادشان بالا رفته و از اداره ارشاد می توانید رقم دقیق آن را بگیرید ، در ارتباط با فعال کردن دانش آموزان و رشد سیاسی آنان برنامه هایی گذاشتیم و در سطح دبیرستان ها کلاسهایی به همین منظور برقرار بوده است . طرح مشاورین جوان برای افزایش آمادگی جوانان برای مشارکت فعال در مدیریت استانی و کشوری به اجرا در آمده . توجه جدی به افزایش نقش نیرو های بومی در مدیریت شده که این از مباحث فرهنگی یا سیاسی است . در زمینه های اجتماعی سعی کردیم با پدیده ی مواد مخدر که مردم هم نسبت به آن حساسیت دارند فعالانه برخورد کنیم و حتی به عنوان یکی از استانهای موفق مورد تقدیر قرار گرفتیم . در زمینه ی جلب جهانگرد و نشان دادن وضعیت فرهنگی استان تا اندازه زیادی موفق بودیم . در همین جریان "کسوف" و خورشید گرفتگی نزدیک به بیست هزار ایرانگرد و تعدادی جهانگرد داشتیم که به استان آمدند و در شرایط بسیار مناسب و با برخورداری از امنیت کامل با فضای استان آشنا شدند در بعد امنیتی ما الان مدعی هستیم استان کردستان هم از نظر وضعیت امنیت سیاسی و هم از نظر امنیت اجتماعی یکی از بهترین وضعیت ها را نسبت به سایر استانها دارد که اینها همه زمینه ساز توسعه اند و همچنین زمینه ساز سرمایه گذاری در بخش های دیگر در این زمینه ها احساس ما این است که حرکت خوبی آغاز شده است ، اگر چه آن حرکتی که ما دنبال آن هستیم و باید باشد در واقع هنوز تحقق پیدا نکرده است . در بحث مشارکت بانوان ما سعی کردیم تشکلهای خانمها را به صورت جدی فعال بکنیم . هفت تشکل در سال گذشته اعلام کردند مایل به شکل گیری هستند . چهار یا پنج تا از آنها شکل گرفتند و بقیه هم در حال شکل گیری هستند . اینها مجموعه حرکتهایی است که در استان در زمینه های غیر اقتصادی ما دنبال آن بودیم . مواردی دیگر هم هست در صورت امکان بدان خواهیم پرداخت .

تبیان : شما اشاره نمودید که هشت نشریه در استان فعال است در صورت امکان بفرمایید که چرا این استان روزنامه ی محلی برای خود ندارد ؟

 جواب : این موضوع به این دلیل است که ماتجربه روزنامه ی نگاری یعنی تجربه ی چاپ روزنامه را در استان نداریم دولت اقدام به چاپ روزنامه نمی کند . یعنی این کار را مردم باید بکنند ، هیچ منعی برای چاپ روزنامه در سطح استان وجود ندارد . ما فکر می کنیم اگر کیفیت هفته نامه ها و ماهنامه های فعلی استان بالاتر برود به گونه ای که مورد استقبال مردم واقع بشود طبیعتا امکان چاپ روزنامه هم هست و در واقع همیشه اینطور بوده که روزنامه ها از دل هفته نامه و ماهنامه بیرون آمدند . و در یک روند توسعه ای است که روزنامه ها شکل پیدا می کنند . چون تعداد هفته نامه های ما کم بوده این زمینه وجود نداشته . ضمنا اگر متقاضی داشته باشد ما باید روزنامه هم در سطح منطقه داشته باشیم . منتهی فعلا متقاضی نیست ، اما هیچ منعی برای چاپ روزنامه وجود ندارد .

تبیان : عده ای بر این عقیده اند که کارهای شما نمود نداشته و موفقیت چندانی در عرصه ی توسعه و سازندگی نداشته اید شما در پاسخ به منتقدان خود  چه می گویید ؟http://i21.tinypic.com/256h47p.jpgن

جواب : به این نکته باید توجه شود که نمود داشتن یا نمود نداشتن یک کار بحثی است که به امر تبلیغات بر می گردد و اینکه ما چه مقدار ابزار تبلیغاتی برای نشان دادن کارهای توسعه ی عمرانی و اقتصادی استان در اختیار داشتیم و توانستیم از آن استفاده کنیم و ما از این جهت در مضیغه هستیم و امکانی برای نشان دادن خدمات بگونه ای که همه ی مردم از آن مطلع شوند نداریم . علاوه بر اینکه باور ما بر این است که ما از لحاظ جذب بودجه و کار عمرانی در دو سال گذشته از موفقترین استانها بودیم ، این امر را آمار سازمان برنامه و بودجه حکایت می کند و بر آن گواهی دارد و نیز مجموعه دیدگاههای دولت و وزرا راجع به استان کردستان و نحوه ی کار در این استان ، موضوع مورد نظر را نشان می دهد . در طول یک سال و نیم گذشته چندین مدیر از این استان در سطح کشور نمونه شدند ؟ و اگر جاهای دیگر بهتر از ما کار می کنند چرا اینها را بعنوان نمونه معرفی کردند ؟ ما در زمینه ایجاد اشتغال مورد تشویق ستاد اشتغال کشور قرار گرفتیم و در زمینه ی پروژه های عمرانی که به مردم وعده داده شده بود کار جدی کردیم ، کارهای نمونه ای کردیم که چون پراکنده در سطح استان است چه در شهر و چه در روستا ها خیلی نمود ندارد و معلوم نیست ، بلکه ما یک پارک بزرگ دو یا سه میلیاردی نساختیم و یا یک میدان سیصد یا چهارصد میلیون تومانی نساختیم ، منتهی در عمران شهری کارهای دیگر انجام دادیم که ممکن است نمود آن چنانی نداشته باشد ، اما به شدت بر زندگی مردم تأثیر گذارده است در سال گذشته 60? از کوچه های سنندج را که کاملا خاکی بودند آسفالت کردیم ، منتهی اینها کوچک بنظر می آید در سال گذشته بیش از 250 خانه بهداشت را همزمان در سراسر استان افتتاح کردیم این موضوع نقش عمده ای در کاهش مرگ و میر نوزادان و مادران خواهد داشت . پروژه هایی را که تقریبا در استان تعطیل بوده ما آن را فعال کردیم . مانند کارخانه ی ذوب آهن کردستان که تعطیل بود و آن هم به دلیل آمارهای غلطی بود که داده شده بود . وقتی که ما به اینجا آمدیم ظرف دو سال بیش از دو میلیارد تومان بر روی آن هزینه کردیم .پروژه ای که تعطیل شده و قبل از آمدن ما باید افتتاح می شد ، پروژه ورزشگاه 15 هزار نفری سنندج است که فقط کلنگ آن به زمین زده شده بود ، الان از پیشرفت خوبی برخوردار است . ما در زمینه ی آب و تأمین بهداشت شهر و روستا و مسأله ی فاضلاب استان ما ، در سطح کشور نمونه شده است . در زمینه ی احداث راهها و مرمت آن سال بسیار موفقی را پشت سر گذاشتیم . اینها بخشی از کارها است که انشاءا... در هفته دولت مجموعه ی کارهای دو ساله ارائه خواهد شد . این نکته را اضافه کنم که برای استان در سال گذشته از لحاظ اعتبارات استانی 12 میلیارد تومان اختصاص یافت . اما رقمی که فقط برای عمران هزینه گردید بیش از 30 میلیارد تومان بوده است . توانستیم از جاهای مختلف جذب اعتبار نمائیم . پروژه سد بانه را شروع کردیم که بزرگترین پروژه تاریخ کردستان است . در زمینه عمران شهری کار بزرگ مانند آنچه که قبلا اشاره شد (پاک سازی ) انجام ندادیم و اعتقادی هم به آن نداریم و تصمیم گرفتیم کارهای بر زمین مانده را به پایان برسانیم . در زمینه ی آموزش و پرورش مشکل جدی داریم و در سال گذشته 500 کلاس به آموزش و پرورش تحویل دادیم . امسال هم رقمی مانند ان را به این اداره تحویل می دهیم . این هم کاری عمرانی است اگر نمود ندارد ضعف ما در تبلیغات است ، خیلی اعتقاد نداریم که باید در این زمینه ها تبلیغ کرد ، ما وظیفه داریم که به مردم خدمت کنیم . مردم قاضی بسیار خوبی هستند.

 تبیان : شما اشاره نمودید که تبلیغات ما محدود است چرا و به چه دلیل کارهای انجام شده و مطالب لازم را از طریق صدا و سیما به اطلاع مردم نمی رسانید ؟

جواب : صدا وسیما طبق دستور العملی که به سراسر کشور ابلاغ کرده ما حداکثر وقتی که در طول سال داریم یک ساعت است ، بنابراین می توانیم یک ساعت از آن رسانه استفاده کنیم ، برنامه هایی که شبکه استانی دارد روزانه یک ربع اخبار است و برنامه های روز جمعه ، بنابراین وقت دیگری نداریم ما در سال گذشته به مناسبت دهه فجر که یک کار بسیار مهم عمرانی انجام شده و 27 میلیارد تومان برای این کار هزینه شده و آن را افتتاح کردیم مایل بودیم به اطلاع مردم برسانیم .صدا و سیما رقمی به مبلغ ده میلیون تومان از ما خواست که ما هنوز بخشی از آن را نپرداخته ایم و در واقع دولت هم پولی در اختیار ندارد تا برای این کارها بپردازد البته در گذشته بدلیل روابط نزدیکی که آقای رحیمی با صدا وسیمای مرکز داشته ، بیشتر می توانست از صدا و سیما استفاده کند اما چه مقدار من نمی دانم ؟ ولی وقت ما در این رسانه همین مقدار است که اشاره گردید ، این سیاست کلی صدا و سیما است .

 تبیان : لطفا بفرمایید مهمترین معضل اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی استان کدام است و چه اقداماتی برای حل آن برداشته اید ؟

جواب : من مهمترین مشکلی که در واقع ریشه ی همه ی مشکلات در استان کردستان است را بیکاری می دانم که این بیکاری معضلی است که این هم زمینه فرهنگی دارد و هم اقتصادی و خود بیکاری است که تمام معضلات فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی را برای خانواده ها پدید آورده است . در واقع اگر بتوان برای بیکاری قدمی برداشت می شود گفت : برای سایر مسائل دیگر فکری شده است . این مسأله یعنی بیکاری زمینه ساز بعضی بحرانها و معضلات دیگری هم هست . بعنوان نمونه در آموزش و پرورش مشکل داریم افت تحصیلی وجود دارد به خاطر فقر خانواده ها است ، خوب بدیهی است که فقر خانواده ها به خاطر بیکاری است یا می بینم بیکاری گاهی موجب گردید عده ای به اعتیاد روی بیاورند و بسیاری از مشکلات از این قبیل، ریشه در بیکاری دارد باز تأکید می کنم هر چه فکر می کنم مهمترین و اساسی ترین مشکل استان کردستان مشکل بیکاری است ، اما متأسفانه در این زمینه آمارها غلط بوده که دچار مشکل شدیم . در جلسه ی معارفه ما هم اعلام شد که نرخ بیکاری در استان 9? است . یعنی زیر نرخ میانگین بیکاری در کشور ، من هنوز باور نکردم که اینطور باشد ولی نمی دانم که مردم استان باور کرده اند ؟ اما آنچه که ما فکر می کنیم این است که نرخ بالای بیکاری استان کردستان باعث شده که ما خیلی ضرر ببینیم . در طی دو سال گذشته سعی کردیم در این زمینه اقداماتی را انجام بدهیم اقدام اولیه ما این بود که تلاش جدی در برنامه ریزی کنیم و نرخ بیکاری را تغییر دهیم و فکر می کنم ظرف یکی دو ماه دیگر نتیجه خوبی را به مردم اعلام بکنیم . خود اینکه نرخ رسمی بیکاری ما را قبول می کنند این موضوع نقش بسیار مهمی در میزان تخصیص اعتبارات خواهد داشت، ما نمی توانستیم از شکل قانونی توزیع در آمدها بدلیل پایین بودن نرخ بیکاری استفاده کنیم به همین دلیل در سال گذشته ما در جلسه هیأت دولت از آقای خاتمی تقاضا کردیم که به طور ویژه به استان کردستان در زمینه اشتغال توجه و عنایت نمایند . ایشان هم حدود (450 میلیارد ریال ) برای زمینه سازی اشتغال در اختیار ما قرار دادند و مبلغ 45 میلیارد ریال هم به عنوان تسهیلات بانکی برای متقاضیان اشتغال علاوه بر سهمیه استان به ما دادند یکی دیگر از مشکلات در زمینه بیکاری در سطح استان این است که نزدیک به 72? بیکاران استان فاقد هر گونه مهارتی هستند ، ما از سال گذشته سعی کردیم مراکز آموزش در سازمان کشاورزی ، جهاد سازندگی ، مراکز آموزش فنی و حرفه ای ، صنایع دستی و شیلات و هر جایی که امکان داشت مرکز حرفه اموزی و آموزشگاه مهارتهای شغلی دایر کنیم در این زمینه طی سال گذشته نزدیک به 9 میلیارد ریال برای آموزش و زمینه سازی اشتغال هزینه کردیم . در کنار آن سعی کردیم پیش زمینه های اشتغال را فراهم کنیم ، مثلا اعتباری که در اختیار ما قرار گرفت طرح احداث استخرهای پرورش ماهی را برای شرکتهای تعاونی در چند نقطه استان شروع کردیم و الان این طرح ها به خوبی در حال پیشرفت است . همچنین زمین های زیادی را برای باغ داری آماده ساختیم که برای این موضوع متقاضی زیادی هم بودند . بهر حال ما جزو استانهای موفق از لحاظ اشتغال زایی در سطح کشور معرفی شدیم . در زمینه صنایع دستی و ایجاد صنایع جدید دستی که به طور محدود سرمایه گذاری می شود موفق بودیم . صنایع دستی ما از موفقترین صنایع دستی کشور معرفی گردید . نمایشگاه فرش که امسال برگزار گردید بیش از یک و نیم میلیارد تومان فروش داشته این زمینه خوبی شد کار تولید فرش استان مقداری رونق بگیرد . در زمینه طرحهای صنعتی و صنایع تبدیلی گامهای بسیار خوبی برداشته شد . فکر می کنم کارخانه ذرت پاک کنی ما امسال به ثمر برسد که این زمینه ای خواهد شد برای اشتغال بسیار . در خصوص کشت تو تون خارجی معطر درجه یک کارهایی صورت پذیرفت . این کارها در استان جواب داد و امسال 300 هکتار از اراضی را زیر کشت بردیم که در زمینه اشتغال مؤثر بوده است . خلاصه اینکه تولید ماهی هنگامی که من به اینجا امدم 70 تن بوده و اکنون به 400 تن رسیده است و ذوب آهن کردستان 70? پیشرفت فیزیکی داشته است همه ماشین آلات و امکانات مربوطه خریداری شده و در حال نصب می باشد . در زمینه (بازارچه ها ) فعالیتهایی انجام شد . در سال گذشته دو میلیارد دلار به سقف بازارچه هایمان اضافه کردیم . همه این کار برای اشتغال زایی بوده و در جای خود موفقیت آمیز هم بوده است . بهر حال کارهای زیادی صورت گرفت که فرصت بیان آن نیست . اما آنچه که مهم است این است که با وجود همه ی این کارها هنوز مشکل اشتغال استان به جای خود باقی است ما تلاش می کنیم مردم هم باید کمک کنند و ما از سرمایه گذاران خارجی کردهای مقیم خارج و کردهای مقیم در سایر نقاط ایران دعوت کردیم که بیایند در این استان سرمایه گذاری نمایند تا اینکه مشکلات بطور ریشه ای حل شود .

تبیان : انتظار شما از روحانیت منطقه در پیشبرد اهداف دولت چیست ؟http://i20.tinypic.com/30kq2yd.jp

جواب : نقش روحانیون در زمینه های مختلف قابل توجه است و می توانند در هر زمینه ای گام مؤثر بردارند ، اما دولت نیاز به کمک خاصی ندارد ، آن چه که مهم است این است که روحانیون به نقش و حضور اجتماعی که اسلام به آنان داده عمل کنند . به نظر من یکی از مهمترین مشکلاتی که در سطح استان کردستان وجود دارد و روحانیون باید به آن توجه کنند مساله نبود اعتماد اجتماعی است . یعنی اینکه روح تعاون اجتماعی وجود ندارد ، اگر روحانیون بتوانند همکاری اسلامی و تعاون اسلامی را به مردم منتقل کنند و مردم هم با در یافت این مفاهیم بتوانند بیشتر با یکدیگر همکاری نمایند ، این کار می تواند بسیاری از مشکلات را حل کند . ما در مسایل مربوط به بانوان در سطح استان کردستان دچار مشکلات اساسی هستیم که روحانیون باید در این زمینه کمک کنند . بحث طلاق خانمها ، که خانمها بی سرپرست می مانند و به ناگاه همه زندگی آنان بهم می ریزد ، روحانیون محترم اهل سنت باید به گونه ای برای آن اقدام کنند و راه حلی برای آن بیابند که در شرایط جدید اجتماعی . این نوع برخورد با زن توهین به اسلام محسوب می شود که ما یک همچنین مشکلاتی داریم و هنوز نتوانستیم راه حلی برای آن مشکلات پیدا بکنیم . در زمینه ی ارتباط با جوانان ، روحانیون باید تلاش بیشتری بنمایند در زمینه انتقال مفاهیم اسلامی به جوانان روحانیون می توانند نقش مؤثری داشته باشند ، اگر این مفاهیم به صورت کامل و درست منتقل شود قطعا اثر خواهد گذاشت . اینها زمینه هایی است که روحانیون می توانند کمک کنند و در واقع باری هم از دوش دولت بردارند .

تبیان : می دانیم بانوان نیمی از جمعیت استان را تشکیل می دهند با توجه به بافت سنتی منطقه شما چه زمینه هایی را برای مشارکت آنان در عرصه های گوناگون فراهم نموده اید ؟

جواب : من معتقدم که بانوان در سطح استان از لحاظ اقتصادی نقش بسیار بالایی دارند . بطور تقریبی می توان گفت : بیش از 70? از تأمین در آمد خانوارهای روستائیان را بانوان بر عهده دارند و حتی در شهرها هم خانمها با کارهای مختلف مانند قالی بافی، گلیم بافی و امثال آن در درآمد خانه و زندگی نقش دارند و در این زمینه کار کردند . اما در زمینه های دیگر یعنی در کنار فعالیتهای منزل نقش مدیریتی هم در جامعه داشته باشند و بتوانند در صحنه های اجتماعی حضور داشته باشند در این امور ما دچار مشکل بودیم ، برای حل این کار زمان طولانی می خواهد ولی خوشبختانه وضعیت الان بسیار خوب است . یکی از کارهایی که در آموزش و پرورش هدف ما قرار گرفت این است که آموزش دختران را فعال تر بکنیم و سعی کردیم پوشش تحصیلی دختران را بالا ببریم متاسفانه ما از لحاظ پوشش تحصیلی دختران در سطح کشور در پایین ترین حد هستیم ، داشتن تحصیلات مناسب یکی از ملاک های توسعه است که مورد غفلت واقع گردیده ، اینهایی که می گویند کارهای آنان نمود داشته بیایند و بگویند که چرا آموزش دختران در سطح پایین مانده و در این خصوص چه اقداماتی انجام داده اند . ما فعالیتهای فرهنگی برای خانمها را گسترش دادیم . با توجه به کارهایی که انجام پذیرفت ولی شرایط دلخواه ما به دست نیامد ، اما در شهر سنندج و سقز حضور جدی و روز افزون بانوان را در عرصه ی مدیریت می بینیم طی دو سال گذشته دو ممدیر خانم منسوب کردیم "سازمان کودکان استثنایی" و "بیمارستان تامین اجتماعی " که مدیر آن دو خانم هستند خانمها خودشان باید تلاش بیشتری کنند تا در عرصه های مختلف توانایی خود را نشان دهند ، 6 نفر از اعضای شورای اسلامی از خانمها انتخاب شدند ، شماری اعضای اصلی اند و تعدادی علی البدل می باشند . این برای اولین بار است که خانمها در سطح استان به عنوان منتخب مردم در یک جایی نقش پیدا می کنند . این برای ما خیلی مهم است .

تبیان : در صورت امکان مقداری از سوابق و تحصیلات و مشاغلی که در آن مشغول خدمت به مردم بودید را بیان کنید ؟

جواب : من فوق لیسانس علوم سیاسی و دکترای علوم سیاسی را دارم دیپلم ریاضی را نیز دارم ، در دوران تحصیل همواره از ما به عنوان دانش آموز موفق یاد می شد . از لحاظ سابقه کاری من بعد از انقلاب کارم را در کیته انقلاب اسلامی آغاز کردم و سپس به نخست وزیری رفتم ، سال 60 بود که به نخست وزیری رفتم و تا سال 65 و از این به بعد به وزارت کشور رفتم تا سال 70، سپس برای  ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتم و سال 74 به کشور باز گشتم و در دانشگاه تهران به عنوان استاد یار دانشکده علوم سیاسی مشغول به کار شدم تا سال 76 آمدم به کردستان در وزارت کشور مناسب وسمت های مختلفی از جمله ریاست اداره ی طرح و برنامه ، رئیس امور اقلیت ها و اقوام و معاون مدیر کل سیاسی را بر عهده داشتم .

تبیان : آیا جنابعالی مجله تبیان را مطالعه می کنید پیشنهاد یا انتقاد یا طرحی برای بهتر شدن آن دارید بفرمائید؟

جواب : البته خیلی مرتب مطالعه نمی کنم ولی هر شماره از تبیان به دستم برسد قطعا و حتما تورقی می نمایم و بعضی از مطالب آن را کامل می خوانم . آنطور که پیدا است شما تبیان را برای روحانیون چاپ می کنید و به عنوان یک نشریه تخصصی است ، مخاطب آن عام نیست که انتظار داشته باشیم همه بخوانند ، اما فکر می کنم که هنوز موضوعات جدید و در واقع نحوه ی نگرش جدید به دین و چگونگی انتقال مفاهیم دینی به جوانان در تبیان جایگاه و پایگاه خوبی پیدا نکرده است . خیلی از مباحث تبیان هنوز مباحث سنتی است چه در فقه اهل سنت و چه در فقه شیعه مفاهیم جدیدی که به هر حال الان در مباحث کلامی مطرح هست در تبیان هنوز جایگاهی ندارد . آشنایی با اندیشمندان معاصر جهان اسلام در تبیان اثری از آن نیست . نگاه کردن به معضلات اجتماعی از زاویه دینی و حل مشکلات از این زاویه را ما در تبیان نمی بینیم ، برخی از اوقات مطالبی در تبیان است که کشکول مانند است و با یک نشریه تخصصی منافات دارد .

 

تهیه وتنظیم ازسیدمحمدحسین دریاباری

چاپ شده درنشریه تبیان شماره 35 مرداد وشهریور1378


بقعه متبرکه امامزاده سید مظفر الدین (ع)

بقعه متبرکه امامزاده سید مظفر الدین (ع)
این بقعه متبرکه روستای وشتان در 28 کیلومتری شمال غرب فیروز کوه واقع شده است . نسب شریف ایشان به امام موسی بن جعفر (ع) می رسد.
بنای بقعه دارای دو بخش فرعی و اصلی است :بخش اصلی بنا شامل برج مقبره ای هشت ضلعی با مصالح سنگ لاشه و ملات ساروج است که گنبد آن از داخل و خارج به صورت رک(مخروطی) و هشت ضلعی است و بخش فرعی آن نیز شامل ایوان و اتاقی مربع شکل است .سقف بیرونی بنای اصلی و فرعی در سالهای اخیر با ورق آلومنیوم پوشانده شده است .در بنای الحاقی بقعه مزرا شهدای جنگ تحمیلی روستای وشتان قرار دارد .بقعه این  امامزاده از وضعیت مناسب و مطلوبی جهت پذیرایی از زائرین محترم برخوردار است

http://emamzadeha.blogfa.com/cat-10.aspx


شرح عکس

شرح عکس

ابن تصویر، نمای ورودی وشتان است .عکس موردملاحظه باموبایل گرفته شد که ازکیفیت مطلوب برخوردارنیست .این عکس دراواسط آبان 1386گرفته شد برف مقابل که روی کوه مشاهده می شودمتعلق به سال 1385است .این جاده فیروزکوه رابه بخش ارجمند وچندین روستای بزرگ دیگرمتصل می سازد .

http://i30.tinypic.com/2evc3zo.jpg