سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفت و گوی اختصاصی تبیان با آیت الله سید موسی موسوی نماینده ی مقا

گفت و گوی اختصاصی تبیان با آیت الله سید موسی موسوی نماینده ی مقام معظم رهبری در منطقه ی کردستان به مناسبت سی امین سالگرد پیروزی  انقلاب اسلامی ایران

 تهیه وتنظیم ازسیدمحمد حسین دریاباری 

 قسمت اول

سؤال  : در صورت امکان خاطراتی را که در خصوص نحوه ی فعالیت انقلابیون و رسانه ها در آن زمان  دارید و احساس می کنید شنیدن آن برای خوانندگان مفید و آموزنده است بیان فرمایید .

جواب : من سخنانم را از اینجا آغاز می کنم که  شرایطی توسط مردم و انقلابیون پدید آمده بود که فشار بر حکومت شاه تحمیل شد ، رسانه های آن زمان  مثل روزنامه ی کیهان و اطلاعات گاهی اخبار مردمی را منعکس می کردند . فکر می کنم چهلم شهدای یزد بود ،  در مسجد مرحوم آیت الله بروجردی کرمانشاه مراسمی برگزار شد ،  من در آن هنگام فراری بودم ، بعد از آن جمعیت راه افتاد ، این اتفاق زمانی افتاد  که در استان ها گارد شاهنشاهی امنیت را به اتفاق شهربانی به عهده داشت و به شهربانی تنها اکتفا نمی کردند ، راهپیمایی از مسجد آیت الله  بروجردی شروع شد و به خیابان اصلی که شهربانی در انجا واقع بود کشیده شد وقتی راهپیمایی مردم به آنجا کشید ، ارتش آمد و جمعیت تظاهر کننده را  به گلوله بست من و چند نفر از روحانیون کرمانشاه جلو جمعیت بودیم تیراندازی هم از جلو شروع شد ، وقتی که ما  داشتیم متفرق می شدیم ، دیدم جوانی پشت سرم است  و متوجه شد ه که افسری  مرا نشانه گرفته است نگاه کردم دیدم آقای اسفندیاری است _ خدا او را رحمت کند و درجوار شهدای کربلا محشور نماید _ به او گفتم آقای اسفندیاری برو ، در جواب گفت : کجا بروم ، انقلاب به وجود شماها  نیاز دارد ، همان لحظه بود که گلوله به سر ایشان اصابت کرد و به شهادت رسید . ایشان جوانی بود که همیشه در جلسات ما شرکت می کرد ، این مطلب ، یعنی نحوه ی شهادت آقای اسفندیاری و جریان راهپیمایی در کیهان آن زمان چاپ شده است . این راهپیمایی از راهپیمایی های خونین کرمانشاه بود ، این گونه صحنه ها را کسانی که از نزدیک دیده اند احساس مسئولیت خاصی نسبت به آن ها  دارند ،  بدون شک برداشت و بیان این حوادث برای اینان توأم با احساس ویژه ای است در مقایسه با کسانی که آن واقعه را در کتاب ها دیده اند . شما ملاحظه کنید خبرنگارانی که در جبهه بودند و در جبهه از نزدیک شاهد وقایع و حوادث بودند گزارش ، خبر ، یا مطلبی تهیه می کردند و خبرنگارانی که در صحنه نبودند و  گزارش جنگ تهیه می کنند . طبعا گزارش خبرنگاران حاضر در میدان از سوز و  عشق و حال و هوای دیگری برخوردار است د مقاسه با کسانی که از شنیده های دیگران گزارش تهیه می کردند .

http://upload.iranblog.com/1/1234758025.jpg

بالاخره راه سخت و دشواری را در پیش داریم ، نسلی که اکنون در جامعه حضور دارند آن صحنه ها را مشکلات بعد از انقلاب ،  جنگ نظائر و نظایر آن را ندیده اند . حوادث انقلاب برای تاریخ انقلاب بسیار اهمیت دارد ، ذخیره ای است برای کشور و مردم . یکی از چیزهایی که از اهداف انقلاب است و از برنامه های استراتژیک و راهبردی امام راحل و رهبر انقلاب است بحث وحدت و تفاهم و برادری بین اقشار مردم و از جهت  مذهبی  اتحاد بین شیعه و سنی است ، مسأله ای  که مهمترین سهم را در پیروزی انقلاب اسلامی داشته است . امروز مسأله ی غزه نشان داد که مسایل فطری و عقلی معلم نیاز ندارد ، یعنی هر کسی  خود به خود از تعصب و پیرایه ها دور باشد حقایق را می آموزد و دریافت می کند ،  حقایقی که عقلی و فطری اند . حمایت همه جانبه از مردم غزه از طره پیروان ادیان و مذاهب مختلف و نیز مردمی که پایبند به هیچ آئینی نبودند در سراسر جهان گواه بر این واقعیت است و اینکه مسلمانان باید متحد باشند این چیزی است که نیاز به استدلال ندارد .  این  موضوع روشنی است ، آن قدر  دور  افتاده ایم و حجاب ها و زنگ های تفرقه مسلمانان را آلوده کرده است که باید بحث کنیم و هفته ی وحدت به وجود بیاوریم و با آیه و حدیث استدلال کنیم که وحدت باید باشد چون مفید است و تفرقه زیان بخش است . مسأله ی ه غزه نشان داد حتی کشورهای اسلامی که با حکومت مشکل دارند و یا اصلا چندان به سیاسیت نمی اندیشند در مصاحبه ها و اظهارات خویش مهمترین نکاتی را که بیان می کردند این بود که همه ی این بلایا و آسیب های که دامنگیر  مسلمانان شده از تفرقه است و نیاز امروز ما وحدت است ، چیزی که برای من جالب است این است که کرمانشاه و منطقه ی غرب بطور کلی قبل از پیروزی انقلاب یک منطقه ای بود که هم اقوام مختلف در آن بودند ، هم دیدگاههای مختلف  و هم مذاهب مختلف . در کرمانشاه علاوه بر بحث شیعه و سنی آن طوری در محاورات  می گویند گروهی به نام شیطان پرست در کرند و حومه و جمعی موسوم به اهل حق در صحنه و اطراف آن بودند ، مشخص بود که اگر کرمانشاه در مسیر قیام و مبارزه علیه شاه به یک تفاهم و وحدت نمی رسید شاه موفق می شد  و  می توانست هر یک را علیه دیگری تحریک کند ، کم و بیش هم چنین کاری را انجام داد . در کرمانشاه موارد محدودی داشتیم از جمله در راه سنقر و صحنه به مدت دو روز بخشی  از جاده را بستند . این ها موردی و جزئی بود آن چه که مورد توجه و عنایت دستگاه حاکمه ی شاه بود این بود که بتواند در استان هایی که چنین ظرفیت هایی را دارند مثل استان های غرب کشور بین شیعه و سنی اختلاف ایجاد کند .  مجموعه ی دوستان در آن هنگام همیشه تلاش می کردند که زمینه های تفاهم را فراهم کنند و اقدامات شاه و ایادی او را خنثی کنند . ما جلساتی داشتیم که در آن ها بحث و رایزنی می کردم که با برخی از گروهها مثل اهل حق و قلخانی ها چگونه نزدیک شویم . در میان آنها عناصر تحصیل کرده مانند معلمان و غیره شناسایی شدند و با این شیوه ارتباطات بوجود آمد .  از سوی دیگر ما با کردستان ، پاوه و اورامانات از طریق فرهنگیان ، معلمان و اقشاری از این دست ارتباط تنگاتنگ داشتیم ، کارهای سیاسی سری با انها در میان می گذاشتم ، بعنوان مثال ؛ مواد منفجره را دوستان  جهت تخریب سینمای پاوه با وساطت من تهیه کردند و به مخفیگاه من آمدند و من راه تهیه آن را به آنها گفتم .  آن افراد بعضی به رحمت خدا رفته اند  و بعضی هم در قید حیات هستند . در مراکز آموزشی مانند دانشگاه رازی که جوانان شیعه و سنی بودند همواره تأکید می کردیم که آنان باید  با هم مرتبط باشند ، باید دوست صمیمی هم باشند . همه ی اینها به ایجاد وحدت و همدلی کمک کرده . یکی از راهپیمایی های بزرگی که در کرمانشاه رخ داد زمانی بود که یکی از هما فران نیروی هوایی تصمیم گرفت فرمانده ی  نیرو را ترور کند ، شهید کشوری که با ما ارتباط تنگاتنگ و بسیار نزدیک داشت موضوع را به من اطلاع داد شهید کشوری و دوستانشان به این نتیجه رسیدند که این کار را انجام دهند و هما فر مورد نظر که ماموریت داشت آن کار را انجام دهد سر صبحگاه به طرف فرمانده ی نیروی هوایی آتش گشود ، اما متاسفانه موفق نشد و گلوله به فرمانده اصابت نکرد ، این هما فر دستگیر شد ، ایشان در مرز اعدام بود ، خبردار شدیم که این هما فرو چند نفر دیگر را می خواهند سریع اعدام کنند ، ما با کوشش و تلاش دیگر دوستان پرجمعیت ترین راهپیمایی کرمانشاه را راه انداختیم ، در میدان آزادی فعلی و میدان گاراژ سابق ،  این میدان و خیابان های منتهی به آن مملو از جمعیت بود . من در این راهپیمایی که جایگاه بلندی  برای آن تدارک دیده شد بود صحبت کردم مرحوم ربیعی هم صحبت کرد . من در این سخنرانی خواستار آزادی آن هما فر و سایر دوستان شدم ة در آن موقع در کرمانشاه روحانی و عالم مهم اهل سنت ، مرحوم ربیعی حضور داشت با اینکه وی ابتدا در صدا و سیما بود و برنامه داشت ارتباط ما و دوستان  با ایشان اور ا کشاند به راهپیمایی ، ایشان در سخنرانی خویش مطالب ما را تأیید کرد . ما قبل از انقلاب نمونه هایی از وحدت و اخوت بین شیعه و سنی را داریم که شاید  بعد از انقلاب کمتر از آن نمونه ها داشته باشیم . اکنون به بیان ماجرایی می پردازم که قبل از انقلاب اسلامی در پاوه اتفاق افتاده است ؛ سالار جاف و سردار جاف ین دو بسیار به شاه علاقه مند بودند . سالار جاف  اشراری را که در اطرافش  بودند به خدمت گرفت تا به مردمی حمله کنند که به منظور دفاع از انقلاب و علیه شاه در بیرون از پاوه تحصن کرده بودند . سالار جاف به پاوه حمله کرد ، در شهر تنها زنان باقی مانده بودند .  در این حمله ژاندارمری هم از او حمایت  کرد و همه ی امکانات را در اختیار داشت ،  زنان رفتند بالای پشت بام  لحاف و تشک و هر چیزی را که قابل آتش زدن بود ،  آتش زدند و بر سر نیروهای سالار  ریختند ، و توانستدند با این امکانات ساده آنان را از شهر بیرون کنند . سالار جاف بعد از این جریان با کمک ژاندارمری ها راه جوانرود و روانسر به پاوه را بست و پاوه را به محاصره درآوردند ، دیگر کسی نمی توانست  عبور و مرور کند ، در این میان زمان با علمای کرمانشاه صحبت کردم و گفتم که پاوه در محاصره قرار دارد و نیروهای انقلابی در خطر هستند . نتیجه ی این صحبت ها منجر به تحصن  شد . ما با یک جمعیت عظیمی رفتیم در مسجد بروجردی به عنوان اعتراض به محاصره پاوه تحصن کردیم این تحصن و اجتماع اعتراضی آمیز بازتاب عجیبی پیدا کرد و  فشارها به اندازه ای افزایش یافت که مجبور شدند محاصره را بشکنند . این ، تفاهم شیعه و سنی را می رساند . علماء و شخصیت های شیعی برای محاصره ی پاوه تحصن واجتماع اعتراض آمیز راه انداختند آن هم دو ، سه روز متوالی ما از  شروع انقلاب تا پیروزی آن موردی نداریم که شاه موفق شده باشد بین شیعه و سنی اختلاف ایجاد کند تا از آن بهره برداری نماید  نه شیعه به اختلاف مبادرت ورزید و نه سنی در این منطقه با اینکه زمینه ی اختلاف فراهم بود هوشیاری مردم به شاه  و اطرافیانش چنین توفیقی را نداد . در منطقه ی کردستان هم وضع این گونه بود ، رابطه ی شیعه و سنی بسیار خوب بود و انقلابیون هر دو گروه با صفا و صمیمیت در کنار هم بودند . فتنه هایی اکنون وجود دارد ، آن هنگام در منطقه نبود خارج از چهار چوب شیعه و سنی ، مذاهب و سلایق دیگر هم این تفاهم را دریافتند ، اگر چنین نبود طبعا ما با مشکلات زیادی مواجه می شدیم . به عنوان نمونه می گویم برای اینکه ما با مشکلی مواجه نشویم ما با سید نصر الدین رهبر  قلخانی و کرند که شیطان پرست بودند و ظاهرا  هنوز هم در قید حیات هستند و بی ارتباط با دستگاه شاه نبود صحبت کردیم ایشان دامادی داشت روشن و اگاه که از طریق او با این رهبر مذهبی گفتگو شد و روی اندیشه ی داماد ایشان هم کار شد و زمینه های اختلاف احتمالی به حداقل رسید . در آخرین ماههای منتهی به پیروزی انقلاب آقای پالیزیان را که فردی مقتدر بود به کرمانشاه اعزام کردند او رئیس ساواک کرمانشاه شد ،  پالیزیان یک چک سفید با امضاء به سید نصر الدین داده بود و گفته بود ،  هر چه می خواهی بنویس و برو قلخانی ها را به کرمانشاه دعوت کن تا کرمانشاه را به آتش بکشند . ایشان در مقابل چشمان پالیزبان چک را پاره کرده بود و گفته بود  من با همین چهار تا بز و بزغاله و گوسفند زندگیم را می گذرانم اما با این سید اولاد پیامبر ( امام خمینی ) در نمی افتم . با این حرکت سید نصر الدین دارو دسته ی شاه از قلخانی ها و کرندی ها در ایجاد ختلاف کاملا مأیوس شدند . در اوایل پیروزی انقلاب یک کار بسیار خوبی انجام شد که مانع از هدر رفتن و تلف شدن بیت المال گردید ، اگر چه در هر انقلابی از بین رفتن مقدار یا مقادیری از سرمایه ها عادی و معمولی است ، ولی در کرمانشاه با پیش بینی انقلابیون این امر به حداقل رسیده است ، مثلا خیلی از جاها به پادگان ها  هجوم آوردند و اسلحه ها بردند  بیرون در کرمانشاه انقلابیون به دلیل نفوذ در ارتش توانستند یارگیری کنند و با این کار اوضاع را در کنترل داشته باشند ، یکی از کسانی که  با انقلابیون همراه بود ، شهید کشوری بود او دوستان فراوانی در ارتش داشت و تیمسار سعدی نام که بعدها فرمانده هوانیروز شد با این نیروها که هر کدام ده ها نفر دوست با خود داشتند یک تشکل به وجود آوردیم ، تا ساواکی ها ناراضیان و طرفداران سلطنت نتوانند ناامنی ایجاد کنند ،  از طرفی هم دیگر شهربانی که مسئول نظم و امنیت بود ضعیف شد و رعب و وحشت بر آنان مستولی گردید ، همین امر سبب شد که  کمیته های مردمی برای حفظ نظم و امنیت شکل گیرد ، کرمانشاه از  جاهایی بود که به دلایل متعدد ، از جمله مسایل قومی متنوع و  تکثر مذاهب ،  شهربانی قوی ، ساواکی های زیاد ،  ارتش نیرومند ،  نیروی هوایی و یک لشکر و یک تیپ مستقل در آن استقرار داشتند . این زمانی بود که شورای انقلاب مخفیانه شکل گرفت و ما با مشورت دوستان کار بدیعی انجام دادیم و آن اینکه در کرمانشاه علاوه بر کمیته ی مردمی یک کمیته نظامی هم را انداختیم کرمانشاه برخلاف سایر استانها دو تا کمیته داشت کمیته ی مردمی هم دو تا بود این دو خیلی با هم هماهنگ نبودند ، من در هر دوی آنها حضور داشتم این دو کمیته یکی علاقمندان به آیت ا.. جلیلی بودند  و دیگری علاقمند و طرفدار مرحوم حاج آقا اخوند و آقای . این د

http://upload.iranblog.com/1/1234802642.jpg

و  که با هم تفاهم کامل نداشتند نزدیک بود که ایجاد مشکل کنند ، شورای انقلاب اجازه داد که من یک کمیته ی نظامی درست کنم که برای این کمیته مهر و دفتر و دستک و غیره تدارک دیدم ، تقریبا رسمی شده بود ، خیلی از کارها را که کمیته ی مردمی در جاهای دیگر انجام می داد،  در کرمانشاه کمیته ی نظامی متولی آن بود ، مانند حفظ امنیت شهر و امنیت گذرگاه ها و امنیت پادگانها . شهید کشوری و شهید شیرودی کل نیروهای ارتش را سامان دادند همین کمیته توانست امکانات ساواک را جمع آوری کند و در پادگان نظامی نگه دارد و از اتلاف آن جلوگیری نماید . یک نکته ی جالب که باید به آن اشاره کنم اینکه ، در ماهیدشت کرمانشاه دستگاه حکومتی تأسیسات عجیبی را راه اندازی کرد این تأسیسات بسیار پیچیده بود ، این امر سبب گردید که  حدس و گمان ها زیاد  شود ، یکی می گفت این تأسیسات زندان است ، یکی می گفت زندان جاسوسی است ، یکی می گفت پروژه ی آمریکایی است ، مکانات و ابزاری که به آنجا می رفت خیلی مخفیانه بود ، ما همین قدر می دانستیم که انجا چیز خیلی مهمی است ، بعد از پیروزی انقلاب معلوم شد که شاه با کمک امریکایی ها این تأسیسات را بعنوان مرکز ماهواره ای در خاورمیانه احداث می کند ، این مرکز می توانست کل منطقه را تحت پوشش خویش داشته باشد ، چون ایران مطمئن ترین جا برای آنها بود ، منتهی آنچه که در ذهن مردم بود این بود که این مرکز در حال احداث زندان است ، تا قبل از پیروزی انقلاب امکان رفتن به آنجا ممکن نبود ، اما بعد از پیروزی انقلاب دوستان به آنجا رفتند  تا این تأسیسات مورد دستبرد قرار نگیرد و با نیرو های مستقر در آن مرکز درگیر شدند و یکی یا دو تا شهیدهم  دادیم . به هر صورت کمیته ی نظامی در حفظ این گونه امکانات بسیار تلاش کرد . شهید شیرودی و شهید کشوری اطلاعت زیادی در این امور داشتند . روزی این دو بزرگوار به من گفتند فلانی در منطقه کرمانشاه یک قبضه تفنگ هم در دست مردم قرار نگرفت این امر به خاطر تلاش دلسوزانه ی دوستان ما در کمیته نظامی بود ، اینها از پادگان ها خوب حفاظت کردند و همه ی کارها با برنامه پیش می رفت . قبل از پیروزی انقلاب منطقه غرب مانند همدان و کرمانشاه افراد معتاد و شرور زیادی داشت و به عبارت دیگر افراد قمه به دست فراوان بودند ، کرمانشاه زندانی داشت معروف به زندان دیزل آباد که عمده افراد زندانی در آن همین طایفه بودند . زندانی سیاسی را به آنجا نمی بردند ، حتی افراد بدهکار مفلس را هم به انجا منتقل نکرده بودند ، خلاصه افراد دزد و طایفه ی معتاد و  قمه به دست در این زندان بودند ، یک وقت خبردار شدم که دارو دسته ی این زندانیان که دوستان  آنان بودند ، مردم را بسیج کردند و گفتند بروید زندانی ها را آزاد کنید ، یک دفعه جمعیت به سمت دیزل آباد هجوم بردند ، اگر این اتفاق می افتاد یک مصیبتی برای آنجا بود و برگرداندن آن ها به زندان مصیبتی بزرگتر  . دوستان گفتند این ها اعلام کرده اند هر کس مانع این کار ( یعنی آزاد کردن زندانیان شود ) او را می کشند ، دوستان ما به من گفتند : اگر چه برای شما خطر دارد ولی کاری از هیچ کس برنمی آید ، من هم دل را به دریا زدم و رفتم ، آنها همه چوب و چماق به دست داشتند ،  اول مقداری اهانت و توهین کردند ، من روی یک جای بلندی ایستادم و صحبت کردم . مردمی که با آن جمع بودند به حرفهایم توجه کردند و جدا شدند آن افراد با جدا شدن مردم از آنان قادر به انجام آن کار نشدند ، چون تعدادشان زیاد نبود .  گاهی وقت ها من به گذشته برمی گردم و آن ایام را مرور می کنم احساس می کنم یک معجزه  است که اتفاق افتاده است . این نکته را کسانی که از ابتدا همراه قیام و نهضت امام بودند می دانند که من چه می گویم ، من دقیقا سال 1342 همزمان با شروع قیام امام آمدم به قم قبل از آن اصفهان بودم ، تمام این فراز و نشیب ها مثل دستگیری امام ، بازداشت فضلا و مدرسین و بالاخره شرایط اختناق را از نزدیک دیده ام و دریافتم که واقعا آنانی که حرف های امام را می فهمند چقدر کم اند . حتی با  افراد بسیار با سواد هم بحث و گفتگو می کردیم تا کنه حرکت امام را به آنها منتقل می کردیم و عموما"  چندان به قیام و حرکت نمی اندیشیدند ، به همین دلیل طرفداران و یاران امام در ابتداء احساس تنهایی و محدودیت می کردند . اما در آستانه ی پیروزی انقلاب احساس می کردیم که همه هستند .

ادامه دارد .

این مصاحبه درشماره ??تبیان وهفته نامه گویه درقم چاپ گردید